کلمه جو
صفحه اصلی

plurality


معنی : وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی
معانی دیگر : تکثر، بسماری، شمارایی، بسگانی، بسگانگی، بیشی، اکثریت نسبی، اضافه رای، تعداد زیاد، جمعیت کثیر، انبوه، داشتن چند شغل کلیسایی، هر یک از این شغل ها، pluralism حالت تعدد

انگلیسی به فارسی

( pluralism ) حالت تعدد، تعددحزبی، حکومت ائتلافی،جمع گرایی، تعدد، وفور، چندگانگی


چندگانگی، تعدد، جمع گرایی، تعدد حزبی، وفور، حالت تعدد، حكومت ائتلافي


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: pluralities
(1) تعریف: the largest proportion of votes in an election, esp. when it is less than half the total, or the margin of votes separating the victor from the person who came second.

- She needs only a plurality, not a majority, to win.
[ترجمه ترگمان] او فقط به تعدد نیاز دارد، نه اکثریت، تا برنده شود
[ترجمه گوگل] او فقط باید یک کثرت، نه اکثریت، برای پیروزی داشته باشد

(2) تعریف: the state or condition of being or representing more than one.
مشابه: multiplicity

- English nouns show plurality in writing usually by the addition of "s" or "es."
[ترجمه ترگمان] اسم های انگلیسی تعدد در نوشتن معمولا با اضافه کردن \"s\" یا \"هاجز\" نشان می دهند
[ترجمه گوگل] اسم های انگلیسی معمولا با نوشتن 's' یا 'es' در نوشتن نشان می دهند

• numerousness, variability; majority of voices in a vote
plurality is the existence of more than one person or thing, or different kinds of people or things; a formal use.
if a person or party has a plurality in an election, they have more votes than any other person or party, but they do not have a majority; used in american english.

مترادف و متضاد

وفور (اسم)
abundance, affluence, profusion, wealth, bounty, exuberance, luxuriance, plenitude, lavishness, plurality, pluralism, opulence, plentitude, rout, superabundance

تعدد (اسم)
multiplicity, plurality, pluralism

جمع گرایی (اسم)
plurality, pluralism

چندگانگی (اسم)
plurality, pluralism

تعدد حزبی (اسم)
plurality, pluralism, pluralist

حالت تعدد (اسم)
plurality, pluralism

حکومت ائتلافی (اسم)
plurality, pluralism

large part of a group


Synonyms: advantage, bulk, greater part, lead, majority, mass, most, multiplicity, nearly all, numerousness, preponderance, profusion, variety


Antonyms: minority


جملات نمونه

1. plurality of causes
تکثر (یا شمارایی) علل

2. He defeated the incumbent governor by a large plurality.
[ترجمه ترگمان]او فرماندار فعلی را با اکثریت وسیعی شکست داد
[ترجمه گوگل]او با یک کثرت بزرگ، فرماندار پیشین را شکست داد

3. Federalism implies a plurality of political authorities, each with its own powers.
[ترجمه ترگمان]Federalism دلالت بر تعدد مقامات سیاسی، هر یک با قدرت خود دارد
[ترجمه گوگل]فدرالیسم به معنی تعدادی از مقامات سیاسی است، هر کدام با قدرت خود

4. He breezed in with an election plurality of 100,000.
[ترجمه ترگمان]به آسانی با اکثریت ۱۰۰،۰۰۰ نفر در انتخابات به کار خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]او در جمعیت انتخاباتی 100 هزار نفری به سر می برد

5. There was a marked plurality of opinions/views among the people attending the meeting.
[ترجمه ترگمان]تعدد دیدگاه ها \/ نظرات در میان افرادی بود که در این جلسه شرکت داشتند
[ترجمه گوگل]تعدادی از نظرات و دیدگاه های مشخص در میان افراد حاضر در جلسه حضور داشتند

6. Franklin had won with a plurality in electoral votes of 449 to 8
[ترجمه ترگمان]فرانکلین با تعدد آرا در انتخابات ۴۴۹ تا ۸ به پیروزی رسید
[ترجمه گوگل]فرانکلین در رأی گیری های انتخاباتی 449 تا 8 برنده بود

7. The Conservative party retained a plurality of the votes.
[ترجمه ترگمان]حزب محافظه کار، تعدد آرا را حفظ کرد
[ترجمه گوگل]حزب محافظه کار تعدادی از آرا را حفظ کرد

8. A plurality of the population voted for change.
[ترجمه ترگمان]اکثریت جمعیت برای تغییر رای دادند
[ترجمه گوگل]تعدادی از مردم برای تغییر رأی دادند

9. The Democrats won only a plurality of the votes cast.
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها تنها اکثریت آرا را به دست آوردند
[ترجمه گوگل]دموکرات ها تنها تعداد کافی از رای داده اند

10. He won a 48 percent plurality of the vote rather than an outright majority.
[ترجمه ترگمان]او به جای اکثریت قاطع آرا ۴۸ درصد آرا را بدست آورد
[ترجمه گوگل]او 48 درصد کثرت رای را به جای اکثریت مطلق به دست آورد

11. A plurality, 46 percent, say he has not made much difference one way or the other.
[ترجمه ترگمان]یک تعدد، ۴۶ درصد می گویند که او تفاوتی با یکدیگر ایجاد نکرده است
[ترجمه گوگل]چند برابر، 46 درصد، می گویند که او تا به حال به هیچ وجه تفاوت چندانی نداشته است

12. Plurality electoral systems tend to produce two identifiable blocs while majority run-off elections tend to produce more fragmented support.
[ترجمه ترگمان]سیستم های انتخاباتی Plurality تمایل به تولید دو بلوک قابل شناسایی دارند در حالی که اکثر انتخابات دور دوم تمایل به تولید پشتیبانی پراکنده بیشتر دارند
[ترجمه گوگل]سیستم های انتخاباتی چندگانه دو بلوک قابل شناسایی را تولید می کنند در حالی که انتخابات اکثریت انتخاباتی تمایل بیشتری برای حمایت از تقسیم بندی دارند

13. Election by plurality in single-member constituencies is of all methods the simplest.
[ترجمه ترگمان]انتخاب با تعدد حوزه های انتخاباتی تکی از همه روش ها ساده تر است
[ترجمه گوگل]انتخابات توسط چندگانه در حوزه های تک عضو از همه روش های ساده است

14. Even the problems posed by a plurality of worlds were negotiable.
[ترجمه ترگمان]حتی مشکلات مطرح شده توسط تعدد جهان ها قابل مذاکره بودند
[ترجمه گوگل]حتی مشکلات ایجاد شده توسط چندگانگی جهان، قابل بحث بود

15. The openness Gandhi shows to the plurality of religious traditions is commendable.
[ترجمه ترگمان]باز بودن گاندی نشان می دهد که تعدد سنت های مذهبی قابل ستایش است
[ترجمه گوگل]افتخار گاندی به تعدد سنت های مذهبی نشان می دهد قابل ستایش است

plurality of causes

تکثر (یا شمارایی) علل


If candidate one gets 80 votes, candidate two gets 60 votes, and candidate three gets 50 votes, then candidate one has a pluralityf 20 votes.

اگر نامزد شماره‌ی یک 80 رأی و نامزد شماره‌ی دو 60 رأی و نامزد شماره‌ی سه 50 رای بیاورد بنابراین نامزد شمارهی یک، اکثریت نسبی را با 20 ر‌أی به دست آورده است.


پیشنهاد کاربران

( در انتخابات ) به معنی حداکثر آراء

plurality ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: اکثریت نسبی
تعریف: وضعیتی در یک انتخابات با بیش از دو نامزد که یکی از نامزدها آرای بیشتری نسبت به دیگران کسب می‏کند؛ اما تعداد آرای او به نصف به علاوۀ یک نمی‏رسد


کلمات دیگر: