کلمه جو
صفحه اصلی

salvo


معنی : عنوان، بهانه، مورد، عذر، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، شلیک توپ برای ادای احترام، شلیک کردن
معانی دیگر : (نبردهای دریایی یا هنگام ادای احترام نظامی و غیره) رگبار، تیرباری، آتش رگبار، شلیک هماهنگ، شلیک چند توپ (یا تفنگ و غیره) باهم، گلوله باران، (کف زدن یا هورا کشیدن یا فریاد و غیره) غریو، هیاهوی ناگهانی، فروریزی چند بمب باهم، پرتاب چندین موشک باهم، عذر بدتر از گناه، دستاویز

انگلیسی به فارسی

شلیک توپ برای ادای احترام، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، شلیک کردن


سالو، بهانه، عذر، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، عنوان، مورد، شلیک توپ برای ادای احترام، شلیک کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: salvoes, salvos
(1) تعریف: the firing of guns or other firearms simultaneously or in succession, esp. as a salute.
مشابه: burst, salute, storm, volley

- We heard the roar of salvos from the ship.
[ترجمه ترگمان] صدای غرش رعد از کشتی را شنیدیم
[ترجمه گوگل] ما شنیدن صدای سالوو از کشتی بود

(2) تعریف: a sudden expression of appreciation, such as applause, cheers, or praise.
مشابه: applause

- The soloist received enthusiastic salvos from the audience.
[ترجمه ترگمان] گروه \"soloist\" (soloist)تعداد زیادی از تماشاگران را به خود اختصاص داد
[ترجمه گوگل] سولیست از تماشاچیان مشتاق دریافت کرد

(3) تعریف: a sudden attack, as with punches or criticisms.
مشابه: storm

- Refused by the bartender, the drunk let out salvo of curses.
[ترجمه احمد] مرد مست علیرغم امتناع بارمن شروع به فحاشی کرد
[ترجمه ترگمان] ، از مشروب خوری استفاده کرد مست مست، شلیک کرد
[ترجمه گوگل] نوشیدنی توسط متصدی بارور شده است، مست نوشیدنی از لعنت بیرون می زند

• simultaneous discharge of several firearms; applause, round of cheers
a salvo is the firing of several guns or missiles at the same time in a battle or as part of a ceremony.
a salvo is also a sudden outburst of a particular activity, often in a situation of conflict or opposition between two forces.

مترادف و متضاد

عنوان (اسم)
way, address, cause, reason, motive, head, excuse, manner, title, superscription, heading, caption, headline, pretext, method, capitulary, fashion, salvo, lemma

بهانه (اسم)
fiction, excuse, pretense, alibi, pretext, plea, fetch, allegation, evasion, subterfuge, stall, put-off, essoin, salvo, lame excuse

مورد (اسم)
case, occasion, reason, instance, proper place, proper time, salvo

عذر (اسم)
reason, excuse, pretext, plea, subterfuge, stall, put-off, salvo

توپ سلام (اسم)
salvo

اظهار احساسات شدید (اسم)
salvo

شلیک توپ برای ادای احترام (اسم)
salvo

شلیک کردن (فعل)
fire, volley, salvo, run up

جملات نمونه

1. the prime minister was greeted by a salvo of protests
با رگباری از اعتراض از نخست وزیر استقبال شد.

2. They were to fire a salvo of blanks, after the national anthem.
[ترجمه ترگمان]بعد از سرود ملی، آن ها شروع به آتش زدن جاه ای خالی کردند
[ترجمه گوگل]آنها بعد از سرود ملی آتش زدند

3. Congressman Saunders fired the opening salvo during a heated debate on capital punishment.
[ترجمه ترگمان]نماینده عضو مجلس، در طی یک بحث داغ در مورد مجازات اعدام، شروع به تیراندازی کرد
[ترجمه گوگل]سوندرز، کنگره، در جریان یک بحث جدی در مورد مجازات اعدام، شعله باز را اخراج کرد

4. In his opening salvo the speaker fiercely attacked the Government's record on health care.
[ترجمه ترگمان]در همین نقطه شروع، سخنران به شدت به پرونده دولت در مورد مراقبت های بهداشتی حمله کرد
[ترجمه گوگل]سخنران در سخنرانی افتتاحیه خود به شدت به رکورد دولت در زمینه مراقبت های بهداشتی حمله کرد

5. We pooped off a salvo in the direction of the sound.
[ترجمه ترگمان]ما به سمت صدا شلیک کردیم
[ترجمه گوگل]ما یک صدا را در جهت صدا گذاشتیم

6. The newspaper article was the opening salvo in what proved to be a long battle.
[ترجمه ترگمان]مقاله روزنامه نقطه شروع به نقطه شروع جنگ بود که ثابت شده بود جنگ طولانی است
[ترجمه گوگل]این مقاله روزنامه سالو باز بود که نشان داد که یک جنگ طولانی است

7. This statement provoked a salvo of accusations.
[ترجمه ترگمان]این بیانیه موجب بروز این اتهامات شد
[ترجمه گوگل]این بیانیه موجب سرپیچی از اتهامات شد

8. The first salvo exploded a short distance away.
[ترجمه ترگمان]همین نقطه شروع یک فاصله کوتاه را منفجر کرد
[ترجمه گوگل]اولین سالو یک فاصله کوتاه فاصله گرفت

9. Three miles away there was a salvo of blasting in the quarry.
[ترجمه ترگمان]سه مایل دورتر صدای انفجار در معدن شنیده شد
[ترجمه گوگل]در فاصله سه کیلومتری یک انفجار در معدن وجود دارد

10. Road-block salvo shatters Bucharest's fragile silence.
[ترجمه ترگمان]شلیک توپ ها سکوت fragile را درهم می شکند
[ترجمه گوگل]بلوک جاده ای بلوک سکوت شکنندگی بخارست را می شکند

11. This could be the opening salvo of a campaign to get the arena built elsewhere.
[ترجمه ترگمان]این می تواند نقطه شروع اردو کشی باشد تا عرصه را به جایی برساند که در جای دیگری ساخته شده است
[ترجمه گوگل]این می تواند برگزاری مراسم افتتاحیه یک کمپین برای به دست آوردن این صحنه در جای دیگر باشد

12. In its latest salvo, Vanguard has renegotiated its fees paid to outside advisers who manage its active stock and bond funds.
[ترجمه ترگمان]در آخرین نقطه شروع، Vanguard هزینه های خود را به مشاوران خارجی که سهام فعال و سرمایه اوراق قرضه خود را مدیریت می کنند، افزایش داده است
[ترجمه گوگل]در آخرین سالو، Vanguard مجددا هزینه های خود را به مشاوران خارجی که دارایی های فعال و اوراق قرضه خود را مدیریت می کنند، بازنگری کرده است

13. Clinton fired the opening salvo last month when he included tax cuts in his proposed 1997 budget.
[ترجمه ترگمان]کلینتون در ماه گذشته شروع به تیراندازی کرد زمانی که شامل کاهش مالیات در بودجه پیشنهادی سال ۱۹۹۷ بود
[ترجمه گوگل]کلینتون ماه گذشته در ماه اوت سال جاری را باز کرد که در بودجه پیشنهادی خود در سال 1997، کاهش مالیات را شامل شد

14. Suddenly a salvo arrived but did no damage.
[ترجمه ترگمان]ناگهان شلیک شدیدی به راه افتاد، اما آسیبی ندید
[ترجمه گوگل]ناگهان یک سالو وارد شد اما هیچ آسیبی نداشت

15. In the darkness there is an almighty salvo of machine gun fire, like a cacophony of cracking whips.
[ترجمه ترگمان]در تاریکی، آتش بزرگی از آتش مسلسل وجود دارد که مانند یک صدای گوش خراش تازیانه به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]در تاریکی، یک شلوغی توانا از آتش سوزی تفنگ وجود دارد، مثل یک کیک شکلاتی از شلاق خوردن

Our shore batteries fired several salvos at the enemy fleet.

توپ‌های ساحلی ما چندین بار به‌سوی ناوگان دشمن شلیک هماهنگ کردند.


When his body was lowered into the grave, I heard three loud salvos.

وقتی جسد او را در قبر می‌گذاشتند صدای سه رگبار بلند را شنیدم.


The prime minister was greeted by a salvo of protests.

با رگباری از اعتراض از نخست‌وزیر استقبال شد.


پیشنهاد کاربران

گلوله باران
آتش بار

گلوله باران
رگبار ( خنده و . . . )

Putin boasts about launching a 💥SALVO💥 of
6, 670mph hypersonic missiles

DailyMail. co. uk@


کلمات دیگر: