1. shoulder pad
(خیاطی) تودوزی شانه،اپل
2. shoulder separation
دررفتگی (استخوان) شانه
3. shoulder arms
(ارتش) دوش فنگ،فرمان دوش فنگ
4. shoulder to shoulder
کنار یکدیگر،شانه به شانه ی همدیگر
5. a shoulder of mutton
شانه ی گوسفند
6. his shoulder was dislocated in two places
در دو محل استخوان شانه اش دررفتگی پیدا کرده بود.
7. his shoulder was separated
(استخوان) شانه ی او در رفت.
8. to shoulder the costs
هزینه را به عهده گرفتن
9. a captain's shoulder strap has three stars
سردوشی سروان سه ستاره دارد
10. put one's shoulder to the wheel
با جدیت کار کردن،جد و جهد کردن
11. shrug one's shoulder
شانه بالا انداختن،بی اعتنایی از خود نشان دادن،اهمیت ندادن
12. he kneaded my shoulder muscles to relieve the pain
او عضلات شانه ی مرا مالید تا درد آن را آرام کند.
13. he thumped my shoulder affectionately
از روی محبت دستی بر شانه ام زد.
14. he touched my shoulder lightly
با ملایمت دست به شانه ام زد.
15. chip on one's shoulder
(عامیانه) اهل کشمکش و مرافعه،همیشه ناراضی
16. cry on someone's shoulder
(با کسی) درد دل کردن،مشکلات خود را در میان گذاشتن
17. straight from the shoulder
1- (ضربه ی مشت و غیره) مستقیما از شانه به جلو،سرراست 2- رک،صاف و پوست کنده
18. afrasiab's dagger trenched rustam's shoulder
دشنه ی افراسیاب بر شانه ی رستم شکافی ایجاد کرد.
19. hair straggling over her shoulder
گیسوانی که به طور ژولیده از شانه اش آویخته بود
20. the bullet shaved his shoulder
گلوله شانه اش را خراشاند.
21. the shrug of her shoulder showed her contempt
شانه بالا انداختن او حاکی از بی اعتنایی او بود.
22. a glancing sword-blow to his shoulder
ضربه ی شمشیر که به شانه اش خورد و منحرف شد
23. he clapped me on the shoulder and said, "well done!"
دستی به شانه ام زد و گفت ((آفرین !))
24. iraj tapped me on the shoulder and said "get up"
ایرج دست به شانه ام زد و گفت ((بلند شو)).
25. suddenly a hand touched his shoulder
ناگهان دستی به شانه اش خورد.
26. the nurse cushioned his injured shoulder
پرستار زیر شانه ی مصدوم او بالش قرار داد.
27. turn (or give) a cold shoulder
1- با سردی رفتار کردن (با)،کم لطفی کردن 2- احتراز کردن
28. he laid his hand on my shoulder
او دست خود را روی شانه ام گذاشت.
29. he slung his jacket over his shoulder
کتش را روی شانه اش انداخت.
30. her golden hair cascaded down her shoulder
موهای طلایی او برشانه اش موج می زد.
31. julie rested her hand on my shoulder
جولی دستش را روی شانه ام نهاد.
32. she removed her hand from my shoulder
دستش را از روی شانه ام برداشت.
33. she threw a coat over her shoulder and ran out
کت را با شتاب پوشید و به خارج دوید.
34. the baby slobbered on his mother's shoulder
آب دهان کودک روی شانه ی مادرش جاری شد.
35. the horse nipped her on the shoulder
اسب شانه ی او را گاز گرفت.
36. he gave her a fillip on the shoulder with his leather gloves
با دستکش های چرمی خود،ضربه ی تند و سبکی به شانه ی او زد.
37. i gave him a tip on the shoulder and said, "hello!"
دستی بر شانه اش زدم و گفتم "سلام !"
38. it is forbidden to drive on the shoulder of the road
رانندگی در کناره ی جاده قدغن است.
39. it's cold; put this shawl over your shoulder
هوا سرد است ; این شال را روی دوشت بیانداز.
40. the child pillowed his head on my shoulder and went to sleep
بچه سر خود را روی شانه ام گذاشت و به خواب رفت.
41. the old rifle was weighing on his shoulder
تفنگ قدیمی روی شانه اش سنگینی می کرد.
42. the child reclined her head on her father's shoulder and fell asleep
کودک سر خود را روی شانه ی پدرش تکیه داد و به خواب رفت.
43. the sick man's head was lolling on his shoulder
سر مرد بیمار بر شانه اش افتاده بود (خم شده بود).
44. . . . it's a heavy weight to carry on one's shoulder
. . . بار گرانیست کشیدن به دوش
45. he drew closer and put his hand on my shoulder
او نزدیکتر شد و دستش را روی شانه ام گذاشت.
46. he was carrying a heavy load on his right shoulder
بار سنگینی را بر شانه ی راست خود حمل می کرد.