کلمه جو
صفحه اصلی

rib


معنی : دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، دنده دار کردن، شیار دار کردن
معانی دیگر : (کالبد شناسی) دنده، (با تسمه یا هر چیز دنده مانند) محکم کردن، (پارچه یا بافتنی) شیاردار کردن، (خودمانی) سر به سر کسی گذاشتن، دست انداختن، (در شانه داران یا ctenophora) نوار شناور، (مونث) همسر، زوجه، عیال، زن، (پرندگان) ساقه ی پر (quill هم می گویند)، (بال حشرات) رگ، (برگ گیاه) رگبرگ، (پالیز) باریکه ی زمین (میان دو جوی یا شیار)، (در کوه یا شیب های تند) ستیغ، تیغه (ridge هم می گویند)، (پارچه) شیار برجسته، نقش کبریتی، راه راه برجسته، هر چیز دنده مانند که چیز دیگری را در بر می گیرد یا پشت بند می کند: برجستگی دنده مانند بشکه، (تیرهای عرضی ته قایق و کشتی که تنه ی کشتی را مستحکم می کنند) دنده ی کشتی، (بال هواپیما - میله های عرضی که پوست بال را به آن پیچ می کنند) دنده ی بال، (چتر) سیم، پره، (پل) تیر عرضی (نگهدار تاق)، (تاق ضربی و گنبد) رگه ی قوسی، برآمدگی هلالی، تیغه ی تاق، تویزه

انگلیسی به فارسی

دنده، تکه گوشت دنده دار، دنده دار کردن، گوشت دنده،هر چیز شبیه دنده، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، نهرکندن، شیار دار کردن


دنده، گوشت دنده، ضلع، تکه گوشت دندهدار، هر چیز شبیه دنده، نهر کندن، دنده دار کردن، پشت بند زدن، مرز گذاشتن، شیار دار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one of the series of bones that curve from the spine around the chest of a person or animal.

(2) تعریف: a cut of meat such as beef or pork that contains a rib.

(3) تعریف: something that resembles a rib in shape or function, such as a supporting wire in an umbrella.

(4) تعریف: a major vein, as in a leaf, insect wing, or the like.

(5) تعریف: a raised ridge in knitted or woven cloth.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ribs, ribbing, ribbed
مشتقات: ribless (adj.), riblike (adj.)
(1) تعریف: to equip, enclose, support, or strengthen with a rib or ribs.

(2) تعریف: to make or mark (knitted or woven fabric) with riblike ridges.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ribs, ribbing, ribbed
• : تعریف: to make good-hearted fun of (someone); tease; kid.
مشابه: josh, kid, rally, tease

• any of the curved bones which form the rib cage; support which resembles a rib bone; central vein of a leaf; lengthwise ridge (in fabric, etc.)
install ribs, strengthen with ribs; tease, mock, make fun of
your ribs are the curved bones that go from your backbone to your chest.
a rib is a long, curved piece of wood or metal that is part of the structure of a building, a boat, or an aeroplane and that makes the structure strong.
if you rib someone, you tease them in a friendly way; an informal use.
see also ribbed.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دنده - پشتبند - تیرچه - تیرک - میله - باریکه - تویزه
[زمین شناسی] دنده، پشت بند، تیرچه، تیرک، میله، باریکه، رنده، پایه کناری، رگه، قاب، نگهداری - در گیاه شناسی، در یک برگ یا اندام مشابه، رگه اصلی را گویند. -
[نساجی] ریب - طرح ریب - بافت ریب
[ریاضیات] پره، رگه، آج، دنده، شیار
[] گُرده ماهی
[پلیمر] گرده، ماهیچه

مترادف و متضاد

دنده (اسم)
gear, axle, rib, costa, clobber

ضلع (اسم)
edge, side, rib, costa, brim

گوشت دنده (اسم)
rib, french chop, sparerib

نهر کندن (اسم)
rib, grip

تکه گوشت دنده دار (اسم)
rib

هر چیز شبیه دنده (اسم)
rib

پشت بند زدن (فعل)
rib

مرز گذاشتن (فعل)
rib

دنده دار کردن (فعل)
gear, rib

شیار دار کردن (فعل)
groove, indenture, channel, rib, rut, fuller, furrow, gutter, ridge

جملات نمونه

1. rib eye
(گوشت گاو) راسته

2. The X-ray showed a crack in one rib.
[ترجمه ترگمان]اشعه ایکس شکاف در یک دنده را نشان داد
[ترجمه گوگل]اشعه ایکس یک کرک را در یک رد نشان داد

3. My son broke a rib when he fell off a ladder.
[ترجمه sara] وقتی پسرم از نردبان افتاد دنده اش شکست
[ترجمه ترگمان]پسرم وقتی از نردبان افتاده پایین یه دنده پاره کرد
[ترجمه گوگل]وقتی که یک نردبان سقوط کرد، پسری من را از بین برد

4. In breathing the chest muscles expand the rib cage and allow air to be sucked into the lungs.
[ترجمه ترگمان]در تنفس ماهیچه های سینه، قفسه سینه را منبسط می کند و به هوا اجازه می دهد به ریه ها جذب شود
[ترجمه گوگل]در تنفس عضلات قفسه سینه قفسه سینه را گسترش می دهد و هوا را به ریه ها مجهز می کند

5. He used to rib her mercilessly about her accent.
[ترجمه ترگمان]او را بی رحمانه با لهجه او مقایسه می کرد
[ترجمه گوگل]او مورد بی رحمتی او قرار گرفت

6. He sustained a broken rib.
[ترجمه ترگمان]اون یه دنده شکسته رو نگه داشت
[ترجمه گوگل]او یک شکاف شکسته را حفظ کرد

7. Use a cheap cut such as spare rib chops.
[ترجمه ترگمان]از یک برش ارزان مانند تکه های گوشت اضافی استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از برش ارزان مانند برش کمربند استفاده کنید

8. You've fractured a rib, maybe more than one.
[ترجمه ترگمان]تو یه دنده رو شکستی، شاید بیشتر از یکی
[ترجمه گوگل]شما یک رباط شکستن، شاید بیش از یک

9. He cooked rib of lamb for Sunday lunch.
[ترجمه ترگمان]او گوشت بره را برای ناهار یکشنبه پخت
[ترجمه گوگل]او یک قاشق نوشیدنی را برای گوسفند تهیه کرد

10. A broken rib had perforated her lung.
[ترجمه ترگمان]یه دنده شکسته ریه اش رو سوراخ کرده
[ترجمه گوگل]رباط شکسته ریه اش را سوراخ کرد

11. He escaped with a cracked rib and bruising.
[ترجمه ترگمان]اون با یه دنده شکسته و کبودی فرار کرد
[ترجمه گوگل]او با رباط شکسته و کبودی فرار کرد

12. The guys in my local pub used to rib me about drinking "girly" drinks.
[ترجمه ترگمان]اونایی که توی میخانه من بودن در مورد نوشیدنی الکلی بودن با من استفاده کردن
[ترجمه گوگل]بچه ها در منزل محلی من برای نوشیدن نوشیدنی های 'دخترانه' از من سرخورده بودند

13. The doctor fixed the rib, dosed him heavily with drugs, and said he would probably get better.
[ترجمه ترگمان]دکتر دنده را درست کرد و به شدت به او دارو تزریق کرد و گفت احتمالا بهتر می شود
[ترجمه گوگل]دکتر رباط را ثابت کرد، به شدت با مواد مخدر روبرو شد و گفت احتمالا او بهتر خواهد شد

14. A bruised rib was taken for heart trouble, a headache for an incipient brain tumour.
[ترجمه ترگمان]یک دنده کبود برای مشکل قلبی گرفته شده بود، سردرد برای یک تومور مغزی incipient
[ترجمه گوگل]رگ کبودی برای مشکلات قلبی، سردرد برای تومور مغزی آغاز شد

15. Robert Cunningham, 3 who suffered a broken rib in the fracas, admitted assault.
[ترجمه ترگمان]رابرت کانینگهام، ۳ ساله که در این هنگامه دعوا از یک دنده شکسته رنج می برد، به حمله اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]رابرت کانینگهام، 3 که دچار شکستگی شکسته در شکافها بود، اعتراف کرد

A human has twelve pairs of ribs.

انسان دوازده جفت دنده دارد.


a ribbed box

صندوق پشت‌بنددار


a woollen sweater with a ribbed design

پیراهن بافته‌ی پشمی با طرح کبریتی


He was ribbed because of his accent.

به‌خاطر لهجه‌اش او را مسخره می‌کردند.


The spectators were ribbing the umpire.

تماشاچیان داور مسابقه را دست می‌انداختند.


پیشنهاد کاربران

دنده کباب

[مهندسی عمران] آج

مسخره کردن

دنده های ( استخوانهای ) های بدن انسان.

( معدن ) تاج - ناج کارگاه - طاق

تیغه

شیار

rib ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: بال‏دنده
تعریف: عضو فرعی سازۀ بال و سطوح دُم در انواع هواگَرد که در راستای وتر قرار دارد و شکل ظاهری بال و سطوح دُم را حفظ می‏کند


کلمات دیگر: