کلمه جو
صفحه اصلی

indolent


معنی : سست، تنبل
معانی دیگر : تن آسا، کیار، بی رگ، رخوت انگیز، بی حال کننده، سستی آور، (پزشکی) بی درد، کم درد، (پزشکی - زخم و غیره) دیرجوش، (پزشکی - بیماری که آهسته رشد می کند) کندرست

انگلیسی به فارسی

سست، تنبل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: indolently (adv.), indolence (n.)
(1) تعریف: inclined to avoid exertion or effort; lazy.
مترادف: idle, lazy, otiose, shiftless, slothful, sluggardly, sluggish
متضاد: assiduous, energetic, industrious
مشابه: dilatory, inert, laggard, lethargic, listless, no-account, slack

- He withdrew his support from his indolent son, saying it was time for him to accept adult responsibility.
[ترجمه ترگمان] او حمایت خود را از پسر تنبل خود بیرون کشید و گفت که زمان آن رسیده است که مسئولیت بزرگ سال را بپذیرد
[ترجمه گوگل] او حمایت خود را از پسر بیچاره خود را لغو کرد و گفت که زمان آن است که او مسئولیت بالاتری را بپذیرد

(2) تعریف: caused or characterized by laziness.
مترادف: lazy
متضاد: energetic
مشابه: laggard

- His indolent repair of the roof allowed it to leak again after only a few months.
[ترجمه ترگمان] تعمیر indolent سقف به آن اجازه داد که پس از چند ماه دوباره نشت کند
[ترجمه گوگل] تعمیر کم عمق سقف آن تنها پس از چند ماه امکان دوباره نشت را داد

(3) تعریف: of a medical condition, slow in developing or causing little pain.
مشابه: painless

- If the tumor is indolent, you may not need treatment for months, or even years.
[ترجمه ترگمان] اگر تومور تنبل است، شما ممکن است ماه ها و یا حتی چند سال به درمان نیاز نداشته باشید
[ترجمه گوگل] اگر تومور ملال آور باشد، ممکن است برای ماهها یا حتی سالها به درمان نیاز نداشته باشید

• slow, lazy, sluggish, inactive
someone who is indolent is lazy; a formal word.

مترادف و متضاد

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

تنبل (صفت)
tardy, slow, idle, slouchy, sluggish, bone-idle, lazy, indolent, slothful, do-nothing, inactive, slothy, soporiferous

lazy


Synonyms: drony, easygoing, fainéant, idle, inactive, inert, lackadaisical, languid, lax, lazy, lethargic, listless, resting, shiftless, slothful, slow, slow-going, sluggish, torpid


Antonyms: active, busy, diligent, energetic, enthusiastic, hard-working, industrious, intent


جملات نمونه

1. an indolent tumor
غده ی بی درد

2. an indolent ulcer
زخم (معده ی) دیرجوش

3. the indolent heat of the afternoon
گرمای سست کننده ی بعدازظهر

4. leprosy is an indolent disease
جذام نوعی بیماری است که پیشرفت آن تدریجی می باشد.

5. old and fat and indolent
پیر و چاق و تنبل

6. He is old and fat and indolent.
[ترجمه ترگمان]پیر و تنبل و تنبل است
[ترجمه گوگل]او پیر و چاق و بی حوصله است

7. And then Bourbollon, that indolent fool, would launch military expeditions to retake the other five planets.
[ترجمه ترگمان]و بعد Bourbollon، آن احمق تنبل، ماموریت نظامی برای بازپس گیری پنج سیاره دیگر آغاز خواهد کرد
[ترجمه گوگل]و سپس بوربولون، که این احمق است، عملیات نظامی را برای بازخرید پنج سیاره دیگر راه اندازی کرد

8. Easy-going and seemingly indolent, he was in fact a prodigious worker with an obsession for his job.
[ترجمه ترگمان]به ظاهر تنبل و تنبل، در واقع او در واقع یک کارگر خارق العاده بود که به کار خود اشتغال داشت
[ترجمه گوگل]او به راحتی و به ظاهر خجالتی بود، او در واقع یک کارگر شگفت انگیز با وسواس برای کار خود بود

9. The Bolshoi is full of indolent time-servers, more interested in feathering their nests than in Swan Lake.
[ترجمه ترگمان]بولشوی پر از اوقات فراغت است - سرورها، بیشتر علاقه مند به تغییر زاویه nests نسبت به دریاچه قو هستند
[ترجمه گوگل]بلشوی پر از سرورهای زمان بندگی است، بیشتر علاقه مند به پر کردن لانه خود را نسبت به دریاچه سوان

10. So intelligent, so indolent, so carefree!
[ترجمه ترگمان]چه قدر تنبل و تنبل و تنبل!
[ترجمه گوگل]بنابراین هوشمندانه، تا حیله گر، بسیار بی رحمانه!

11. These are in general extremely indolent and easily treatable cancers.
[ترجمه ترگمان]اینها به طور کلی تنبل هستند و به راحتی سرطان ها را قابل درمان هستند
[ترجمه گوگل]این ها به طور کلی سرطان های بسیار سرکش و به راحتی قابل درمان هستند

12. Learning at home encourages children to live an indolent life with lax discipline.
[ترجمه ترگمان]آموختن در خانه کودکان را تشویق می کند که با نظم و مقررات سست و سست زندگی کنند
[ترجمه گوگل]یادگیری در خانه کودکان را تشویق می کند که زندگی انسانی را با انضباط ضعیف زندگی کنند

13. They are as heedless and as indolent as cats.
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل گربه بی اعتنا و تنبل هستند
[ترجمه گوگل]آنها به اندازه گربه ها بی حوصله و بی حوصله هستند

14. He quickens the indolent, encourages the eager, and steadies the unstable.
[ترجمه ترگمان]او تنبل و راحت طلب را زیاد می کند، اشتیاق را تشویق می کند و ناپایدار و ناپایدار می کند
[ترجمه گوگل]او مودب را سریع می کند، مشتاق را تشویق می کند و ناپایدار است

15. You're too fastidious, and too indolent, and too rich.
[ترجمه ترگمان]تو خیلی fastidious، و خیلی تنبل و too
[ترجمه گوگل]شما بیش از حد گیج و مبهوت و بیش از حد غنی است

16. Once two indolent people in the seats next to theirs delayed them, and the newsreel started.
[ترجمه ترگمان]بعد از این که دو نفر از مردم تنبل در صندلی کنار آن ها قرار گرفتند آن ها را به تاخیر انداختند و the شروع شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که دو نفر از دست رفته در صندلی های کنار آنها، آنها را به تأخیر انداختند و خبرنامه شروع شد

old and fat and indolent

پیر و چاق و تنبل


the indolent heat of the afternoon

گرمای کسالت‌بار بعدازظهر


an indolent tumor

غده‌ی بی‌درد


an indolent ulcer

زخم (معده‌ی) دیرجوش


Leprosy is an indolent disease.

جذام نوعی بیماری است که پیشرفت آن تدریجی می‌باشد.


پیشنهاد کاربران

تنبل ، سست، بی حال، کند پیش رونده ( در پزشکی )
Lazy, idle, slothful, disinclined to work or exertion, slow to move
indolent people who have spent their lives in a corner idly

بی عارضه ( در پزشکی )

تن پرور. کون گشاد.

✅ Very lazy

. You shouldn't be so indolent

نباید انقدر تنبل باشی !

@لَنگویچ

تنبل ، سست ، کون گشاد ، بی حال


کلمات دیگر: