کلمه جو
صفحه اصلی

measure out


روی زمین دراز به دراز افتادن یا پرت شدن، (با اندازه گیری) تقسیم یا تقسیط کردن

انگلیسی به فارسی

اندازه گیری کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to mark off and separate from the whole.

- She measured out four cups of flour.
[ترجمه ترگمان] او چهار فنجان آرد را اندازه گیری کرد
[ترجمه گوگل] او چهار فنجان آرد را اندازه گرفت

• distribute, allocate, ration out

جملات نمونه

1. The pharmacist carefully measured out a dose of herbal medicine and told me how to brew it.
[ترجمه ترگمان]داروساز به دقت مقداری داروی گیاهی را اندازه گیری کرد و به من گفت که چطور آن را درست کنم
[ترجمه گوگل]داروساز با دقت دوز دارو گیاهی را اندازه گیری کرد و به من گفت که چگونه آن را دم کرده

2. This medicine must be measured out exactly.
[ترجمه ترگمان]این دارو باید دقیقا مشخص بشه
[ترجمه گوگل]این دارو باید دقیقا اندازه گیری شود

3. Measure out 250 grams of flour and sift it into a large mixing bowl.
[ترجمه ترگمان]۲۵۰ گرم آرد را اندازه گیری کرده و آن را در یک کاسه بیاندازید
[ترجمه گوگل]250 گرم آرد را اندازه گیری کنید و آن را به یک کاسه بزرگ مخلوط تبدیل کنید

4. Suddenly feeling faint, she measured out her length on the floor.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس ضعف کرد و روی زمین دراز کشید
[ترجمه گوگل]ناگهان احساس ضعف، او طول خود را بر روی زمین اندازه گیری کرد

5. He measured out a cup of milk and added it to the mixture.
[ترجمه ترگمان]او یک فنجان شیر را اندازه گرفت و آن را به مخلوط اضافه کرد
[ترجمه گوگل]او یک فنجان شیر اندازه گیری کرد و آن را به مخلوط اضافه کرد

6. Suddenly feeling faint, he measured out his length on the floor.
[ترجمه ترگمان]ناگهان احساس ضعف کرد و روی زمین دراز کشید
[ترجمه گوگل]ناگهان احساس ضعف، او طول خود را بر روی زمین اندازه گیری کرد

7. I'd already measured out the ingredients.
[ترجمه ترگمان]من قبلا مواد اولیه رو بررسی کرده بودم
[ترجمه گوگل]من قبلا مواد تشکیل دهنده را اندازه گرفتم

8. In spite of her good salary, she measured out every dollar needed for household expenses.
[ترجمه ترگمان]به رغم حقوق خوب، هر دلار برای هزینه های خانه لازم بود
[ترجمه گوگل]به رغم حقوق و دستمزد خوب او، هر دلار مورد نیاز برای هزینه های خانوار را اندازه گیری کرد

9. Life measures out its rewards in ways unrelated to how people deserve them.
[ترجمه ترگمان]زندگی پاداش های خود را به روش هایی که مربوط به این که چطور مردم سزاوار آن ها هستند، انجام می دهد
[ترجمه گوگل]زندگی، پاداش های خود را به گونه ای غیر از آنچه که مردم شایسته آنها هستند، برآورده می کنند

10. Measure out 100 grams of flour.
[ترجمه ترگمان]۱۰۰ گرم آرد را اندازه گیری کنید
[ترجمه گوگل]100 گرم آرد را اندازه گیری کنید

11. He measured out thirty paces and stared up at the crenellated boundary wall which was about twenty feet high.
[ترجمه ترگمان]او سی قدم بیرون رفت و به the عظیم که حدود بیست پا ارتفاع داشت خیره شد
[ترجمه گوگل]او سی شصت را اندازه گیری کرد و در دیوار مرجانی که حدود بیست پایی بالا بود نگاه کرد

12. He squeezed by Emma, who was measuring out the Maxweii House, and took the frame into the bathroom.
[ترجمه ترگمان]اما دست اما را فشرد که داشت خانه Maxweii را برانداز می کرد و قاب را به دست شویی برد
[ترجمه گوگل]او توسط اما، که از خانه Maxweii اندازه گیری شده بود، فشرده شد و قاب را به حمام برد

13. And time is measured out by the di-dock, di-dock of a Ping-pong table.
[ترجمه ترگمان]و زمان توسط اسکله di، دی - از یک میز پینگ پنگ اندازه گیری می شود
[ترجمه گوگل]و زمان توسط d-dock، d-dock از میز پینگ پنگ اندازه گیری می شود

14. For jewelry: Measure out one-fourth cup vodka in a shallow drinking glass or bowl. Drop in jewelry and let soak for 5-10 minutes.
[ترجمه ترگمان]برای جواهرات: یک چهارم ودکا را در یک لیوان آب کم عمق یا یک کاسه پر کنید به زیور آلات رها شوید و بگذارید به مدت ۵ تا ۱۰ دقیقه آن را خیس کنید
[ترجمه گوگل]برای جواهرات: ودکا یک چهارم فنجان را در شیشه یا کاسه نوشیدنی کم عمق اندازه گیری کنید قطره در جواهرات و اجازه دهید خیس برای 5-10 دقیقه

پیشنهاد کاربران

to measure and remove ( something ) from a larger amount


کلمات دیگر: