1. an impudent boy
پسر بی ادب
2. The teacher threatened to kick the impudent pupil out of the room.
[ترجمه ترگمان]معلم تهدید کرد که شاگرد گستاخ را از اتاق بیرون کند
[ترجمه گوگل]معلم تهدید کرد که دانش آموزان ناخوشایند را از اتاق خارج کند
3. He is the most impudent fellow in nature.
[ترجمه ترگمان]این مرد بسیار گستاخ است
[ترجمه گوگل]او بیشترین شخصیت در طبیعت است
4. How impudent u are to say such a thing.
[ترجمه ترگمان]چه قدر گستاخی می کنید!
[ترجمه گوگل]چقدر ناامیدانه چنین چیزی را می گویم
5. Some of them were impudent and insulting.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها گستاخی و توهین آمیز داشتند
[ترجمه گوگل]بعضی از آنها خشمگین و توهین آمیز بودند
6. She's tolerant toward those impudent colleagues.
[ترجمه ترگمان]اون نسبت به اون colleagues پررو tolerant
[ترجمه گوگل]او نسبت به این همکاران خجالت آور تحمل می کند
7. Not withstanding a single impudent win by a mountain biker in 198 it would appear that the subject is now closed.
[ترجمه ترگمان]علی رغم این پیروزی بدون گستاخی یک دوچرخه سوار کوهی در ۱۹۸ کشور، به نظر می رسد که در حال حاضر موضوع بسته شده است
[ترجمه گوگل]با وجود یک پیروزی غیرمنتظره توسط دوچرخه کوهستانی در سال 1982، به نظر می رسد که موضوع در حال حاضر بسته شده است
8. Straightening himself, Muster stared at the impudent impediment.
[ترجمه ترگمان]گره دار ایستاد و به the گستاخانه خیره شد
[ترجمه گوگل]موشک به راستی صاف کردن را به یک مانع پرشور نگاه کرد
9. The impudent boys put their tongues out at us.
[ترجمه ترگمان]بچه های پررو، زبانشان را به طرف ما دراز کردند
[ترجمه گوگل]پسران ناامید زبان خود را در ما گذاشتند
10. He's never imprudent or impudent, inadvertent or negligent when he deals with international affairs.
[ترجمه ترگمان]او هرگز نسنجیده و بدون احتیاط و بدون احتیاط، در مواقعی که با مسایل بین المللی معامله می کند بی دقت و بی توجه است
[ترجمه گوگل]او در مورد امور بین الملل هرگز بی پروا و یا ناخوشایند، ناخواسته یا بی توجهی نمی کند
11. It's impudent of you to make fun of adults.
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخی است که بزرگ ترها را مسخره کنی
[ترجمه گوگل]از شما ممنونم که از بزرگسالان لذت ببرید
12. Go on with your work, you impudent slut!
[ترجمه ترگمان]برو پی کارت، ای هرزه بی شرم!
[ترجمه گوگل]برو با کار خود، شما شلخته خشن!
13. It was impudent of her to answer like that.
[ترجمه ترگمان]خیلی گستاخانه بود که چنین جوابی بدهد
[ترجمه گوگل]او از این موضوع ناراحت بود
14. You impudent hussy ,[Sentence dictionary] and get on with your work!
[ترجمه ترگمان]! گستاخ گستاخ، با کارت حرف بزن
[ترجمه گوگل]شما با صدای تند و زننده، [فرهنگ لغت جمله] و با کار خود را دریافت کنید!
15. It is the most impudent piece of pretension I ever heard of in my life.
[ترجمه ترگمان]این عجیب ترین piece است که تا به حال در عمرم شنیده ام
[ترجمه گوگل]این تیزهوش ترین بخش تظاهراتی است که من در زندگی ام شنیدم