کلمه جو
صفحه اصلی

hit the roof


(خودمانی) از جا دررفتن، (از شدت خشم) به خود پریدن

انگلیسی به انگلیسی

• get extremely furious or angry; lose one's temper

جملات نمونه

1. Sergeant Long will hit the roof when I tell him you've gone off.
[ترجمه ترگمان] گروهبان \"لانگ\" وقتی بهش میگم که رفتی پشت بوم
[ترجمه گوگل]گروهبان بلند هنگامی که به او می گویم که رفته اید، پشت بام می افتد

2. Ranieri returned, saw the mess, and hit the roof.
[ترجمه ترگمان]برگشت و به سقف برخورد کرد و به سقف برخورد کرد
[ترجمه گوگل]Ranieri بازگشت، ظروف سرباز یا مسافر را دیدم و به سقف افتادم

3. The shell hit the roof of the building and made a mess of the inside of the building.
[ترجمه ترگمان]گلوله به سقف ساختمان برخورد کرد و داخل ساختمان را خراب کرد
[ترجمه گوگل]پوسته به سقف ساختمان ضربه زد و ظرفیت داخل ساختمان را افزایش داد

4. He hit the roof as soon as Peter came in.
[ترجمه بابک] به محض این که پیتر وارد شد، او از کوره در رفت
[ترجمه ترگمان]به محض اینکه پیتر وارد شد به سقف برخورد کرد
[ترجمه گوگل]به محض این که پیتر وارد شد، او به سقف افتاد

5. He hit the roof when the pair left to set up home in a bedsit.
[ترجمه ترگمان]او به سقف ضربه زد وقتی که آن دو رفتند تا در یک bedsit به خانه باز گردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که این جفت به سمت خانه در یک آپارتمان گذاشته شد، او به پشت بام ضربه زد

6. Well, honey, I hit the roof.
[ترجمه ترگمان] خب، عزیزم، من به سقف برخورد کردم
[ترجمه گوگل]خوب، عسل، من سقف را گرفتم

7. Two shells hit the roof.
[ترجمه ترگمان]دو گلوله به سقف برخورد کرد
[ترجمه گوگل]دو پوسته به سقف رسیدند

8. Two shells hit the roof and one exploded in the corridor during the night.
[ترجمه ترگمان]دو گلوله توپ به سقف برخورد کرد و یکی از آن ها در طول شب منفجر شد
[ترجمه گوگل]دو پوسته به پشت بام ضربه زدند و در شب در منازل منفجر شد

9. Top editors hit the roof Maybe one picture, but a page full of pictures of black women?
[ترجمه ترگمان]ویراستاران برتر به سقف ضربه می زنند، شاید یک عکس، اما صفحه ای پر از تصاویر زنان سیاه پوست؟
[ترجمه گوگل]ویراستاران برتر به سقف می روند شاید یک عکس، اما یک صفحه پر از عکس های زنان سیاه است؟

10. My mother hit the roof when she saw my grades.
[ترجمه ترگمان]مادرم وقتی نمره هام رو دید به پشت بوم ضربه زد
[ترجمه گوگل]وقتی نمره های من را دیدم مادرم به سقف افتاد

11. That's too bad The prices have hit the roof these days.
[ترجمه ترگمان]این خیلی بد است که قیمت ها این روزها به سقف برخورد کرده اند
[ترجمه گوگل]این خیلی بد است قیمت ها امروز به این سقف رسیدند

12. This weekend we may hit the roof.
[ترجمه ترگمان]این آخر هفته ممکن است به سقف برسیم
[ترجمه گوگل]این آخر هفته ما ممکن است به سقف ضربه بزنیم

13. Promise you won't hit the roof when I tell you this.
[ترجمه ترگمان]قول بده وقتی این را برایت تعریف می کنم به سقف برخورد نکنی
[ترجمه گوگل]امیدوارم زمانی که من این را بگویم، سقف آن را نخواهید دید

14. The attitude of that staff really made me hit the roof.
[ترجمه ترگمان]نگرش این کارکنان واقعا باعث شد که من به سقف برسم
[ترجمه گوگل]نگرش این کارکنان واقعا من را به سقف داد

15. Some people really hit the roof if you give them the cold shoulder.
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم واقعا به سقف ضربه می زنند اگر شما به آن ها شانه سرد بدهید
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم واقعا سقف را میپوشند اگر شانه سردی را به آنها بدهید

پیشنهاد کاربران

hit the roof ینی خیلی عصبانی شدن. از کوره در رفتن. very angry

خیلی عصبانی شدن ، از کوره در رفتن

Go ballistic
Blow your top
وقتی خیلی عصبانی هستی میگی
I go ballistic when I got this fact that he was a big liar.

از کوره در رفتن


کلمات دیگر: