کلمه جو
صفحه اصلی

pinnacle


معنی : اوج، ذروه، برج، راس، منتهی درجه، قله نوک تیز
معانی دیگر : به اوج رساندن یا رسیدن، به حد اعلای چیزی رسیدن، (معماری گوتیک) برجستگی کوچک یا برجک روی پشتبند یا شمع (برای زیبایی و افزودن به وزن ساخته می شد)، قبه ی پشتبند، قبه دار کردن، برجک دار کردن، (کوه) قله ی نوک تیز، کوه سر، چکاد

انگلیسی به فارسی

اوج، منتهی درجه، قله نوک تیز، راس، برج


انگلیسی به انگلیسی

• turret, tower; precipice, cliff; acme, highest point; summit, peak
furnish with towers, construct turrets
a pinnacle is a tall pointed piece of a building or a mountain.
the pinnacle of something is the best or highest level of it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سرمناره
[زمین شناسی] ستون سنگی نوک تیز - در ریف : یک منار یا ستون سنگی یا مرجانی کوچک و مجزا که تا حدودی غوطه ور یا شناور است، یک قطعه ریف کومه ای مرکب از مرجان که به شکل نوک تیز به سمت بالا (با شیب بین 45 درجه تا نزدیک قائم)، دراطراف یک کولاب حلقوی، اغلب به صورت بالاآمده تا نزدیکی سطح آب ،رشد می کند. - در زمین ریخت شناسی : (الف) یک برج بلند،ظریف و مخروطی یا ستون منار مانند سنگ که یا به صورت مجزاست و یا در قله یک کوه یا تپه می باشد،به ویژه یک قله بزرگ. (ب) تپه یا کوه با قله نوک تیز. - در چینه شناسی : ستون زمین شناسی.
[] شاخک - شاخک

مترادف و متضاد

اوج (اسم)
acme, climax, pinnacle, culmination, zenith, top, summit, apogee, apex, tip-top, pitch, crescendo, high tide, meridian, noontide

ذروه (اسم)
pinnacle, summit, apogee, ne plus ultra

برج (اسم)
house, pinnacle, month, asterism, constellation, tower, pylon, steeple

راس (اسم)
end, climax, pinnacle, top, head, tip, peak, leader, vertex, cap, fastigium

منتهی درجه (اسم)
pinnacle, maximum

قله نوک تیز (اسم)
pinnacle

top, crest


Synonyms: acme, apex, apogee, climax, cone, crown, culmination, greatest, height, max, most, needle, obelisk, peak, pyramid, spire, steeple, summit, tops, tower, vertex, zenith


Antonyms: base, bottom, nadir


جملات نمونه

1. men who have reached the pinnacle of fame
مردانی که به اوج شهرت رسیده اند

2. He had reached the pinnacle of his military career.
[ترجمه ترگمان]او به قله حرفه نظامی خود رسیده بود
[ترجمه گوگل]او به اوج فعالیت نظامی اش رسیده است

3. A walker fell 80ft from a rocky pinnacle.
[ترجمه ترگمان]روروئک در ارتفاع ۸۰ فوتی از یک قله صخره ای سقوط کرد
[ترجمه گوگل]یک واکر از یک قله سنگی 80 فوت افتاده است

4. The politician was at the pinnacle of his fame.
[ترجمه ترگمان]سیاست مدار در اوج شهرت خود بود
[ترجمه گوگل]سیاستمدار در اوج شهرت بود

5. He spent more than twenty years at the pinnacle of his profession.
[ترجمه ترگمان]بیش از بیست سال را در اوج حرفه خود گذراند
[ترجمه گوگل]او بیش از بیست سال در اوج حرفه اش صرف کرده است

6. She is at the pinnacle of her profession.
[ترجمه ترگمان] اون در صدر حرفه اش قرار داره
[ترجمه گوگل]او در اوج حرفه او قرار دارد

7. The pinnacle of the pagoda caught the last of the sun.
[ترجمه اميرحسين] آخرین اشعه های خورشید بر تارک پاگودا ( معبد چینی - ژاپنی ) تابید. ذروه معبد، به آخرین اشعه های خورشید چنگ می انداخت.
[ترجمه ترگمان]قله of آخرین خورشید را به خود گرفت
[ترجمه گوگل]بالای قبرستان آخر خورشید را گرفت

8. Formula One is the pinnacle of motor racing.
[ترجمه ترگمان]فرمول یک نقطه اوج مسابقات موتوری است
[ترجمه گوگل]فرمول یک مسابقه موتور مسابقه ای است

9. Even among seasoned mountaineers Pinnacle Ridge is considered quite a tough proposition.
[ترجمه ترگمان]حتی در میان کوه نشینان فصلی Pinnacle ریج، یک پیشنهاد سخت در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]حتی در میان کوهنوردان فصلی Pinnacle Ridge گمانه زنی بسیار دشواری است

10. She was still a screen goddess at the pinnacle of her career.
[ترجمه ترگمان]او هنوز یک الهه بود که در قله حرفه او قرار داشت
[ترجمه گوگل]او هنوز هم یک الهه صفحه نمایش در اوج زندگی حرفه ای خود بود

11. She had reached the pinnacle of her political career.
[ترجمه ترگمان]او به قله زندگی سیاسی او رسیده بود
[ترجمه گوگل]او به اوج فعالیت سیاسی اش رسیده بود

12. Now he is at the very pinnacle of his career.
[ترجمه ترگمان]اکنون او در اوج حرفه خود است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او در اوج کار خود قرار دارد

13. A work of outstanding quality is a pinnacle; it is not typical.
[ترجمه ترگمان]کار کیفیت برتر یک نقطه اوج است؛ معمولی نیست
[ترجمه گوگل]یک اثر با کیفیت عالی یک ارتفاعی است؛ این معمول نیست

14. The very pinnacle of the sport is the Olympic Games and the world professional circuit.
[ترجمه ترگمان]اوج ورزش بازی های المپیک و مدار حرفه ای جهان است
[ترجمه گوگل]سطح بالای ورزش، بازی های المپیک و مدار حرفه ای جهان است

men who have reached the pinnacle of fame

مردانی که به اوج شهرت رسیده‌اند


He did not desire to be pinnacled, but rather preferred to lead an ordinary life.

میل نداشت که او را به عرش برسانند؛ بلکه بیشتر می‌خواست دارای زندگی عادی‌ای باشد.


پیشنهاد کاربران

اوج، به اوج رسیدن/رساندن


کلمات دیگر: