کلمه جو
صفحه اصلی

binge


معنی : شراب خواری، عیاشی، خوش گذرانی
معانی دیگر : زیاده روی در خوردن و نوشیدن، نوش و نیش، میگساری و عیاشی کردن، (در هر کاری) زیاده روی، عنان گسیختگی، ولخرجی، (عامیانه)، spree : عیاشی

انگلیسی به فارسی

نوشیدنی، شراب خواری، عیاشی، خوش گذرانی


( spree =) عیاشی، شراب‌خواری، میگساری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a period of overindulgence, esp. in drinking alcoholic beverages or eating.
مترادف: carousal, drunk, jag, spree, toot
مشابه: Bacchanalia, blast, carouse, debauch, fling, gorge, orgy
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: binges, binging, binged
• : تعریف: to overindulge, esp. in drinking alcoholic beverages or eating.
مترادف: glut, go overboard, overindulge
مشابه: carouse, drink, gorge, guzzle, overeat, stuff

• indulge excessively in an activity
period of excessive indulgence, spree, romp
if you go on a binge, you drink a lot of alcohol or eat a lot of food that may not be good for you; an informal word.
a binge is also a short period in which you spend far more money than you usually do or than is advisable; an informal word.

مترادف و متضاد

شراب خواری (اسم)
spree, binge

عیاشی (اسم)
debauch, spree, orgy, debauchery, binge, revelry, carousal, carouse, dissipation, jollity, saturnalia

خوش گذرانی (اسم)
debauch, binge, randan, toot, life of endless frivolity, self-indulgence

spree


Synonyms: affair, bender, blind, bout, carousal, compotation, drunk, fling, jag, orgy, toot


Antonyms: saving


جملات نمونه

1. a shopping binge
خرید بی بند و بار

2. last night he went on such a binge that he is still drunk
دیشب آن قدر (در میخواری) زیاده روی کرد که هنوز هم مست است.

3. They went on a binge last night.
[ترجمه ترگمان] دیشب یه کم عیاشی کردن
[ترجمه گوگل]آنها شب گذشته در حال نوشیدن بودند

4. Ken's gone on a binge with his mates.
[ترجمه ترگمان]کن با رفقایش به عیاشی رفته
[ترجمه گوگل]کن با همسرش رفته است

5. He went on a five day drinking binge.
[ترجمه ترگمان] اون پنج روز عیاشی و مشروب خوری رو ادامه داد
[ترجمه گوگل]او پنج روز نوشیدنی خورد

6. I tend to binge on chocolate when I'm watching TV.
[ترجمه ترگمان]وقتی تلویزیون تماشا می کنم، تمایل به خوردن شکلات دارم
[ترجمه گوگل]وقتی تلویزیون را تماشا می کنم، من تمایل به شکلات خوردن دارم

7. We discover Athenian women going on a three-day binge every autumn, gleefully burying models of male genitalia.
[ترجمه ترگمان]ما از زنانی که در هر پاییز به خاطر دفن کردن مدل هایی از اندام های جنسی مردانه از سه روز پرخوری کرده اند، پی می بریم
[ترجمه گوگل]ما زنان آتن را در پاییز هر سه روزه میبینیم و از مدلهای ژنیتالهای مردانه گریزان میشویم

8. He'd been on the binge of all time, wrecking cars, hitting her, almost breaking two of her fingers.
[ترجمه ترگمان]او در تمام مدت در عیاشی بود، ماشین ها را می زد، به او ضربه می زد، تقریبا دو انگشت او را می شکست
[ترجمه گوگل]او در تمام دوران از بین رفته بود، ماشینها را خراب کرد، ضربه زد، تقریبا شکستن دو انگشتش

9. The decline came in part from a buying binge by customers in 1994 as they tried to beat 1995 price increases.
[ترجمه ترگمان]این کاهش تا حدی ناشی از خرید برخی از مشتریان در سال ۱۹۹۴ بود که تلاش کردند تا افزایش قیمت سال ۱۹۹۵ را شکست دهند
[ترجمه گوگل]کاهش تقاضا در سال 1994 به دلیل نداشتن خرید توسط مشتریان به دلیل سعی در افزایش قیمت های 1995 بود

10. This, in turn, makes binge eating more likely.
[ترجمه ترگمان]این به نوبه خود به احتمال زیاد پرخوری را بیشتر می کند
[ترجمه گوگل]این، به نوبه خود باعث می شود که خوردن گوشت بیشتر شود

11. The fight sent Alexander off on a drinking binge.
[ترجمه ترگمان]این جنگ، الکساندر را به عیاشی و عیاشی فرستاد
[ترجمه گوگل]این مبارزه اسکندر را به یک نوشیدنی نوشیدنی فرستاد

12. I don't need to binge any more - I can have plenty to eat at mealtimes.
[ترجمه ترگمان]دیگر نیازی به عیاشی ندارم - می توانم غذا بخورم
[ترجمه گوگل]من نیازی به خوردن بیش از حد ندارم - من می توانم مقدار زیادی در زمان غذا بخورم

13. The Yankees went on a building binge that was never completed.
[ترجمه ترگمان]یانکی ها به عیاشی پرداختند که هرگز کامل نشد
[ترجمه گوگل]یانکی ها در یک ساختمان که هیچ وقت تکمیل نشده بود رفتند

14. Back in Atsugi he went on a movie binge.
[ترجمه ترگمان]پیش از بازگشت به Atsugi، او به یک مهمانی پر از پرخوری تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او در Atsugi پشت سر گذاشت

binging on ice cream

تا خرخره بستنی خوردن


Last night he went on such a binge that he is still drunk.

دیشب آنقدر (در می‌خواری) زیاده‌روی کرد که هنوز هم مست است.


a shopping binge

خرید بیبند و بار


پیشنهاد کاربران

سوء استفاده

افراط

زیاده روی کردن ( بیشتر در مورد خوردنی ها ) - افراط کردن ( با حرف اضافه on مثلا she binged on ice cream او در بستنی زیاده روی کرد - یا او در خوردن هله هوله زیاده روی کردhe binged on junk food

یه کله /یه سره کاری را انجام دادن
افتادن رو چیزی ( اصطلاح عامیانه این که یه کاری را شروع میکنه و ولش نمیکنه )

کاری را یکسره و بدون وقفه انجام دادن

هم معنی spree میباشد به معنی افراط در خرج کردن یا غیره دو جمله زیر معتدل هم هستند یکی با کلمه spree و دیگری binge :
I have a tendency to lose control and go on buying sprees.
I have a tendency to lose control and go on a shopping binge

زیاده روی کردن در هر کاری مثلا خوردن ، آشامیدن و غیره.

هُل هُل/ تند تند


کلمات دیگر: