کلمه جو
صفحه اصلی

bookstall


دکه (یا کیوسک) کتاب فروشی، بساط کتابفروشی

انگلیسی به فارسی

بساط کتابفروشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a stall or stand at which books are sold, esp. secondhand.

• bookseller's stall; newsstand (british)
a bookstall is a small shop with an open front where books and magazines are sold.

جملات نمونه

1. She will never come into the bookstall again.
[ترجمه ترگمان]دیگر هرگز به کتاب فروشی نخواهد آمد
[ترجمه گوگل]او هرگز به کتابخانه باز نخواهد گشت

2. The formula of the bookstall blockbuster is only too persuasive, offering an optimistic view of social dangers and confusions.
[ترجمه ترگمان]فرمول (bookstall blockbuster)خیلی قانع کننده است، و دیدگاه خوش بینانه ای از خطرات اجتماعی و ابهامات ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]فرمول کتابفروشی کتابفروشی بیش از حد متقاعد کننده است، و دیدگاه خوش بینانه نسبت به خطرات اجتماعی و سردرگمی های اجتماعی را ارائه می دهد

3. I strode over to the bookstall and bought myself a map of the place.
[ترجمه ترگمان]با گام های بلند به طرف کتاب فروشی رفتم و برای خودم نقشه محلی خریدم
[ترجمه گوگل]من به کتابخانه راه افتادم و یک نقشه از محل خریدم

4. I bought Yuefei's Complete Biography in the bookstall.
[ترجمه ترگمان]من Yuefei را در همان کتاب فروشی خریدم
[ترجمه گوگل]من بیوگرافی کامل Yuefei را در کتابخانه خریداری کردم

5. As I was looking through some books on a secondhand bookstall, I dropped on just what I wanted.
[ترجمه ترگمان]همان طور که داشتم کتاب های دست دوم را تماشا می کردم، درست همان چیزی را که می خواستم بدست آوردم
[ترجمه گوگل]همانطور که از چند کتاب در یک کتابفروشی دست دوم نگاه کردم، من فقط چیزی را که می خواستم افتادم

6. Perhaps you might chance upon the dictionary at some old bookstall.
[ترجمه ترگمان]شاید بتوانی کتاب لغت را در یک کتاب فروشی قدیمی ببینی
[ترجمه گوگل]شاید شما احتمالا بر روی فرهنگ لغت در برخی کتابخانه های قدیمی وجود داشته باشد

7. I was browsing through a magazine at the station bookstall when I noticed Susan.
[ترجمه ترگمان]وقتی به سوزان توجه کردم، داشتم توی یه مجله توی یه مجله می گشتم
[ترجمه گوگل]زمانی که متوجه شدم سوزان از یک مجله در ایستگاه کتاب فروشی بازدید کرد

8. Less than ten yards away from Harry as he waited for the Swindon train, the same man stood examining paperbacks on a bookstall.
[ترجمه ترگمان]در فاصله کم تر از ده متر دورتر از هری که منتظر قطار سریع السیر هاگوارتز بود، همان مرد با جلد کتاب روی یک کتاب فروشی ایستاده بود
[ترجمه گوگل]کمتر از ده متری از هری به عنوان منتظر قطار سوئینتون بود، همان مرد ایستاده بود در حال بررسی کاغذی در کتابخانه

9. Love Thirty will sit comfortably on any coffee table, any bookstall.
[ترجمه ترگمان]سی نفر دوست دارم روی هر میز قهوه یا هر کتابی که باشد راحت بنشینند
[ترجمه گوگل]عشق سی سی به راحتی بر روی هر میز قهوه، هر کتاب فروشی نشسته است

10. She waved to old Mr Pinkney, who was patiently manning the second-hand bookstall.
[ترجمه ترگمان]او برای آقای Pinkney که صبورانه همان کتاب فروشی دست دوم را داشت، دست تکان داد
[ترجمه گوگل]او به پیر آقای پینکلی مچاله شده بود، که صمیمی بود کتاب فروشی دست دوم

11. You can buy a guidebook or a tourist map. The bookstall is just over there.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید یک کتاب راهنما یا یک نقشه توریستی بخرید آن کتاب فروشی فقط آنجا است
[ترجمه گوگل]شما می توانید راهنمای کتاب یا نقشه توریستی را خریداری کنید کتاب فروشی فقط آنجا است

12. Perhaps you might chance on the dictionary at some old bookstall.
[ترجمه ترگمان]شاید بتوانی کتاب لغت را در یک کتاب فروشی قدیمی پیدا کنی
[ترجمه گوگل]شاید شما در فرهنگ لغت در برخی از کتابخانه های قدیمی ممکن است شانس داشته باشید

13. A detailed guide to Regimental Chapel is available from the bookstall.
[ترجمه ترگمان]یک راهنمای مفصل برای نمازخانه Regimental از همان کتاب فروشی وجود دارد
[ترجمه گوگل]راهنمای دقیق Chapel Regimental در کتابخانه موجود است

14. Will newsprint not be available in a few years time, also magazines at the bookstall?
[ترجمه ترگمان]آیا این روزنامه تا چند سال دیگر در دسترس نیست، همچنین در همان کتاب فروشی است؟
[ترجمه گوگل]آیا روزنامه ها در چند سال آینده در دسترس نخواهد بود، همچنین مجلات در کتابفروشی؟


کلمات دیگر: