کلمه جو
صفحه اصلی

climb


معنی : بالا رفتن، صعود کردن، ترقی کردن
معانی دیگر : بالا رفتن از، فرازیدن، (با دست و پا) پایین رفتن، به زیر رفتن، بالا روی، کوه پیمایی، (لباس های سنگین یا دست و پا گیر) درآوردن یا پوشیدن، (گیاه شناسی) پیچیدن و بالا رفتن از چیزی، برآویختن

انگلیسی به فارسی

بالارفتن، صعود کردن، ترقی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: climbs, climbing, climbed
(1) تعریف: to move upward; go towards the top; ascend.
مترادف: ascend
متضاد: descend
مشابه: arise, clamber, lift, mount, rise, scale, scramble, shin, shinny, swarm

- We climbed straight up toward the top of the mountain.
[ترجمه Mehdi79] ما مستقیم به سمت قله کوه بالا رفتیم
[ترجمه ترگمان] مستقیم از بالای کوه بالا رفتیم
[ترجمه گوگل] ما صعود کردیم به سمت بالای کوه
- The airplane climbed until it was above the clouds.
[ترجمه آنیتا] هوا پیما اینقدر بالا رفت تا به ابر هارسید
[ترجمه ستایش] هواپیما آنقدر بالا رفت که به ابر ها رسید
[ترجمه ترگمان] هواپیما تا بالای ابرها بالا رفت
[ترجمه گوگل] هواپیما بالا رفت تا بالاتر از ابرها باشد

(2) تعریف: to slope upward.
مترادف: ascend
مشابه: incline, mount, rise, slope

(3) تعریف: to twist around and up a tall support.
مترادف: creep, twine
مشابه: rise, twist, wind

- The ivy climbed to the balcony.
[ترجمه ترگمان] پیچک روی بالکن بالا رفتند
[ترجمه گوگل] پیچک به بالکن صعود کرد

(4) تعریف: to strive to become more important, wealthier, or more successful, or to become so.
مشابه: advance, ascend, rise, strive, succeed
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to go up; ascend.
مترادف: ascend
مشابه: mount, scale

- They climbed the face of the mountain.
[ترجمه ترگمان] از روی کوه بالا رفتند
[ترجمه گوگل] آنها چهره کوه را برافراشتند
اسم ( noun )
مشتقات: climbable (adj.)
(1) تعریف: the act or process of climbing; ascent.
مترادف: ascent
متضاد: nose dive
مشابه: clamber, rise, scramble, soar

(2) تعریف: something to be climbed or ascended.
مترادف: ascent
مشابه: hill, incline, mountain, slope

- That cliff is a difficult climb.
[ترجمه ترگمان] این صخره یک صعود دشوار است
[ترجمه گوگل] این صخره یک صعود سخت است

• act of ascending; ascent; something which can be climbed (hill, rise)
ascend, go up; slope upward; gradually move upward
if you climb something such as a tree, mountain, or ladder, you move towards the top of it. verb here but can also be used as a count noun. e.g. we were still out of breath from the climb.
if you climb somewhere, you move there carefully and sometimes awkwardly, because there is not much room to move.
to climb also means to move upwards or to increase in level or value.

دیکشنری تخصصی

[] صعود

مترادف و متضاد

بالا رفتن (فعل)
up, boost, rise, lift, ascend, climb, soar

صعود کردن (فعل)
rise, ascend, mount, climb, go up, ramp, soar

ترقی کردن (فعل)
up, rise, grow, climb, steepen, remunerate

crawl, move up


Synonyms: ape up, ascend, clamber, escalade, escalate, go up, mount, rise, scale, soar, top


Antonyms: descend, dismount, go down, retreat


جملات نمونه

The cat went up the tree but could not climb down.

گربه از درخت بالا رفت؛ ولی نتوانست پایین بیاید.


1. climb down
انعطاف به خرج دادن،(در خواسته های خود و غیره) تخفیف دادن،از خر شیطان پایین آمدن

2. don't climb an unsteady ladder!
از نردبان متزلزل بالا نرو!

3. to climb over a wall
از دیوار بالا رفتن

4. a hard climb up the mountain
صعود طاقت فرسا به بالای کوه

5. a strenuous climb to the top of the mountain
صعود طاقت فرسا به قله ی کوه

6. towchal was a difficult climb
توچال کوه پیمایی مشکلی بود.

7. he found enough strength to climb to the summit
او نیروی لازم برای رسیدن به قله را (در خود) پیدا کرد.

8. i rested the horse before starting to climb the hill
قبل از شروع به بالا رفتن از تپه به اسب استراحت دادم.

9. we had to ditch our bicycles and climb the mountain
مجبور شدیم دوچرخه هایمان را رها کرده و از کوه بالا برویم.

10. give me a boost from behind so i can climb the tree
از عقب مرا هل بده تا بتوانم بالای درخت بروم.

11. the cat went up the tree but could not climb down
گربه از درخت بالا رفت ولی نتوانست پایین بیاید.

12. He that would eat [have] the fruit must climb the tree.
[ترجمه مهدی شهنازی] کسی که می خواهد میوه بخورد، باید از درخت بالا برود.
[ترجمه ترگمان]او این میوه را می خورد [ و ] باید از درخت بالا رود
[ترجمه گوگل]کسی که میوه می خورد، باید از درخت صعود کند

13. He who would climb the ladder must begin at the bottom.
[ترجمه ترگمان]کسی که از نردبان بالا می رود باید از پایین شروع کند
[ترجمه گوگل]کسی که از نردبان صعود می کند باید از پایین شروع شود

14. Those who climb high often have a fall.
[ترجمه ترگمان]کسانی که بالا می روند غالبا سقوط می کنند
[ترجمه گوگل]کسانی که بالا می روند اغلب سقوط دارند

15. The path began to climb quite steeply.
[ترجمه ترگمان]مسیر شروع به بالا رفتن کرد
[ترجمه گوگل]مسیر شروع به صعود شدید کرد

16. He tried to climb the tree, but he could not.
[ترجمه سین] او تلاش کرد تا از درخت بالا برود، ولی او نتوانست.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد از درخت بالا برود، اما نمی توانست
[ترجمه گوگل]او سعی کرد از درخت صعود کند، اما نمی توانست

17. They began to climb down the mountain when it was dark.
[ترجمه ترگمان]وقتی هوا تاریک بود شروع به بالا رفتن از کوه کردند
[ترجمه گوگل]آنها زمانی که تاریک بودند، به پایین کوه می رفتند

18. If Lafontaine is forced to climb down, he may wish to reconsider his position.
[ترجمه ترگمان]اگر Lafontaine مجبور به بالا رفتن شود، ممکن است بخواهد در موقعیت خود تجدید نظر کند
[ترجمه گوگل]اگر لافونتین مجبور به صعود شود، ممکن است بخواهد موضع خود را بازبینی کند

19. If you want to climb the peak, not the rainbow as a ladder.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید قله را صعود کنید، نه رنگین کمان به عنوان نردبان
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید از اوج بلند شوید، نه رنگین کمان به عنوان یک نردبان

20. He would climb the ladder must begin at the bottom.
[ترجمه ترگمان]از نردبان بالا می رفت و از پایین بالا می رفت
[ترجمه گوگل]او از نردبان صعود می کند باید در پایین شروع شود

21. It's a steep climb to the top of the mountain, but the view is worth it.
[ترجمه ترگمان]بالا رفتن از بالای کوه شیب تندی دارد، اما منظره ارزشش را دارد
[ترجمه گوگل]این صعود شیب دار به بالای کوه است، اما این دیدگاه ارزش آن را دارد

22. She was the first British woman to climb the mountain .
[ترجمه ترگمان]او اولین زن انگلیسی بود که از کوه بالا می رفت
[ترجمه گوگل]او اولین زن انگلیسی بود که از کوه صعود کرد

23. There was a steep climb on the road out of town.
[ترجمه ترگمان]بالا رفتن از شهر، بالا رفتن از شهر بود
[ترجمه گوگل]صعود شیب دار در جاده خارج از شهر وجود دارد

He climbed the wall and jumped into the garden.

او از دیوار بالا رفت و به داخل باغ پرید.


Hossein climbed the hill.

حسین از تپه بالا رفت.


mountain climbing

کوه‌نوردی


Towchal was a difficult climb.

توچال کوه‌پیمایی مشکلی بود.


climbing boots

کفش کوه‌نوردی


اصطلاحات

climb down

انعطاف به خرج دادن، (در خواسته‌های خود و غیره) تخفیف دادن، از خر شیطان پایین آمدن


climb-down

اعتراف به اشتباه، کاهش خواسته یا ادعا، تخفیف


پیشنهاد کاربران

صعود کردن

کوه نوردی ، بالاروی از کوه

بالا رفتن از چیزی

بالا رفتن ، صعود کردن
As they climbed higher , the air became cooler
اون ها هر چی بالاتر می رفتند ، هوا خنک تر می شد 🤼‍♀️

بالا رفتن

صعود کردن


چرا نمیاره😑

رشد کردن گیاه

بالا رفتن یا کوه نوردی. . . . . .

climb ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: اوج‏گیری
تعریف: افزایش ارتفاع پرواز هواگَرد با استفاده از نیروی موتور


کلمات دیگر: