کلمه جو
صفحه اصلی

priori


باب پی کردن بردن از علت به معلول، از راه قیاس، قیاسی

جملات نمونه

1. reza's a priori rejection of my proposal disappointed me
از اینکه رضا پیشنهادم را بی درنگ رد کرد دلخور شدم.

2. "you slept little last night and worked hard today; therefore, you are tired" is a priori reasoning
استدلال ((تو دیشب کم خوابیدی و امروز خیلی کار کردی،بنابراین خسته هستی)) یک استدلال علت به معلول است.

پیشنهاد کاربران

اولویت ، ترجیح

A religious house under a priori or prioress rule.

پیشین، قبلی

فلسفه: پیشینی، آپریوری

A priori
احتمال اولیه

به طور ضمنی


کلمات دیگر: