کلمه جو
صفحه اصلی

invariably


بطور ثابت، بطور تغییر ناپذیر، همواره، مطلقا

انگلیسی به فارسی

هرگز


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: without ever a change; on every occasion.

- Invariably, you're on hold for ages before you can get through to make an appointment.
[ترجمه ترگمان] همیشه، باید همیشه قبل از اینکه بتوانید یک قرار ملاقات داشته باشید، برای سنین نگه دارید
[ترجمه گوگل] بطور مداوم، قبل از اینکه بتوانید از وقت خودداری کنید، برای مدت ها در انتظار هستید
- She's invariably late to work on Mondays.
[ترجمه میثم] او مدام روز های دو شنبه ناوقت سر کار میاید.
[ترجمه ترگمان] همیشه برای کار روی دوشنبه ها دیر می کند
[ترجمه گوگل] او به طور مداوم دیر به کار در روزهای دوشنبه

• always, without exception, inevitably, perpetually

جملات نمونه

1. they are invariably opposed to any kind of reform
آنان همواره با هر گونه اصلاحات مخالفند.

2. Power invariably means both responsibility and danger.
[ترجمه ترگمان]همیشه قدرت هر دو مسئولیت و خطر را به عهده دارد
[ترجمه گوگل]قدرت به طور حتم به معنای مسئولیت و خطر است

3. Singularity is almost invariably a clue. The more featureless and commonplace a crime is, the more difficult is it to bring it home.
[ترجمه ترگمان]singularity تقریبا همیشه سر نخ است هر چیزی که در هر صورت و هر چیز پیش پاافتاده و بی شکل باشد، دشوارتر است که آن را به خانه بیاورد
[ترجمه گوگل]انحصار تقریبا همیشه یک سرنخ است جنایت بزرگتر و شایعتر است، سخت تر آن است که آن را به خانه بیاوریم

4. It invariably rains when I go there.
[ترجمه ترگمان]همیشه وقتی میرم اونجا بارون میاد
[ترجمه گوگل]وقتی بارون برمیگرده باران باران می آید

5. Acupuncture treatment is gentle, painless, and, invariably, most relaxing.
[ترجمه ترگمان]روش درمانی طب سوزنی ملایم، بدون درد، و همیشه آرامش بخش است
[ترجمه گوگل]درمان طب سوزنی ملایم و بدون درد است، و همیشه، بیشتر آرامش بخش است

6. All things invariably divide into two.
[ترجمه ترگمان]همه کارها همیشه به دو قسمت تقسیم می شود
[ترجمه گوگل]همه چیز به طور مداوم به دو تقسیم می شود

7. Invariably the reply came back, 'Not now!'
[ترجمه ترگمان]همواره جواب می گفت: نه، حالا نه!
[ترجمه گوگل]پاسخ به طور فزاینده برگشت، 'نه در حال حاضر!'

8. This acute infection of the brain is almost invariably fatal.
[ترجمه ترگمان]این عفونت حاد مغز تقریبا کشنده است
[ترجمه گوگل]این عفونت حاد مغز تقریبا همیشه مرگبار است

9. It invariably rains when he goes there.
[ترجمه ترگمان]همیشه وقتی میره اونجا بارون میاد
[ترجمه گوگل]او همیشه در حال باریدن است

10. This is not invariably the case.
[ترجمه ترگمان]این همیشه مورد بحث نیست
[ترجمه گوگل]این به طور پیوسته مورد نیست

11. The successful teacher is invariably a pragmatist and a realist.
[ترجمه ترگمان]معلم موفق همواره یک عملگرا و یک realist است
[ترجمه گوگل]معلم موفق همیشه یک پراگماتیست و یک واقعیت است

12. It's invariably wet when I take my holidays.
[ترجمه ترگمان]همیشه وقتی تعطیلات را می گیرم، همیشه خیس می شود
[ترجمه گوگل]زمانی که تعطیلات را ترک می کنم، همیشه مرطوب می شود

13. After her meal she invariably rinsed out her mouth.
[ترجمه ترگمان]بعد از غذا، همیشه دهانش را می شست
[ترجمه گوگل]بعد از غذا او او به طور مداوم دهانش را شستشو داد

14. He was invariably willing to discuss the possibilities hypothetically.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مایل بود در مورد احتمالات احتمالی بحث کند
[ترجمه گوگل]او همیشه مایل به بحث در مورد احتمالات احتمالی بود

15. The security guards were invariably ex-servicemen.
[ترجمه ترگمان]نگهبان های امنیتی معمولا افراد ex بودند
[ترجمه گوگل]نگهبانان دائمی همواره سارقین بودند

پیشنهاد کاربران

ضرورتا

بلااستثناء

همواره

به صورت نامتغیری

یکنواخت

همیشه، مدام


in every case or on every occasion; always.
without exception

همیشه / در همه ی مواقع
بدون استثنا
در هر حالتی / شرایطی
بی چون و چرا



کلمات دیگر: