معنی : ترکیب، ظرف، ظاهر، فرم، سیاق، صورت، برگه، گونه، تصویر، وجه، طرز، ریخت، ورقه، فورم، دیس، شکل، روش، سرشتن، تشکیل دادن، شکل گرفتن، فرم دادن، متشکل کردن، پروردن، ساختن، بشکل در اوردن، قالب کردن
معانی دیگر : وش، پش، دیسه، قواره، کرپ، هیکل، شمایل، تنه، سنبات، پیکر، آدمک، مانکن، مدل (بدن انسان یا حیوان)، اندام، ماهیت، چیستی، (به ویژه در مورد ورزشکاران) آمادگی (دارا بودن بدن و مهارت لازم)، رفتار متداول، رسم، عرف، باب، جمله بندی، واژه آرایی، قاعده، پرسشنامه، درخواستنامه، نوع، قسم، رسته، جور، شکل دادن به، دیس دار کردن، دیس دادن، برپا کردن، ورزاندن، پرهیختن، آموزش و پرورش دادن، (از راه آموزش و پرورش) تبدیل کردن به، بارآوردن، (عادت) کردن، (خو) یاد گرفتن، (اندیشه و تصور و غیره) پروردن، به وجود آمدن (در مغز)، دیس دار شدن، تشکیل شدن، (به ویژه در ریختن سیمان) قالب، چهارچوب سیمان ریزی، دیس ده، فرم ریخته گری، ترتیب، طرز قرارگیری، دهناد، طرح، الگو، هیئت، نما، رجوع شود به: racing form، لانه یا سوراخ (خرگوش و غیره)، نیمکت بدون پشتی (که سابقا در مدارس انگلیس و امریکا به کار می رفت)، (در دبیرستان های انگلیس و برخی مدارس خصوصی) کلاس، مرتبه، (قدیمی) زیبایی، جمال، (دستور زبان) وجه، صیغه، (فلسفه ـ نهاد و ویژگی اساسی هرچیز در مقایسه با تجلی جسمانی و مادی آن) مینو، مفهوم فردی، (چاپخانه) فرم، حروف چیده شده (و در قالب گذاشته شده)، طریقه، فراگرفتن
form_
پسوند: ـ شکل، ـ دیس، ـ سان [dentiform]