1. an indolent tumor
غده ی بی درد
2. an indolent ulcer
زخم (معده ی) دیرجوش
3. the indolent heat of the afternoon
گرمای سست کننده ی بعدازظهر
4. leprosy is an indolent disease
جذام نوعی بیماری است که پیشرفت آن تدریجی می باشد.
5. old and fat and indolent
پیر و چاق و تنبل
6. He is old and fat and indolent.
[ترجمه ترگمان]پیر و تنبل و تنبل است
[ترجمه گوگل]او پیر و چاق و بی حوصله است
7. And then Bourbollon, that indolent fool, would launch military expeditions to retake the other five planets.
[ترجمه ترگمان]و بعد Bourbollon، آن احمق تنبل، ماموریت نظامی برای بازپس گیری پنج سیاره دیگر آغاز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]و سپس بوربولون، که این احمق است، عملیات نظامی را برای بازخرید پنج سیاره دیگر راه اندازی کرد
8. Easy-going and seemingly indolent, he was in fact a prodigious worker with an obsession for his job.
[ترجمه ترگمان]به ظاهر تنبل و تنبل، در واقع او در واقع یک کارگر خارق العاده بود که به کار خود اشتغال داشت
[ترجمه گوگل]او به راحتی و به ظاهر خجالتی بود، او در واقع یک کارگر شگفت انگیز با وسواس برای کار خود بود
9. The Bolshoi is full of indolent time-servers, more interested in feathering their nests than in Swan Lake.
[ترجمه ترگمان]بولشوی پر از اوقات فراغت است - سرورها، بیشتر علاقه مند به تغییر زاویه nests نسبت به دریاچه قو هستند
[ترجمه گوگل]بلشوی پر از سرورهای زمان بندگی است، بیشتر علاقه مند به پر کردن لانه خود را نسبت به دریاچه سوان
10. So intelligent, so indolent, so carefree!
[ترجمه ترگمان]چه قدر تنبل و تنبل و تنبل!
[ترجمه گوگل]بنابراین هوشمندانه، تا حیله گر، بسیار بی رحمانه!
11. These are in general extremely indolent and easily treatable cancers.
[ترجمه ترگمان]اینها به طور کلی تنبل هستند و به راحتی سرطان ها را قابل درمان هستند
[ترجمه گوگل]این ها به طور کلی سرطان های بسیار سرکش و به راحتی قابل درمان هستند
12. Learning at home encourages children to live an indolent life with lax discipline.
[ترجمه ترگمان]آموختن در خانه کودکان را تشویق می کند که با نظم و مقررات سست و سست زندگی کنند
[ترجمه گوگل]یادگیری در خانه کودکان را تشویق می کند که زندگی انسانی را با انضباط ضعیف زندگی کنند
13. They are as heedless and as indolent as cats.
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل گربه بی اعتنا و تنبل هستند
[ترجمه گوگل]آنها به اندازه گربه ها بی حوصله و بی حوصله هستند
14. He quickens the indolent, encourages the eager, and steadies the unstable.
[ترجمه ترگمان]او تنبل و راحت طلب را زیاد می کند، اشتیاق را تشویق می کند و ناپایدار و ناپایدار می کند
[ترجمه گوگل]او مودب را سریع می کند، مشتاق را تشویق می کند و ناپایدار است
15. You're too fastidious, and too indolent, and too rich.
[ترجمه ترگمان]تو خیلی fastidious، و خیلی تنبل و too
[ترجمه گوگل]شما بیش از حد گیج و مبهوت و بیش از حد غنی است
16. Once two indolent people in the seats next to theirs delayed them, and the newsreel started.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که دو نفر از مردم تنبل در صندلی کنار آن ها قرار گرفتند آن ها را به تاخیر انداختند و the شروع شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو نفر از دست رفته در صندلی های کنار آنها، آنها را به تأخیر انداختند و خبرنامه شروع شد