کلمه جو
صفحه اصلی

untrustworthy


غیر قابل اعتماد، غیر معتمد، ناپایدار

انگلیسی به فارسی

غیر قابل اعتماد،غیر معتمد،ناپایدار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of trustworthy.
متضاد: trustworthy
مشابه: shady, shifty

- You have shown yourself to be untrustworthy by leaving the baby unattended.
[ترجمه ترگمان] تو به خودت نشون دادی که با رها کردن بچه، قابل اعتماد نیستی
[ترجمه گوگل] شما خود را نشان داده اید که بی مراقب کودک بی اعتبار است

• unreliable, undependable, disloyal, deceitful
someone who is untrustworthy is unreliable and cannot be trusted.

مترادف و متضاد

not dependable, unfaithful


Synonyms: capricious, conniving, crooked, deceitful, devious, dishonest, disloyal, dubious, fair-weather, faithless, false, fickle, fink, fly-by-night, guileful, irresponsible, questionable, shady, sharp, shifty, slippery, sneaky, treacherous, tricky, trustless, two-faced, two-timing, unassured, undependable, unreliable, unsafe, unsure, untrue, untrusty


Antonyms: dependable, faithful, honest, reliable, trustworthy


جملات نمونه

1. I think he is shallow, vain and untrustworthy.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم او سطحی، بی هوده و غیرقابل اطمینان است
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم او کم عمق، بیهوده و غیر قابل اعتماد است

2. We tend to think of these people as untrustworthy, but that is not the case.
[ترجمه ترگمان]ما دوست داریم که به این افراد غیرقابل اعتماد فکر کنیم، اما این یک مورد نیست
[ترجمه گوگل]ما تمایل داریم که این افراد را غافلگیر کنیم، اما این مورد نیست

3. His opponents still say he's a fundamentally untrustworthy figure.
[ترجمه ترگمان]مخالفان او هنوز می گویند او یک رقم اساسا غیرقابل اطمینان است
[ترجمه گوگل]مخالفان او هنوز هم می گویند او یک شخصیت بی اساس است

4. What a contrast with the rattled and untrustworthy gamblers at Number 10 and Number 11 Downing Street.
[ترجمه ترگمان]قماربازان حرفه ای و غیرقابل اعتماد در شماره ۱۰ و شماره ۱۱ خیابان داونینگ، در تضاد بودند
[ترجمه گوگل]چه چیزی در مقابل قماربازان گمشده و غیرقابل اعتماد در خیابان شماره 10 و شماره 11 Downing است

5. Often the results are wrong, inadequate, untrustworthy, unreliable, and self-serving.
[ترجمه ترگمان]اغلب نتایج نادرست، ناکافی، غیرقابل اعتماد، غیرقابل اعتماد، و خود خدمت هستند
[ترجمه گوگل]اغلب نتایج اشتباه، نامناسب، غیر قابل اعتماد بودن، غیر قابل اعتماد بودن و خودکاری است

6. In many such stories, women are portrayed as untrustworthy and immoral.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از این داستان ها، زنان به عنوان غیرقابل اطمینان و غیراخلاقی به تصویر کشیده می شوند
[ترجمه گوگل]در بسیاری از این داستان ها، زنان به عنوان غیر قابل اعتماد و غیر اخلاقی به تصویر کشیده می شوند

7. As far as John was concerned women were untrustworthy and unpredictable.
[ترجمه ترگمان]تا آنجا که به جان مربوط می شد، زنان غیرقابل اطمینان و غیرقابل پیش بینی بودند
[ترجمه گوگل]تا آنجا که به جان مربوط بود، زنان غیر قابل اعتماد و غیر قابل پیش بینی بودند

8. They are as untrustworthy as rats, stealing and cheating with no remorse.
[ترجمه ترگمان]مثل موش، دزدیدن و خیانت کردن و خیانت کردن بدون پشیمانی است
[ترجمه گوگل]آنها مانند موشها، غارت و تقلب با هیچ تردیدی نیستند

9. The likelihood of executing an untrustworthy program is dramatically increased owing to the prevalence of Internet.
[ترجمه ترگمان]احتمال اجرای یک برنامه غیرقابل اعتماد به طور چشمگیری به خاطر رواج اینترنت افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]احتمال وقوع یک برنامه غیرقابل اعتماد به دلیل شیوع اینترنت به طور چشمگیری افزایش می یابد

10. Solutions should allow programs untrustworthy to run instead and prevent their dangerous behavior.
[ترجمه ترگمان]راه حل ها باید مجاز به اجرای برنامه ها و جلوگیری از رفتار خطرناک آن ها باشد
[ترجمه گوگل]راه حل ها باید برنامه های غیر قابل اعتماد را به جای آن اجرا کنند و از رفتار خطرناک آنها جلوگیری کنند

11. Jasper is an untrustworthy man. Don't bargain on his honesty.
[ترجمه ترگمان]جا سپر مرد غیرقابل اعتمادی است با صداقت او معامله نکن
[ترجمه گوگل]جاسپر یک مرد بی اعتبار است در مورد صداقت او معامله نکن

12. As a king he was dishonourable, and untrustworthy.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک شاه او dishonourable و غیرقابل اطمینان بود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک پادشاه او بی شرمانه و غیر قابل اعتماد بود

13. We discovered him to be quite untrustworthy.
[ترجمه ترگمان]ما متوجه شدیم که او کاملا غیرقابل اعتمادی است
[ترجمه گوگل]ما او را کشف کردیم که کاملا غیر قابل اعتماد است

14. Causal inference in folk science is equally untrustworthy.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری در علوم مردم به یک اندازه غیرقابل اطمینان است
[ترجمه گوگل]استنباط علمی در علوم قومی به همان اندازه غیر قابل اعتماد است

15. He ( She ) may be untrustworthy and unwilling to make a life - time commitment to you.
[ترجمه ترگمان]او (او)ممکن است غیرقابل اطمینان باشد و تمایلی به تعهد به زندگی برای شما نداشته باشد
[ترجمه گوگل]او (او) ممکن است غیر قابل اعتماد باشد و تمایلی به تعهد به زندگی شما نداشته باشد

پیشنهاد کاربران

نامطمئن، غیر قابل اعتماد


کلمات دیگر: