کلمه جو
صفحه اصلی

cooperate


معنی : همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن
معانی دیگر : همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن

انگلیسی به فارسی

همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن


همکاری کردن، همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cooperates, cooperating, cooperated
(1) تعریف: to work with others, esp. for a common purpose.
مترادف: chip in, collaborate, concur, pitch in, team up, unite
مشابه: conspire, contribute, coordinate, join in, pull one's weight

- Several nations cooperated in the relief effort.
[ترجمه ترگمان] چندین کشور در این تلاش امدادی هم کاری کردند
[ترجمه گوگل] چندین کشور در تلاش های امدادی همکاری کردند

(2) تعریف: to work well together or to act in accordance with the direction of another.
متضاد: resist
مشابه: acquiesce, comply

- The two are always at odds and just can't cooperate with each other.
[ترجمه امیر] این دو نفر همیشه با هم مخالف هستند و نمی توانند با هم همکاری کنند.
[ترجمه ترگمان] این دو نفر همیشه با هم متحد هستند و نمی توانند با هم هم کاری کنند
[ترجمه گوگل] این دو همواره در معرض خطر هستند و نمی توانند با یکدیگر همکاری کنند
- They were arrested for refusing to cooperate with the police.
[ترجمه ترگمان] آن ها به خاطر امتناع از هم کاری با پلیس دستگیر شدند
[ترجمه گوگل] آنها برای ازاد شدن به همکاری با پلیس بازداشت شدند

• work together
when people co-operate, they work or act together, often for a specific purpose.
to co-operate also means to undertake willingly what someone has asked you to do.

مترادف و متضاد

همدستی کردن (فعل)
help, collaborate, cooperate

باهم کار کردن (فعل)
collaborate, cooperate

تشریک مساعی کردن (فعل)
collaborate, cooperate

همیاری کردن (فعل)
cooperate

اشتراک مساعی کردن (فعل)
cooperate

تعاون کردن (فعل)
cooperate

aid, assist


Synonyms: abet, advance, agree, back up, band, befriend, be in cahoots, chip in, coadjute, coincide, collaborate, combine, comply with, concert, concur, conduce, conspire, contribute, coordinate, espouse, forward, further, go along with, help, join forces, join in, league, lend a hand, participate, partner, pitch in, play ball, pool resources, pull together, second, share in, show willingness, side with, stick together, succor, take part, unite, uphold, work side by side, work together


Antonyms: block, delay, disturb, encumber, handicap, hinder, impede, obstruct, prevent, stop


جملات نمونه

1. i will cooperate with him as long as our business association lasts
تا هنگامی که وابستگی تجاریمان ادامه داشته باشد با او همکاری خواهم کرد.

2. we must cooperate to keep chaos at bay
باید برای جلوگیری از هرج و مرج همکاری کنیم.

3. we will cooperate with you within certain limits
ما در حد معینی با شما همکاری خواهیم کرد.

4. we intend to cooperate fully with the police
ما در نظر داریم با شهربانی کاملا تشریک مساعی بکنیم.

5. i am glad to cooperate
با کمال میل همکاری می کنم.

6. the two airlines will cooperate in ticketing
آن دو شرکت هواپیمایی در صدور بلیت همکاری خواهند کرد.

7. He has said he will cooperate fully with the police enquiries.
[ترجمه مژده محمدظاهری] او گفته است که به طور کامل در تحقیقات پلیس همکاری خواهد کرد.
[ترجمه ترگمان]او گفته است که به طور کامل با سوالات پلیس هم کاری خواهد کرد
[ترجمه گوگل]او گفته است که او به طور کامل با تحقیقات پلیس همکاری خواهد کرد

8. Workers'leaders have expressed their willingness to cooperate.
[ترجمه ترگمان]رهبران کارگران تمایل خود به هم کاری را ابراز کرده اند
[ترجمه گوگل]رهبران کارگر ابراز تمایل خود را به همکاری

9. They cooperate in a peaceable spirit.
[ترجمه ترگمان]آن ها با یک روح آرام هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در یک روح صلح آمیز همکاری می کنند

10. The two universities are to cooperate in the development of a new industrial process.
[ترجمه ترگمان]دو دانشگاه در توسعه یک فرآیند جدید صنعتی هم کاری می کنند
[ترجمه گوگل]دو دانشگاه باید در توسعه یک فرآیند صنعتی جدید همکاری کنند

11. Let's all cooperate to get the work done quickly.
[ترجمه ترگمان]بیاین همه با هم هم کاری کنیم تا کار رو سریع تر انجام بدیم
[ترجمه گوگل]اجازه دهید همه همکاری کنند تا سریعا کار را انجام دهند

12. Governments must cooperate if they are to fight/combat international terrorism.
[ترجمه ترگمان]دولت ها باید در صورت مبارزه \/ مبارزه با تروریسم بین المللی با یکدیگر هم کاری کنند
[ترجمه گوگل]دولت ها باید در صورت مبارزه با تروریسم بین المللی مبارزه کنند

13. The Russians have already indicated their willingness to cooperate.
[ترجمه ترگمان]روس ها هم اکنون تمایل خود به هم کاری را نشان داده اند
[ترجمه گوگل]روس ها قبلا نشان داده اند که تمایل به همکاری دارند

14. If you refuse to cooperate with us, you will pay dearly for it.
[ترجمه ترگمان]اگر هم کاری با ما را رد کنید، بهای گزافی برای آن خواهید پرداخت
[ترجمه گوگل]اگر شما حاضر به همکاری با ما نیستید، بهای آن را به خوبی خواهید پرداخت

15. Helen's refusal to cooperate put me in an impossible position .
[ترجمه ترگمان]امتناع هلن با هم کاری مرا در وضع غیر ممکنی قرار داد
[ترجمه گوگل]امتناع هلن از همکاری من را در موقعیت غیرمنتظره قرار داد

16. I will advise my client to cooperate fully with the police.
[ترجمه ترگمان]من به موکل خود توصیه می کنم که به طور کامل با پلیس هم کاری کند
[ترجمه گوگل]من مشتری خود را به طور کامل با پلیس همکاری خواهم کرد

پیشنهاد کاربران

شراکت

همکاری کردن

همکاری

همکاری کردن

Alison don't cooperate them anyway


مساعدت
همیاری
همکاری

همکاریدن.

play ball


کلمات دیگر: