کلمه جو
صفحه اصلی

main course


معنی : غذای اصلی

انگلیسی به انگلیسی

• principal or chief part of a meal

مترادف و متضاد

غذای اصلی (اسم)
entree, meat, main course

جملات نمونه

1. It's time to serve up the main course.
[ترجمه ترگمان]زمان آن رسیده که مسیر اصلی را طی کنیم
[ترجمه گوگل]این زمان برای خدمت به دوره اصلی است

2. The main course was roast duck.
[ترجمه علی محمد خوئی] غذای اصلی اردک کبابی بود
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی اردک بود
[ترجمه گوگل]دوره اصلی اردک کبابی بود

3. The main course was a vegetable stew.
[ترجمه ترگمان]مهم ترین چیز یک خوراک سبزی بود
[ترجمه گوگل]درس اصلی یک خورش گیاهی بود

4. The main course was swimming in oil.
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی شنا کردن در نفت بود
[ترجمه گوگل]درس اصلی در روغن شنا کرد

5. My only gripe is that one main course and one dessert were unavailable.
[ترجمه ترگمان]تنها اشاره من این است که یک راه اصلی و یک دسر در دسترس نیست
[ترجمه گوگل]تنها چالش من این است که یک دوره اصلی و یک دسر در دسترس نبود

6. The main course was followed by fresh fruit.
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی با میوه تازه دنبال می شد
[ترجمه گوگل]طبق دستورالعمل اصلی، میوه های تازه

7. I had salmon for my main course.
[ترجمه ترگمان]من برای شرکت مین ماهی قزل آلا گرفتم
[ترجمه گوگل]من برای دوره اصلی من سالم بودم

8. What are you going to have for your main course?
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی تو برای چیه؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی برای دوره اصلی خود دارید؟

9. The main course of the feast was roast suckling pig.
[ترجمه ترگمان]مسیر اصلی جشن کباب شده بود
[ترجمه گوگل]جشن اصلی جشن تولدت مبارک بود

10. A traditional British main course consists of a meat dish with potatoes and other vegetables.
[ترجمه ترگمان]یک دوره اصلی سنتی بریتانیا شامل یک غذای گوشت با سیب زمینی و سبزیجات دیگر است
[ترجمه گوگل]یک سنت اصلی سنتی بریتانیا شامل یک ظرف گوشتی با سیب زمینی و سایر سبزیجات است

11. We had fish for the main course.
[ترجمه ترگمان]برای مسیر اصلی ماهی داریم
[ترجمه گوگل]ماهی برای دوره اصلی ما داشتیم

12. We had chicken for our main course.
[ترجمه ترگمان]ما برای مسیر اصلی مون مرغ داشتیم
[ترجمه گوگل]ما مرغ برای دوره اصلی ما داشتیم

13. We're having appetizers, a main course, a dessert, drinks, everything.
[ترجمه ترگمان]ما یک پیش غذا، یک دسر، نوشیدنی، نوشیدنی و همه چیز داریم
[ترجمه گوگل]ما غذاهای آماده داریم، یک غذای اصلی، یک دسر، نوشیدنی ها، همه چیز

14. The main course was an unappetizing leg of chicken with boiled potatoes.
[ترجمه ترگمان]غذای اصلی یک ران مرغ با سیب زمینی آب پز شده بود
[ترجمه گوگل]دوره اصلی یک پا ناخوشایند از مرغ با سیب زمینی سرخ شده بود

پیشنهاد کاربران

بد اخلاق

غذای اصلی

غذای اصلی گاهی اوغات بداخلاقی

وعده اصلی غذا

( ( در باب غذا خوردن ) ) 👈 میان وعده
( ( در بابِ سایرِ موارد ) ) 👈 میان دوره ، ،

main course ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: مرحلۀ اصلی
تعریف: بخش اصلی و مفصل تر یک وعده غذا که معمولاً شامل مقدار قابل ملاحظه ای گوشت یا ماهی یا پروتئین گیاهی است


کلمات دیگر: