کلمه جو
صفحه اصلی

ben


معنی : تپه، قله کوه، وابسته باطاق نشیمن، داخلی، باطنی، در توی
معانی دیگر : (عبری) پسر، فرزند، ابن، (اسکاتلند و ایرلند) قله ی کوه، (اسکاتلند) داخل، درون، اتاق نشیمن، کلبه ی ییلاقی، در درون

انگلیسی به فارسی

(در) درون، در داخل، قله کوه، تپه، داخلی، باطنی، وابسته به اتاق نشیمن


بن، قله کوه، تپه، وابسته باطاق نشیمن، در توی، داخلی، باطنی


انگلیسی به انگلیسی

• male first name (form of benjamin)
high point, summit, peak

دیکشنری تخصصی

[] کوه

مترادف و متضاد

تپه (اسم)
top, hill, mound, mount, brae, barrow, mesa, ben, knurl, tumulus, tump

قله کوه (اسم)
ben, mountaintop

وابسته باطاق نشیمن (اسم)
ben

داخلی (صفت)
territorial, esoteric, innate, ben, internal, interior, inner, indoor, inward

باطنی (صفت)
intrinsic, ben, internal, inner, inward, inmost, pectoral

در توی (قید)
within, ben

جملات نمونه

1. but and ben
(اسکاتلند) همه ی منزل

2. Ben had got his finger jammed in the door.
[ترجمه ترگمان]بن انگشتش را روی در قفل کرده بود
[ترجمه گوگل]بن انگشت خود را در داخل درب گرفت

3. Stop being so silly and immature, Ben!
[ترجمه ترگمان]اینقدر احمق و بچه گانه رفتار نکن، بن
[ترجمه گوگل]متوقف کردن آنقدر احمقانه و نابالغ، بن!

4. Sue and Ben have recently become parents.
[ترجمه ترگمان]سو و بن اخیرا پدر و مادر شده اند
[ترجمه گوگل]سو و بن اخیرا والدین شده اند

5. 'I saw Ben yesterday. ' 'Oh yes, how is he?'
[ترجمه ترگمان]دیروز بن رو دیدم اوه، بله، حالش چطوره؟
[ترجمه گوگل]دیروز دیدم بن 'اوه بله، چطور است؟'

6. Ben put his hand over the mouthpiece and shouted to me.
[ترجمه ترگمان]بن دستش را روی گوشی گذاشت و به من فریاد زد
[ترجمه گوگل]بن دستش را روی دهان گذاشت و به من فریاد زد

7. Ben Brantley's article on Sir Ian McKellen rekindled many memories.
[ترجمه ترگمان]مقاله بن مک کالن در مورد سر ایان مک کالن خاطرات بسیاری را روشن کرده بود
[ترجمه گوگل]مقاله بن برانتلی در سر یان مک کلاین، خاطرات زیادی را به یاد آورده است

8. Ben Nevis, in Scotland, is Britain's highest mountain.
[ترجمه ترگمان]بن Nevis، در اسکاتلند، مرتفع ترین کوه بریتانیا است
[ترجمه گوگل]بن نویس، در اسکاتلند، بالاترین کوه بریتانیا است

9. "Why did Ben do that?" she asked, in a choked voice.
[ترجمه ترگمان]چرا \"بن\" این کارو کرد؟ با صدایی گرفته پرسید:
[ترجمه گوگل]چرا بن این کار را انجام داد؟ او پرسید، در صدای خفه شده

10. She always referred to Ben as 'that nice man'.
[ترجمه ترگمان] اون همیشه به \"بن\" می گفت مرد خوب
[ترجمه گوگل]او همیشه به عنوان 'مرد خوبی' به بن اشاره می کند

11. Their sons, Ben and Jonathan, were three and six respectively.
[ترجمه ترگمان]پسران آن ها، بن و جاناتان به ترتیب سه و شش ساله بودند
[ترجمه گوگل]پسران آنها، بن و جاناتان، به ترتیب سه و شش بود

12. Ben looked at me in horror for a moment and then dropped his gaze.
[ترجمه ترگمان]بن لحظه ای با وحشت به من نگاه کرد و بعد نگاهش را پایین انداخت
[ترجمه گوگل]بن برای لحظه ای به من نگاه کرد و نگاهی به او انداخت

13. Ben rolled over and kissed her.
[ترجمه ترگمان]بن غلتی زد و او را بوسید
[ترجمه گوگل]بن بر فراز و بوسید او

14. Ben slipped quietly out of the room.
[ترجمه ترگمان]بن آهسته از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]بن به آرامی از اتاق بیرون زد

15. Ben staggered and slumped onto the floor.
[ترجمه ترگمان]بن تل و تل و خوران روی زمین ولو شد
[ترجمه گوگل]بن زد و بر روی کف افتاد

Ben Nevis

قله‌ی نویس


پیشنهاد کاربران

ben ( ترکی استانبولی ) : من ، ضمیر اول شخص مفرد .
Bu aşkın daha en başından
Korkuyordum ben zamandan
ترجمه تحت الفظی :از همان آغاز این عشق از زمان می ترسیدم
ترجمه آزاد : از همان لحظه ای که عشق ما آغاز گردید از این لحظه ی جدایی هراس داشتم و نگران جدای مان از همدیگر بودم .
منبع: شعر ترانه ی : ( مثل یک گناه ) Bir Gūnah Gibi


کلمات دیگر: