کلمه جو
صفحه اصلی

associate with

انگلیسی به انگلیسی

• connect to, ally with, join or unite with

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مربوط به

پیشنهاد کاربران

همبسته کردن، همبستگی داشتن

همراه بودن، ملازم بودن


١ ) معاشرت کردن، نشست وبرخاست کردن٢ ) ارتباط یا ربط دادن٣ ) تداعی کردن، به یاد کسی/چیزی انداختن

سروکار داشتن

مرتبط بودن با. . .

دخیل بودن

متبادر ساختن

For example:
- Many people associate the color red with blood or anger.
بسیاری از مردم رنگ قرمز رو به خون یا عصبانیت ربط می دهند.
- Many associate brand names with high quality.
بیشتر نام برندها مرتبط با کیفیت بالاشون هست.

همراه بودن - هم نظر بودن

همزادپنداری کردن


hold fast to


کلمات دیگر: