کلمه جو
صفحه اصلی

cool


معنی : خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن
معانی دیگر : خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت، بی اعتنا، ناهمگون، نادوستانه، (از نظر رفتار یا گفتار) سرد، غیرصمیمانه، مک، شیرین (بیشتر در مورد پول)، (امریکا - خودمانی) خیلی خوب، بسیار خوشایند، مامانی، خنک کردن یا شدن، سرد کردن یا شدن، (دوستی و عشق و غیره) فروکش کردن، بی ادب (و خونسرد)، گستاخ (و بی اعتنا)، آبی فام، سبز فام (رنگ های ((سرد)): انواع رنگ های سبز و آبی)

انگلیسی به فارسی

چاییدن، خنک، سرد، خونسرد، خنک کردن، آرام کردن


سرد، خون سردی، خنک کردن، سرد کردن، چاییدن، ارام کردن، خنک ساختن، خنک، خونسرد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: cooler, coolest
(1) تعریف: moderately cold; not warm.
مترادف: chill, chilly
متضاد: warm
مشابه: cold, nippy

- You'll need to wear a light jacket on cool spring days.
[ترجمه shiva_sisi‌] شما باید در روز های سرد ژاکت بپوشید
[ترجمه مهدیه] شما باید در روز های سرد زمستانی یک ژاکت گرم بپوشید.
[ترجمه محمد مهدی] شما نیاز دارید به ژاکت سبک در روز های سرد بهاری
[ترجمه e] شما باید در روزهای خنک بهاری یک ژاکت سبک بپوشید
[ترجمه ویسنته] شما در روزهای خنک بهاری به پوشیدن یک ژاکت سبک نیاز دارید.
[ترجمه محمد م] شما به پوشیدن یک ژاکت سبک در روزهای خنک بهاری ، نیاز خواهی داشت.
[ترجمه امین] شما نیاز خواهید داشت تا در روزهای سرد بهار، یک ژاکت سبک بپوشید.
[ترجمه NASIM] تو ( شما ) باید در روز های سرد بهاری ی ژاکت گرم بپوشید
[ترجمه Narges] تو به پوشیدن ژاکت نازک در روزهای خنک بهار نیاز پیدا میکنی
[ترجمه Fatemeh] شما احتیاج دارید که در یک روز سرد بهاری یک ژاکت گرم بپوشید
[ترجمه بیگلری] شما نیاز خواهید داشت به پوشیدن یک ژاکت سبک در روزهای سرد بهاری
[ترجمه سید طاها کمالی] در روزهای سرد بهار باید یک ژاکت سبک بپوشید.
[ترجمه ACHA] شما در روز های سرد بهاری به یک ژاکت سبک نیاز دارید
[ترجمه ABOLFAZL] شما در روز های خنک بهاری باید کت سبک بپوشید
[ترجمه یکی از کانون زبانان🌷] شما باید در روز هاس سرد و خنک بهاری یک ژاکت سبک ( ( منظور ژاکت ساده بدون پشم ) ) بپوشید ( ( تا گرم شوید ) )
[ترجمه مهدی] تو به پوشیدن یک ژاکت گرم در روز های سرد بهاری نیاز خواهی داشت
[ترجمه Ariza] توی روزهای خنک بهاری بهتره یه ژاکت سبک بپوشی
[ترجمه ترگمان] تو باید یه کت روشن روی روزه ای گرم بهار بپوشی
[ترجمه گوگل] شما باید در روزهای سرد سالم یک ژاکت سبک بخورید

(2) تعریف: moderately cold to the touch.
مترادف: chill, chilly
متضاد: warm
مشابه: cold

- Her cheeks were cool now and there was no sign of fever.
[ترجمه ترگمان] گونه هایش سرد بود و اثری از تب نبود
[ترجمه گوگل] در حال حاضر گونه هایش خنک بودند و نشانه ای از تب وجود نداشت

(3) تعریف: affording relief from heat.
متضاد: sticky, warm
مشابه: refreshing

- I knew the weather would be hot, so I brought some cool clothing.
[ترجمه Aysaan] من می دانستم هوا گرم است به همین دلیل لباس خنک پوشیدم
[ترجمه امین] من می دانستم ممکن است هوا گرم شود، بنابراین ( با خودم ) مقداری لباس خنک آوردم.
[ترجمه ترگمان] می دانستم هوا گرم است، بنابراین چند تا لباس خنک آوردم
[ترجمه گوگل] من می دانستم آب و هوا گرم است، بنابراین من برخی از لباس های سرد آوردم

(4) تعریف: characterized by calmness, esp. in a way that allows one to think clearly or to gain respect or admiration from others; controlled.
مترادف: calm, collected, composed, controlled, easygoing, even-tempered, imperturbable, self-possessed
متضاد: ardent, distraught, hotheaded, nervous, panicky
مشابه: dispassionate, even, impassive, level, nonchalant, relaxed, sedate, serene, together, unemotional, unexcitable, unflappable, unruffled

- It's to her advantage that she stays cool in these difficult negotiations.
[ترجمه میترا] این امتیاز اوست که در این مذاکرات دشوار خونسرد می ماند.
[ترجمه ترگمان] این به نفع اوست که در این مذاکرات دشوار خنک بماند
[ترجمه گوگل] این به نفع او است که او در این مذاکرات دشوار باقی می ماند

(5) تعریف: characterized by a lack of warmth or enthusiasm.
مترادف: chill, chilly, unfriendly, unsociable
متضاد: enthusiastic, friendly, warm
مشابه: aloof, distant, indifferent, inhospitable, remote, standoffish

- Amid the scandal, they experienced a cool reception everywhere they went.
[ترجمه ترگمان] در میان این جنجال، هر جا که می رفتند پذیرایی سردی از او به عمل می آوردند
[ترجمه گوگل] در میان رسوایی، آنها در هر جا که رفتند، یک جاذبه را تجربه کردند
- My mother-in-law has always acted rather cool toward me.
[ترجمه ترگمان] مادرم همیشه نسبت به من سرد رفتار کرده است
[ترجمه گوگل] مادر من همیشه به من نسبت داده است

(6) تعریف: of a color, with a predominantly blue or green cast.
متضاد: warm

- The office is painted a cool white.
[ترجمه ترگمان] دفتر به رنگ سفید سرد درآمده است
[ترجمه گوگل] دفتر رنگ سفید سرد است

(7) تعریف: (informal) great, esp. in a novel, clever, or stylish way; appealing.
مترادف: great, nice, terrific
مشابه: awesome, fantastic, groovy, neat, out of sight, splendid, swell, tough, unbelievable

- These new cameras are so cool.
[ترجمه ترگمان] این دوربین های جدید خیلی باحاله
[ترجمه گوگل] این دوربین های جدید خیلی باحال هستند

(8) تعریف: (informal) quite acceptable, decent, fair-minded, or admirable.
مترادف: acceptable, admirable, decent, satisfactory, unobjectionable

- She's the school principal, and kind of old, but she's pretty cool really.
[ترجمه ترگمان] او مدیر مدرسه است و کمی پیر است، اما واقعا زیباست
[ترجمه گوگل] او مدرسه مدرسه و نوع قدیمی است، اما او واقعا بسیار سرد است
- It's cool that he gave you back your money.
[ترجمه 😍😛😍 Defh] جالب است که اوپول خود را به شما داده است
[ترجمه ویسنته] جالب است که او پولتان را به شما پس داده است.
[ترجمه رها] تعجب بر انگیز است که او پولتان را پس داده
[ترجمه ...] عالی است که او به شما پولتان را برگردانده است
[ترجمه ترگمان] خوبه که پولت رو بهت پس داده
[ترجمه گوگل] جالب است که او به شما پول خود را به شما داد

(9) تعریف: (informal) fashionably aloof or in control.

- He wanted to dance, but he didn't think he would look cool.
[ترجمه H.R] او می خواست برقصد اما فکر نمی کرد خوب به نظر بیاید.
[ترجمه ترگمان] او می خواست برقصد، اما فکر نمی کرد که او خونسرد به نظر برسد
[ترجمه گوگل] او می خواست رقص ببرد، اما فکر نمی کرد او خنک شود

(10) تعریف: (informal) entire; not exaggerated.
مترادف: entire, unexaggerated

- The robbers got away with a cool million.
[ترجمه ترگمان] دزدا با یه میلیون ها فرار کردن
[ترجمه گوگل] دزدان با میلیون دلاری دور شدند
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is cool or somewhat cold.
مترادف: chill, chilliness
متضاد: warmth
مشابه: cold, nip

- the cool of early morning
[ترجمه ترگمان] خنک صبح زود
[ترجمه گوگل] خنک صبح زود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: cools, cooling, cooled
(1) تعریف: to become cool or less warm.
مترادف: chill
متضاد: warm
مشابه: refrigerate

- Dinner cooled as we waited.
[ترجمه ترگمان] همان طور که منتظر بودیم، شام سرد شد
[ترجمه گوگل] شام تا زمانی که منتظرش بودم سرد شد

(2) تعریف: to lessen in intensity.
مترادف: abate, lessen, moderate, subside, temper
متضاد: intensify
مشابه: decrease, diminish, dwindle, mitigate

- His passion for his work cooled.
[ترجمه H.R] اشتیاقش برای کارش سرد شد. ( دیگر علاقه ای به کارش ندارد )
[ترجمه ترگمان] شور و اشتیاق مارتین به کارش سرد شد
[ترجمه گوگل] اشتیاق او برای کار او سرد است
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: coolly (adv.), coolness (n.)
عبارات: cool off, cool it
(1) تعریف: to reduce in temperature; make less warm.
مترادف: chill
متضاد: warm
مشابه: refrigerate

- The fan cooled the room.
[ترجمه H.R] پنکه اتاق را خنک کرد.
[ترجمه ترگمان] بادبزن اتاق را خنک کرد
[ترجمه گوگل] فن خنک اتاق

(2) تعریف: to make less intense; moderate.
مترادف: abate, lessen, moderate, reduce, temper
متضاد: intensify
مشابه: decrease, diminish, dwindle, mitigate, settle

- She cooled his desire.
[ترجمه ترگمان] آرزوی او را خاموش کرد
[ترجمه گوگل] او میل خود را خنک کرد

• coldness; poise, composure
chill, make slightly cold; be chilled, become slightly cold; calm, soothe
slightly cold; indifferent, uncaring, aloof; composed, deliberate; great, terrific (slang)
something that is cool has a low temperature but is not cold.
cool clothing is made of thin material that is comfortable to wear in hot weather.
when something cools or when you cool it, it becomes less hot.
if you stay cool in a difficult situation, you remain calm.
if someone is cool towards you, they are unfriendly. if they are cool towards an idea or suggestion, they are not enthusiastic about it.
if you keep your cool, you control your temper and remain calm in difficult situations. if you lose your cool about something, you become angry and excited about it. used in informal english.
if something cools down, it becomes cooler until it reaches the temperature you want.
if someone cools down, they become less angry.
if you cool off, you make yourself cooler after being too hot.

مترادف و متضاد

خون سردی (اسم)
equanimity, composure, possession, cool, calmness, coolness, sangfroid, self-possession, recollection, unflappability

سرد (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, standoff, fresh, standoffish, arctic, distant, nipping, wintry, raw

خنک (صفت)
algid, cold, cool, chilled, chilly, fresh, flat, insipid, vapid, breezy, frigid, icy

خونسرد (صفت)
imperturbable, cool, cool-headed, cold-blooded, composed, dispassionate, cold-livered, even-tempered, self-possessed

خنک ساختن (فعل)
cool, fresh, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

چاییدن (فعل)
cool, catch cold

خنک کردن (فعل)
cool, fresh, keel, chill, refresh, refrigerate, render flat, render frigid, render insipid

سرد کردن (فعل)
cool, chill, refrigerate, make cold

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

cold, nippy


Synonyms: air-conditioned, algid, arctic, biting, chill, chilled, chilling, chilly, coldish, frigid, frore, frosty, gelid, hawkish, nipping, refreshing, refrigerated, shivery, snappy, wintry


Antonyms: hot, temperate, warm


calm, collected


Synonyms: assured, composed, coolheaded, deliberate, detached, dispassionate, impassive, imperturbable, levelheaded, nonchalant, philosophical, phlegmatic, placid, quiet, relaxed, self-controlled, self-possessed, serene, stolid, together, tranquil, unagitated, unemotional, unexcited, unflappable, unruffled


Antonyms: agitated, annoyed, excited, upset


aloof, disapproving


Synonyms: annoyed, apathetic, distant, frigid, impertinent, impudent, incurious, indifferent, insolent, lukewarm, offended, offhand, offish, procacious, reserved, solitary, standoffish, unapproachable, uncommunicative, unenthusiastic, unfriendly, uninterested, unresponsive, unsociable, unwelcoming, withdrawn


Antonyms: approving, friendly, kind, responsive, warm


excellent


Synonyms: boss, dandy, divine, glorious, hunky-dory, keen, marvelous, neat, nifty, sensational, swell


Antonyms: poor, square, uncool, unpopular


chill


Synonyms: abate, air-condition, air-cool, ally, calm, freeze, frost, infrigidate, lessen, lose heat, mitigate, moderate, reduce, refrigerate, temper


Antonyms: heat, warm


take a break; abate


Synonyms: allay, assuage, calm, calm down, chill, compose, control, dampen, lessen, mitigate, moderate, quiet, reduce, rein, repress, restrain, simmer down, suppress, temper


Antonyms: continue, go on, increase, step up


جملات نمونه

1. cool beer
آبجوی تگری

2. cool in emergencies
خونسرد در مواقع بحرانی

3. cool jazz
موسیقی جاز ملایم

4. cool as a cucumber
1- خونسرد،مسلط به خود،آرام و متین 2- خنک و راحت،دنج

5. cool down
خنک کردن یا شدن،به حرارت مطلوب رساندن یا رسیدن،آرام شدن

6. cool it!
خونسرد باش !،تندی نکن !،دست نگه دار!

7. cool off
1- سرد شدن (و به حرارت طبیعی یا معمولی خود رسیدن) 2- بی علاقه شدن،اشتیاق خود را از دست دادن،آرام شدن

8. cool one's heels
(عامیانه) برای مدت طولانی معطل کردن یا شدن

9. a cool breeze that mitigated the heat
نسیم خنکی که گرما را کمتر می کرد.

10. a cool breeze was blowing
نسیم خنکی می وزید.

11. a cool mountain stream
یک جوی آب خنک کوهستانی

12. a cool spring wells out of the rock
یک چشمه ی خنک از سنگ می جوشد.

13. a cool welcome
خوشامد سرد

14. the cool air of the mountains yielded to sweltering heat as they desended
همین که به پایین حرکت کردند هوای خنک کوهسار تبدیل به گرمای طاقت فرسا شد.

15. the cool breeze braced the air
نسیم خنک هوا را تازه و مطبوع کرد.

16. the cool breeze rippled the lake's surface
نسیم خنک سطح دریاچه را لرزان کرد.

17. the cool spring water satiated our thirst
آب خنک چشمه تشنگی ما را فرونشاند.

18. the cool umbrella of sycamore trees
سایه ی خنک درختان چنار

19. the cool waters of a mountain brook
آبهای سرد جویبار کوهستانی

20. he was cool toward my suggestion
نسبت به پیشنهاد من بی علاقه بود.

21. keep one's cool
خونسردی خود را حفظ کردن،آرامش خود را از دست ندادن

22. lose one's cool
خونسردی خود را از دست دادن،از جا در رفتن،برآشفتن

23. play it cool
با خونسردی عمل کردن،دستپاچه یا آشفته نشدن

24. play it cool
خونسردانه عمل کردن

25. a chunk of cool watermelon
یک قاچ هندوانه ی سرد

26. dehumidifiers dehumidify and cool the air
دستگاه های رطوبت زدا هوا را نم گیری و خنک می کنند.

27. hassan preserved his cool attitude
حسن روش خونسردانه ی خود را ادامه داد.

28. he won a cool thousand dollars
او دست کم هزار دلار برنده شد.

29. swimming in the cool lake was exhilarating to him
برای او شنا در آن دریاچه ی خنک کیف داشت.

30. the intake of cool air
درونکشی هوای سرد

31. the room was cool and pleasant
اتاق خنک و دلپذیر بود.

32. this blanket is cool in summer and warm in winter
این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.

33. when their tempers cool
هنگامی که خشم آنها فروکش کند

34. that movie is real(ly) cool
آن فیلم واقعا معرکه است.

35. they really appreciated the cool air and the quietness of gamsar
آنان از هوای خنک و آرامش قمصر واقعا لذت بردند.

36. this weather is too cool for mordad
این هوا برای مرداد خیلی خنک است.

37. would you like some cool water?
آب سرد میل دارید؟

38. he counselled us to keep our cool
او به ما سفارش کرد که خونسردی خود را حفظ کنیم.

39. i dipped my hands in the cool water
دستان خود را در آب خنک فرو کردم.

40. i opened the window and imbibed the cool air
پنجره را گشودم و هوای خنک را استنشاق کردم.

41. my heart yearned for a glass of cool water
دلم برای یک لیوان آب خنک غنج می زد.

42. the outer wall of the jug was moist and cool
دیواره ی برونی کوزه تر و خنک بود.

43. after a while, their love for each other began to cool
پس از چندی عشق آنها نسبت به هم فروکش کرد (رو به سردی نهاد).

44. in the middle of the autumn, the weather begins to cool
در میانه های پاییز (اواسط پاییز) هوا رو به سردی می رود.

The room was cool and pleasant.

اتاق خنک و دلپذیر بود.


A cool breeze was blowing.

نسیم خنکی می‌وزید.


the coolness of Ghamsar weather

خنکی هوای قمصر


cool beer

آبجوی تگری


This blanket is cool in summer and warm in winter.

این پتو در تابستان خنک و در زمستان گرم است.


cool in emergencies

خونسرد در مواقع بحرانی


He solved the problem coolly.

او با خونسردی مسئله را حل کرد.


cool jazz

موسیقی جاز ملایم


He was cool toward my suggestion.

نسبت به پیشنهاد من بی‌علاقه بود.


a cool welcome

خوشامد سرد


He won a cool thousand dollars.

او دست کم هزار دلار برنده شد.


That movie is real(ly) cool.

آن فیلم واقعاً معرکه است.


This machine cools the water.

این دستگاه آب را خنک می‌کند.


In the middle of the autumn, the weather begins to cool.

در میانه‌های پاییز (اواسط پاییز) هوا رو به سردی می‌رود.


After a while, their love for each other began to cool.

پس از چندی عشق آنها نسبت به هم فروکش کرد (رو به سردی نهاد).


when their tempers cool

هنگامی که خشم آنها فروکش کند


اصطلاحات

cool down

خنک کردن یا شدن، به حرارت مطلوب رساندن یا رسیدن، آرام شدن


cool it!

خونسرد باش!، تندی نکن!، دست نگه دار!


cool off

1- سرد شدن (و به حرارت طبیعی یا معمولی خود رسیدن) 2- بی‌علاقه شدن، اشتیاق خود را از دست دادن، آرام شدن


lose one's cool

خونسردی خود را از دست دادن، از جا در رفتن، برآشفتن


keep one's cool

خونسردی خود را حفظ کردن، آرامش خود را از دست ندادن


play it cool

با خونسردی عمل کردن، دستپاچه یا آشفته نشدن


پیشنهاد کاربران

خنکی هوا


slang ) great; terrific; fantastic )

سرد، خنک، خونسرد، باحال، بانمک، آدم درست حسابی معنی میده بستگی به کاربردش در جمله داره.

خنک، عالی

بسیار خوب ، خوش آیند

جالب - آرامش بخش

باحال

خوب - جالب

cool:به معنای.
خنک یا خنک کردن

Cool:به معنای دوست داشتنی، معرکه و محشر

مثل ایول ، خیلی توپ بود. . . . ، با حال، جالب

سرد_خنک

بانمک

جالب، باحال

خونسرد - خنک


خنک کردن

یعنی خون سردی

Cool child
بچه بی ادب

دوست داشتنی، معرکه و محشر، ایول ، خیلی توپ بود،

چاییدن به دلیل سرما

a little cold not hot and warm

خنک ، خنک کردن

خنک - باحال

If the weather is cool it is a little bit cold

جالب _ دوست داشتنی _با حال

ایول
مثلاHey Cool i'm Dead
ایول مم مُردم .
تو کارتون سیمپسون ها میگفت اینو☺

Cool برگرفته شده از کولاک است!
معنی: برف و بوران، سرمای شدید - طوفانِ دریا، موج شدید و بزرگ، تُندباد، گِردباد -
شاخص، سرآمد، برجسته، مُمتاز، شاهکار، کارِ شایان، بی نظیر و مانند، عالی، دِبش، محشر، منحصر به فرد!

باحال
خفن
جالب

محشر - خفن
یک کلمه عامیانه است و در گفتوگو های رسمی به کار نمیرود

nice , great

Coll
Cool is very good, excellent or interesting

خوش پوش

Cool
به معنی خونسرد ، آرام

low in temperature, but not cold, often in a way that feels nice:

خونسرد . آرامش

باحال، جالب

محشر , عالی, معرکه

سرد

در بعضی مواقع به معنای سرد و بعضی مواقع به معنی very good و excellent یعنی خیلی خو و بسیار خوشایند

دو معنا دارد
یکی به معنای خوب و دیگری به معنای سرد

هم به معنی خنک و سرد و هم به معنی باحال میشه و مترادف fun

Cool= Very good


something or someone that you like

بیخیال

باحال
that's so cool pal
خیلی باحاله رفیق

به معنای خنک و باحال
بستگی به کاربرد در جمله دارد

Someone is cool with something:
( آمریکا - خودمونی ) کسی مخالف با چیزی نبودن - کسی مشکل با قضیه ای نداشتن

Collins:👇👇👇👇
If you say that someone is�cool�with something, you mean that they accept it and are not angry or upset about it. [mainly AM, INFORMAL]


Eg: yeah, we could leave later - I'm cool with that.
آره، ما میتونیم بعدا بریم. من مشکلی ندارم.

Eg: If you want to go now, It's cool with me.
اگه الان میخوای بری، من مشکلی ندارم

باحال، خفن، سرد، خنک

تو خیلی جاها معنی باحال میده

very good, excellent or interesting


کلمات دیگر: