کلمه جو
صفحه اصلی

disenfranchise


رجوع شود به: disfranchise

انگلیسی به فارسی

رجوع شود به: disfranchise


از بین بردن


انگلیسی به انگلیسی

• take away rights which belong to a citizen (i.e. right to vote)
to disenfranchise someone means to take away their right to vote.

جملات نمونه

1. White supremacists devise new methods to disenfranchise Negroes.
[ترجمه ترگمان]وایت supremacists روش های جدیدی را برای disenfranchise سیاهپوستان ابداع کرد
[ترجمه گوگل]Supremacists های سفید روش های جدیدی را برای از بین بردن سیاه پوستان ایجاد می کنند

2. White supremacists devise new Methods: To disenfranchise Negroes.
[ترجمه ترگمان]supremacists وایت روش های جدید را ابداع کرد: برای disenfranchise سیاه پوستان
[ترجمه گوگل]Supremacists های سفید روش های جدیدی را ایجاد می کنند: برای غیرمجاز سیاه پوستان

3. Nor was it in 196 when decisions to disenfranchise as well as to enfranchise were a possibility.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۶ نیز زمانی که تصمیم به disenfranchise و نیز to امکان پذیر نبود، در سال ۱۹۶ نیز وجود نداشت
[ترجمه گوگل]در سال 196 نیز تصمیمی که در مورد عدم حق رای دادن و همچنین عدم امکان انتخاب حقوقی وجود داشت امکان پذیر نبود

4. But then the disenfranchised men waged war and the ensuing chaos is with us still.
[ترجمه ترگمان]اما بعد افراد محروم از حقوق خود جنگ را آغاز کردند و هرج و مرج ناشی از آن هنوز هم با ما است
[ترجمه گوگل]اما پس از آن مردان بی رحم به جنگ ادامه دادند و هرج و مرج پس از آن با ما هنوز هم ادامه دارد

5. Some disenfranchised minority voters also complain of police harassment.
[ترجمه ترگمان]برخی از رای دهندگان اقلیت محروم هم از آزار و اذیت پلیس شکایت دارند
[ترجمه گوگل]برخی از رای دهندگان اقلیت گناهکار نیز از آزار و اذیت پلیس شکایت دارند

6. For Gore, the disenfranchised are middle-class parents having trouble paying their kids' college loans.
[ترجمه ترگمان]برای گور، کسانی که حقوق خود را از دست می دهند، والدین طبقه متوسط هستند که با پرداخت وام های خود به بچه هایشان مشکل دارند
[ترجمه گوگل]برای گور، افراد بی خانمان، والدین طبقه متوسط ​​هستند که مشکل پرداخت وام های کالج کودکانشان را دارند

7. They had come to expect nothing from a disenfranchised people except violence and anarchy.
[ترجمه ترگمان]آن ها به غیر از خشونت و هرج و مرج و هرج و مرج به انتظار چیزی از مردم محروم مانده بودند
[ترجمه گوگل]آنها هیچ چیز را از مردم بی رحمانه انتظار نداشتند، به جز خشونت و هرج و مرج

8. The disenfranchising effect of unemployment has worked on a number of fronts.
[ترجمه ترگمان]اثر disenfranchising بیکاری بر روی تعدادی از جبهه ها کار کرده است
[ترجمه گوگل]از بین بردن اثر بیکاری در تعدادی از جبهه ها کار کرده است

9. Reform voting procedures that Democrats claim disenfranchised thousands of black voters last year.
[ترجمه ترگمان]روند رای گیری در مورد اصلاحات که دموکرات ها ادعا می کنند در سال گذشته هزاران نفر از رای دهندگان سیاه پوست را محروم کردند
[ترجمه گوگل]اصلاحات رای گیری که دموکراتها ادعا کردند هزاران نفر از رای دهندگان سیاه پوست را سال گذشته نادیده گرفتند

10. South Africa finally extended rights to the disenfranchised black majority.
[ترجمه ترگمان]در نهایت آفریقای جنوبی در نهایت حق رای اکثریت سیاه پوست را به دست آورد
[ترجمه گوگل]در نهایت، آفریقای جنوبی حق الزحمه اکثریت سیاه پوست را افزایش داد

11. Apart from the domestic danger of a disenfranchised population, there is an external danger also.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر خطر داخلی یک جمعیت محروم، خطر خارجی نیز وجود دارد
[ترجمه گوگل]به استثنای خطر داخلی جمعیت محروم، خطر خارجی نیز وجود دارد

12. Disenfranchised voters are believed to number at least 100,000 - though why the lenders want their business is anybody's guess.
[ترجمه ترگمان]اعتقاد بر این است که تعداد رای دهندگان disenfranchised حداقل ۱۰۰،۰۰۰ نفر است، هر چند که چرا وام دهندگان می خواهند کسب وکار آن ها حدس کسی باشد
[ترجمه گوگل]اعتقاد بر این است که رأی دهندگان بدون رعایت اعداد حداقل 100،000 هستند - هرچند چرا وام گیرندگان می خواهند که کسب و کار آنها حدس بزند کسی است

13. Accompanying the exclusion from the labour market has been a policy of disenfranchising the underclass from full welfare citizenship.
[ترجمه ترگمان]همراه با محرومیت از بازار کار، سیاست of کردن افراد از سطح پایین از شهروندی است که از رفاه کامل برخوردار هستند
[ترجمه گوگل]علاوه بر خروج از بازار کار، سیاست غیرقانونی بودن طبقه پایین از حق شهروندی کامل بوده است

14. But this would disenfranchise lawyers and doctors who work long hours or poor people who work two jobs.
[ترجمه ترگمان]اما این ها باعث می شود که وکلا و پزشکانی که ساعت های طولانی کار می کنند و یا افرادی فقیر کار می کنند که دو شغل دارند
[ترجمه گوگل]اما این وکلا و پزشکانی را که ساعت ها کار می کنند یا افراد فقیر که دو شغل دارند کار می کنند

15. By holding the control of the education, you disenfranchise conservative Jews who are resisting this Greek influence.
[ترجمه ترگمان]شما با حفظ کنترل آموزش، یهودیان محافظه کار را disenfranchise که در برابر این نفوذ یونانی مقاومت می کنند
[ترجمه گوگل]با نگه داشتن کنترل آموزش و پرورش، شما یهودیان محافظه کار را که از این نفوذ یونانی مقاومت می کنند، محروم می کنید

پیشنهاد کاربران

محروم از رای دادن, محرومیت حقوقی


کلمات دیگر: