کلمه جو
صفحه اصلی

restricted


معنی : محصور، منحصر، در مضیقه
معانی دیگر : (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت

انگلیسی به فارسی

محصور، در مضیقه


محصور، منحصر، در مضیقه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: restrictedly (adv.), restrictedness (n.)
(1) تعریف: limited or confined within a certain sphere.
متضاد: free, unlimited
مشابه: limited, private, qualified

- Luggage space is restricted in the aircraft.
[ترجمه ترگمان] چمدان در هواپیما محدود است
[ترجمه گوگل] فضای چمدان در هواپیما محدود است
- His restricted license allows him to drive during the daytime only.
[ترجمه ترگمان] مجوز محدود او به او اجازه رانندگی در طول روز را می دهد
[ترجمه گوگل] مجوز محدود او اجازه می دهد او را تنها در طول روز رانندگی کنید

(2) تعریف: not available to certain groups, classes, or individuals.
متضاد: general, public
مشابه: private, secret

- Although wealthy, they were not allowed to join the restricted social club.
[ترجمه حبیب] با وجود ثروتمند بودن، اجازه پیوستن به باشگاه انحصاری را نداشتند
[ترجمه ترگمان] با اینکه ثروتمند بودند، اجازه نداشتند به باشگاه اجتماعی محدود شوند
[ترجمه گوگل] اگرچه ثروتمند بودند، آنها مجاز به پیوستن به باشگاه اجتماعی محدود نبودند
- The reporters were arrested for entering a restricted area of the military base.
[ترجمه ترگمان] خبرنگاران برای ورود به منطقه ممنوعه پایگاه نظامی دستگیر شدند
[ترجمه گوگل] خبرنگاران برای ورود به یک منطقه محدود از پایگاه نظامی دستگیر شدند
- That information is restricted.
[ترجمه ترگمان] این اطلاعات محدود است
[ترجمه گوگل] این اطلاعات محدود است

• limited, constrained, confined
something that is restricted is quite small or limited.
restricted documents can only be read by people who have special permission to do so.
a restricted place or area is one that is very dangerous or that the authorities wish to keep secret. only people with special permission are allowed to visit a restricted area.
see also restrict.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] محدود شده
[ریاضیات] محدود شده

مترادف و متضاد

محصور (صفت)
closed, pent, besieged, restricted, surrounded

منحصر (صفت)
limited, confined, restricted, exclusive, limitary

در مضیقه (صفت)
restricted, strait, underprivileged

جملات نمونه

1. a restricted military area
منطقه ی ممنوعه ی نظامی

2. fog has restricted visibility
مه میدان دید را محدود کرده است.

3. hossein has restricted himself to one pack of cigarettes per day
حسین خود را محدود به یک بسته سیگار در روز کرده است.

4. the government had restricted the people's freedoms
دولت آزادی های مردم را محدود کرده بود.

5. the poll is restricted to four days
دوره ی رای گیری به چهار روز محدود شده است.

6. Membership of the club is restricted to adults.
[ترجمه ترگمان]عضویت این باشگاه محدود به بزرگسالان است
[ترجمه گوگل]عضویت در باشگاه محدود به بزرگسالان است

7. New heavy industries were concentrated in narrowly restricted areas.
[ترجمه ترگمان]صنایع سنگین جدید در مناطق محدود محدود متمرکز شده اند
[ترجمه گوگل]صنایع سنگین جدید در مناطق محدود و محدود قرار داشتند

8. The speed is restricted to 50 kilometers an hour here.
[ترجمه ترگمان]سرعت در اینجا به ۵۰ کیلومتر در ساعت محدود می شود
[ترجمه گوگل]این سرعت به 50 کیلومتر در ساعت محدود می شود

9. A restricted import quota was set for meat products.
[ترجمه ترگمان]سهمیه صادرات محدود برای محصولات گوشتی تعیین شد
[ترجمه گوگل]سهمیه محدود واردات برای محصولات گوشتی تعیین شد

10. Admission is restricted to members only.
[ترجمه ترگمان]پذیرش اعضای جدید تنها محدود به اعضای آن است
[ترجمه گوگل]پذیرش فقط به اعضا محدود می شود

11. The government has restricted freedom of movement into and out of the country.
[ترجمه ترگمان]دولت آزادی حرکت به داخل و خارج از کشور را محدود کرده است
[ترجمه گوگل]دولت آزادی حرکت را به داخل و خارج از کشور محدود کرده است

12. He restricted himself to five cigarettes a day.
[ترجمه ترگمان]روزی پنج سیگار را محدود کرد
[ترجمه گوگل]او خود را به 5 سیگار در روز محدود کرد

13. Speed is restricted to 30 mph in towns.
[ترجمه ترگمان]سرعت به ۳۰ مایل بر ساعت در شهرها محدود می شود
[ترجمه گوگل]سرعت در شهرها به 30 مایل در ساعت محدود شده است

14. The sale of alcohol is restricted to people over the age of 1
[ترجمه ترگمان]فروش الکل به افراد بالای ۱ سال محدود می شود
[ترجمه گوگل]فروش الکل محدود به افرادی است که بیش از 1 سال سن دارند

15. Entrance to universities and senior secondary schools was restricted.
[ترجمه ترگمان]ورودی به دانشگاه ها و دبیرستان ها محدود شده است
[ترجمه گوگل]ورود به دانشگاه ها و مدارس متوسطه بالا محدود شد

16. The tournament is restricted to players under the age of 2
[ترجمه ترگمان]این تورنمنت به بازیکنان زیر ۲ سال محدود می شود
[ترجمه گوگل]مسابقات فقط برای بازیکنان زیر 2 سال محدود می شود

a restricted military area

منطقه‌ی ممنوعه‌ی نظامی


پیشنهاد کاربران

تحت کنترل

ممنوع

مربوط به

Restricted:
محاصره شده
محصور شده
تقلیل پیدا کرده


محدود شده

محرمانه

1 محصور ، محدود ، ممنوعه

2 محاصره شده ، محدود شده ، محصور شده ، کنترل شده


کلمات دیگر: