کلمه جو
صفحه اصلی

hazard


معنی : اتفاق، مخاطره، خطر، قمار، بخطر انداختن، در معرض مخاطره قرار دادن
معانی دیگر : بخت، شانس، طالع، اقبال، روی داد اتفاقی، پیشامد، به مخاطره اندازی، ریسک، گشادبازی، سیج پذیری، به مخاطره انداختن، به بخت و طالع واگذار کردن، گشاد بازی کردن، خطر کردن، قمار کردن، ریسک کردن، (به کار مخاطره داری) اقدام کردن، پرداختن به، (حدس و تخمین و غیره) زدن، (از ریشه ی عربی)، (سابقا) نوعی بازی با طاس، طاس بازی، (قدیمی) چیزیکه به مخاطره انداخته شده است، (در زمین گلف) مانع (مانند تپه یا دریاچه و غیره)، (تنیس دیواری) هر یک از سه دهانه ای که از آن گوی دریافت می کنند، در معر­ مخاطره قراردادن

انگلیسی به فارسی

قمار، مخاطره، خطر، اتفاق، در معرض مخاطره قراردادن، بخطر انداختن


خطر، مخاطره، اتفاق، قمار، بخطر انداختن، در معرض مخاطره قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: danger or risk.
مترادف: danger, peril, risk
مشابه: chance, jeopardy

- Ice poses the greatest hazard for winter driving.
[ترجمه متین] یخ بزرگترین خطر برای رانندگان است
[ترجمه موسی] یخبندان بیشترین خطر را برای رانندگی در زمستان ایجاد می کند.
[ترجمه ترگمان] یخ بزرگ ترین خطر برای رانندگی در زمستان است
[ترجمه گوگل] یخ بزرگترین خطر برای رانندگی در زمستان است

(2) تعریف: something that causes a danger or risk.
مترادف: danger, peril
مشابه: risk

- The trek through the jungle was full of hazards.
[ترجمه موسی] سفر در جنگل پر از خطرات بود.
[ترجمه ترگمان] پیاده روی در جنگل پر از خطر بود
[ترجمه گوگل] راهپیمایی از طریق جنگل پر از خطرات بود

(3) تعریف: the operation of chance or accident in events.
مترادف: chance, fortune, luck
مشابه: accident, fate

- He left his fate to hazard.
[ترجمه ترگمان] او سرنوشت خود را به خطر انداخت
[ترجمه گوگل] او سرنوشت خود را به خطر انداخت

(4) تعریف: in golf, a water or sand obstacle.
مشابه: sand trap, trap
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hazards, hazarding, hazarded
(1) تعریف: to subject or expose to danger or risk.
مترادف: imperil
مشابه: endanger, gamble, peril, risk, stake, venture

(2) تعریف: to put forth at some risk; venture.
مترادف: chance, risk, venture
مشابه: adventure

- I don't want to even hazard a guess.
[ترجمه ترگمان] من نمی خواهم حتی یک حدس بزنم
[ترجمه گوگل] من نمیخواهم حدس بزنم

• danger, risk; game of chance
endanger, imperil; endanger oneself; dare, venture
a hazard is something which could be dangerous to you.
if you hazard a guess, you make a suggestion which is only a guess.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] خطر
[ریاضیات] مخاطره، تصادف، خطر

مترادف و متضاد

اتفاق (اسم)
accident, event, case, happening, occurrence, fluke, accidentalism, unison, hazard, confederation, fortuity, confederacy, federation, happenstance, joinder

مخاطره (اسم)
adventure, risk, hazard, venture, jeopardy, peril, menace

خطر (اسم)
risk, hazard, jeopardy, peril, dignity, importance, danger

قمار (اسم)
die, hazard, gamble

بخطر انداختن (فعل)
risk, hazard, jeopardize, imperil, jeopard

در معرض مخاطره قرار دادن (فعل)
hazard

danger


Synonyms: double trouble, dynamite, endangerment, hot potato, imperilment, jeopardy, peril, risk, risky business, thin ice, threat


Antonyms: protection, safeguard, safety


luck, chance


Synonyms: accident, adventure, coincidence, dynamite, fling, fluke, go, hundred-to-one, long shot, lucky break, lucky hit, misfortune, mishap, possibility, risk, risky business, stroke of luck, toss-up, venture, wager, way the ball bounces, way the cookie crumbles


Antonyms: assurance, certainty, determination, fact, proof, reality, surety


take a chance; risk


Synonyms: adventure, conjecture, dare, endanger, gamble, go for broke, go out on limb, guess, imperil, jeopardize, presume, proffer, skate on thin ice, speculate, stake, submit, suppose, take a plunge, throw out, try, venture, volunteer, wager


جملات نمونه

to hazard a guess

حدس زدن


He decided not to hazard the health of his children.

او تصمیم گرفت با سلامتی فرزندان خود قمار نکند.


1. to hazard a guess
حدس زدن

2. to hazard a try
الله بختی انجام دادن

3. i can't hazard my pension money on such a project
نمی توانم پول بازنشستگی خود را برای چنین طرحی به مخاطره بیاندازم.

4. they met by hazard and got married soon after
آن دو به طور تصادفی ملاقات و کمی بعد عروسی کردند.

5. to bring into hazard
سیج پذیر کردن (به مخاطره انداختن)

6. he decided not to hazard the health of his children
او تصمیم گرفت با سلامتی فرزندان خود قمار نکند.

7. cigaret smoking is a serious health hazard
سیگار کشیدن برای سلامتی خطری جدی است.

8. He put his life in hazard to save me.
[ترجمه ترگمان]اون جونش رو به خطر انداخت تا منو نجات بده
[ترجمه گوگل]او زندگی خود را در معرض خطر گذاشت تا مرا نجات دهد

9. Smoking is a serious health hazard.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن یک خطر جدی برای سلامتی است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن یک خطر جدی برای سلامتی است

10. The busy traffic entrance was a hazard to pedestrians.
[ترجمه ترگمان]ورود ترافیک شلوغ خطری برای عابران بود
[ترجمه گوگل]ورود ترافیک مشغول به عابر پیاده بود

11. If I might hazard a guess, I'd say she was about thirty.
[ترجمه ترگمان]اگر می توانستم حدس بزنم، حدود سی سال داشت
[ترجمه گوگل]اگر ممکن است حدس بزنم، من می گویم حدود سی سال است

12. I wouldn't like to hazard a guess.
[ترجمه ترگمان]من دوست ندارم یک حدس بزنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم حدس بزنم

13. If I might hazard a guess, I'd say she was about 30.
[ترجمه ترگمان]اگر ممکن بود حدس بزنم حدود ۳۰ سال دارد
[ترجمه گوگل]اگر ممکن است حدس بزنم، من می گویم حدود 30 سال است

14. Getting injured is an occupational hazard of the sport.
[ترجمه ترگمان]مجروح شدن یک خطر شغلی برای ورزش است
[ترجمه گوگل]زخمی شدن یک خطر شغلی از ورزش است

15. Well, we can hazard a guess at the answer.
[ترجمه ترگمان] خب، ما می تونیم به جوابت فکر کنیم
[ترجمه گوگل]خب، ما می توانیم حدس بزنیم در پاسخ

16. Would you like to hazard a guess?
[ترجمه ترگمان]دوست داری یه حدسی بزنی؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید حدس بزنید؟

natural hazards such as earthquakes and floods

پیشامدهای طبیعی مانند زلزله و سیل


They met by hazard and got married soon after.

آن دو به طور تصادفی ملاقات و کمی بعد عروسی کردند.


to bring into hazard

سیج‌پذیر کردن (به مخاطره انداختن)


Cigaret smoking is a serious health hazard.

سیگار کشیدن برای سلامتی خطری جدی است.


I can't hazard my pension money on such a project.

نمی‌توانم پول بازنشستگی خود را برای چنین طرحی به مخاطره بیندازم.


to hazard a try

الله‌بختی انجام دادن


پیشنهاد کاربران

خطر
به خطر انداختن
و یکی از این سه معنی که باهاش راحتید و انتخاب کنید
۱ ) رو هوا ۲ ) الله بختکی ۳ ) بی برنامه

اتفاق
خطر
به خطر انداختن
hazardous = خطرناک

اسم پسرانه - هازارد ( Hazard )
اِدِن مایکِل هازارد: نام یکی از بازیکنان تیم ملی بلژیک که اکنون در تیم باشگاهی انگلیسیِ چلسی توپ می زند و شماره 10 را بر تن دارد!
از ریشه هَزاربُد ( هَزار پَتی ) : در زمان ساسانیان به کسی که چالش های پیچیده و پُر خطر فرمانروایی را بر عهده می گرفت >>> هَزاربُد می گفتند!
در یونان به آن: خیلیار خوس می گفتند!
هزاربُد وظیفه داشت هم به کارهای کشورداری بپردازد و هم به مانند مردم در جنگ ها شرکت کند که افرادی دارای زورمندی و رِندی، بیشتر به عنوانِ هَزاربُد از طرف شاه انتخاب می شدند!
امروزه به آن " وزیر بزرگ " می گویند!

معنی: خطر کننده، ریسک ( risk ) پذیر، نترس، دل به دریا زده! -
پر دل و جرئت، شجاع، دلیر، دلاور، جنگجو، مبارز، جنگاور، چالشجو! -
با شهامت، با جُربُزه، با جَنَم، کار بَلَد، کارکُشته، آبدیده!


خطر ، ریسک

* دقت کنید که اسم است نه صفت

در معرض خطر قرار دادن


خطر، ریسک

اسم:
1. خطر
2. ریسک
فعل:
1. ( حدس و تخمین و غیره ) زدن
2. ریسک کردن، به خطر انداختن


1. It is a wide - ranging inquiry looking at all aspects of the bushfire hazard situation in Australia.
این یک تحقیق گسترده است که تمام جنبه های وضعیت خطر آتش سوزی در استرالیا را بررسی می کند.
2. I drove on to the shrubs in the centre and flashed my hazard warning lights.
من به سمت بوته های مرکز حرکت کردم و چراغ های هشدار دهنده خطر را روشن کردم.
3. Mold is the latest environmental hazard issue to concern the residential housing industry.
کپک قارچی آخرین مسئله مخاطره زیست محیطی است که مربوط به صنعت خانه سازی مسکونی است.
4. Consumers are creating a huge electronic junkyard, which could pose a serious health and environmental hazard.
مصرف کنندگان در حال ایجاد یک زباله الکترونیکی عظیم هستند که می تواند یک خطر جدی برای سلامتی و محیط زیست باشد.

Hazard ( noun ) = خطر، مخاطره
Hazards ( plural noun ) = خطرات

fire hazard = خطر آتش سوزی
hazard signs = علائم خطر
safety hazard = مخاطره ایمنی، خطراتی که متوجه امنیت می شوند
hazard beacon = چراغ خطر شامل برج دیدبانی، دریابانی یا هواپیما


معانی دیگر>>>>>>>>>> قمار، ریسک، زیان، اتفاق، تصادف، ضرر، طاس اندازی ( نوعی بازی )


at all hazard ( idiom ) = هر چه بادا باد


حدس زدن

در مدیریت ریسک مخاطرات دو معنی دارد . هم به "نفس مخاطره" اطلاق می گردد. مثلا زلزله و خشکسالی و غیره همگی Hazard هستند. چون در واقع به شکل پتانسیلی می توانند تلفات جانی و مالی در پی داشته باشند. و هم به احتمال وقوع مخاطره که دومی تعبیر ریاضی آن می باشد و عموما از یک شاخص ریاضی به منظور کمی کردن و برآورد احتمال وقوع مخاطره در "آینده" بر اساس فرکانس وقوع آن در "گذشته" استفاده می نمایند.


کلمات دیگر: