کلمه جو
صفحه اصلی

tower


معنی : برج، قلعه بلند بودن
معانی دیگر : (مانند برج) بلند بودن، سر به فلک کشیدن، دکل آنتن، دژ، قلعه، ارگ، (شخص یا دستگاه) یدک کش، بکسل کننده، قلعه مثل برج بلند بودن

انگلیسی به فارسی

برج، قلعه (مثل برج) بلند بودن


برج، قلعه بلند بودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a tall narrow building, a similar part of a building, or a separate, often unwalled, structure that rises high above the ground.
مشابه: beacon, belfry, lookout, obelisk, overlook, pinnacle, spire, steeple, turret, ziggurat

- A flag was flying over the castle tower.
[ترجمه منا جهانبخشی] یک پرچم بالای برج قلعه به حرکت در آمده بود.
[ترجمه امین] یک پرچم بالای برج قلعه در اهتزاز بود.
[ترجمه ترگمان] یک پرچم بر فراز برج قلعه پرواز می کرد
[ترجمه گوگل] پرچم بیش از برج قلعه پرواز کرد
- There's a wonderful view from the observation tower.
[ترجمه منا جهانبخشی] از برج دیدبانی یک منظره ی شگفت انگیز را می توان مشاهده کرد.
[ترجمه ترگمان] نمای شگفت انگیزی از برج مشاهده وجود دارد
[ترجمه گوگل] یک نمایش فوق العاده از برج مشاهیر وجود دارد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: towers, towering, towered
مشتقات: towerlike (adj.)
(1) تعریف: to rise high or far above others; reach a great height.
مشابه: ascend, climb, lift, mount, peak, rise, soar, spire, stretch

- At age 16, he now towers over his father.
[ترجمه منا جهانبخشی] او در سن 16 سالگی قدش از پدرش بلند تر است.
[ترجمه ترگمان] در ۱۶ سالگی بر پدرش تسلط داشت
[ترجمه گوگل] در سن 16 سالگی، او اکنون بیش از پدرش است

(2) تعریف: to be outstanding; surpass others.
مترادف: exceed, excel, shine, transcend
مشابه: dominate, lead, predominate, prevail

- She towered over the rest of the class in math.
[ترجمه ترگمان] او بر روی بقیه کلاس در ریاضی قد برافراشته بود
[ترجمه گوگل] او بیش از بقیه کلاس در ریاضیات به سر می برد
اسم ( noun )
• : تعریف: one that tows.

• tall structure, turret
rise higher, stand tall, be of great height
a tower is a tall, narrow building, or a tall part of a building such as a castle or church.
someone or something that towers over other people or things is a lot taller than they are; a literary use.
if someone towers over other people, they are far superior to them, or much more successful than them; a literary use.
see also towering.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] برج
[کامپیوتر] برج محفظه ی کامپیوتر که بلندی دارد . این نوع محفظه ها نسبت به محفظه ی سنتی فضای بیشتری برای قرار گرفتن کارتهای افزودنی و گرداننده های اضافی دارند و می توان آنها را روی میز کنار مانیتور یا در کف اتاق قرار داد .
[] برج
[پلیمر] برج

مترادف و متضاد

برج (اسم)
house, pinnacle, month, asterism, constellation, tower, pylon, steeple

قلعه بلند بودن (اسم)
tower

very high building or building part


Synonyms: belfry, castle, citadel, cloud buster, column, fort, fortification, fortress, high rise, keep, lookout, mast, minaret, monolith, obelisk, pillar, refuge, skyscraper, spire, steeple, stronghold, turret


rise above


Synonyms: ascend, be above, dominate, exceed, extend above, look down, look over, loom, mount, overlook, overtop, rear, soar, surmount, surpass, top, transcend


جملات نمونه

1. a tower as a mark for fliers
برجی که به عنوان راهنمای خلبانان از آن استفاده می شود

2. a tower rearing far into the sky
برجی که سر برآسمان کشیده بود

3. a tower rising above the trees
برجی که از درختان بلندتر بود

4. a tower springing high above the town
برجی که برفراز شهر سر به فلک کشیده است

5. kashan's tower appeared from a distance
منار کاشان از دور نمایان شد.

6. observation tower
برج دیده بانی

7. the tower of pisa leans at an angle
برج پیزا به یک سو خم شده است.

8. the tower pierced the clouds like a sword
برج ابرها را همچون شمشیر می شکافت.

9. the tower that crowned the fortress
برجی که برفراز دژ قرار داشت

10. this tower has stood for several centuries now
این برج از چندین قرن پیش از این برپا بوده است.

11. a clock tower
برج ساعت (دار)

12. a crazy tower
برج کج

13. a spindly tower
برج باریک و بلند

14. a square tower
برج چهارگوش

15. a topless tower
برج سر به فلک کشیده

16. from this tower you get a bird's-eye view of the city
از این برج نمای کلی شهر را مشاهده می فرمایید.

17. to raise a tower
برج ساختن

18. instead of windows the tower had loopholes
برج به جای پنجره روزنه داشت.

19. to buttress a leaning tower
به یک برج کج پشت بند زدن

20. the noticeable leaning of the tower
کجی (خم شدگی) محسوس برج

21. he fell down from the height of the tower
او از بالای برج پایین افتاد.

22. The Eiffel Tower is a remarkable feat of engineering.
[ترجمه ترگمان]برج ایفل شاهکار مهندسی است
[ترجمه گوگل]برج ایفل حیرت انگیز از مهندسی است

23. The tower bells chime every hour.
[ترجمه ترگمان]ناقوس های برج هر ساعت صدا می زنند
[ترجمه گوگل]زنگ های برج هر ساعت ساعت زنگ می زند

24. The spire of the tower dominates the foreground.
[ترجمه ترگمان]مناره برج بر پیش زمینه تسلط دارد
[ترجمه گوگل]ستون برج در پیش زمینه غالب است

25. The clock on the church tower said nine o'clock.
[ترجمه م] ساعت در برج کلیسا گفت:ساعت نُه
[ترجمه ترگمان]ساعت در برج کلیسا گفت: ساعت نه
[ترجمه گوگل]ساعت در برج کلیسا گفت: نه ساعت

26. The skyscrapers tower over New York.
[ترجمه ترگمان]برج آسمان خراش ها در نیویورک
[ترجمه گوگل]آسمان خراش ها بر روی نیویورک برج می گذارند

27. The bell tower was added to the church in 184
[ترجمه ترگمان]برج ناقوس در سال ۱۸۴ به کلیسا اضافه شد
[ترجمه گوگل]برج ناز به کلیسا در سال 184 اضافه شد

28. They lived in a ten-storey tower in the town centre.
[ترجمه ترگمان]آن ها در یک برج ۱۰ طبقه در مرکز شهر زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در یک برج 10 طبقه در مرکز شهر زندگی کردند

29. Each corner had a guard tower, each of which was exactly ten meters in height.
[ترجمه ترگمان]هر گوشه برج نگهبانی داشت که هر کدام به اندازه ده متر ارتفاع داشت
[ترجمه گوگل]هر گوشه یک برج گارد داشت، که هر کدام دقیقا ده متر ارتفاع داشتند

a watchtower

برج دیده‌بانی


a clock tower

برج ساعت (دار)


Damavand towers over Tehran.

دماوند برفراز تهران سر به فلک کشیده است.


پیشنهاد کاربران

برج

در رشته برق:
دکل های مخابراتی یا انتقال قدرت

به معنای برج
سربه فلک کشیده

Tower over/above
• بلندتر، بهتر، قدرتمندتر یا مهمتر بودن
• چربیدن از نظر قدرت/مهارت/توانایی/اهمیت
• Dominate

This team towers above all other teams
Soldiers in uniforms and helmets, cradling their rifles, towered over her

They all looked nearly the same in their dark suits and thin ties, except Eddie towered over the other boys

tower فعل هم است. ارتفاع گرفتن= اوج گرفتن= بلند شدن

خود را بالا کشیدن

برج - اوج گرفتن - تسلط داشتن


گنبد

برج مراقبت ( در aviation )

a tower of giraffes
یک دسته زرافه
یک گله زرافه


کلمات دیگر: