کلمه جو
صفحه اصلی

at the head of

انگلیسی به انگلیسی

• at the top of, leading, at the front of

جملات نمونه

1. George sat at the head of the table, in his rightful place as their leader.
[ترجمه ترگمان]جورج کنار میز نشسته بود و جای خود را به عنوان رهبر آن ها حفظ کرده بود
[ترجمه گوگل]جورج سر میز میزند، در جایگاه قانونی خود به عنوان رهبرش

2. Write your address at the head of this page.
[ترجمه ترگمان]آدرس خود را در بالای این صفحه بنویسید
[ترجمه گوگل]آدرس خود را در سر این صفحه بنویسید

3. My father took his place at the head of the table.
[ترجمه ترگمان]پدرم سر میز جای او را گرفت
[ترجمه گوگل]پدرم جای من را در سر میز گذاشت

4. Place the pillows at the head of the bed.
[ترجمه ترگمان]بالش ها رو روی تخت بذار
[ترجمه گوگل]بالش را در سر تخت قرار دهید

5. The marshal rode at the head of the parade.
[ترجمه ترگمان]مارشال در راس رژه حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]مارشال به رژه رژه رفت

6. A couple of boys pushed in at the head of the queue.
[ترجمه ترگمان]دو پسر به طرف صف هل داده شدند
[ترجمه گوگل]یک زن و شوهر پسر در سر صف قرار گرفتند

7. The President sat at the head of the table.
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه سر میز نشسته بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به ریاست جلسه رسید

8. Every day a different name was placed at the head of the chart.
[ترجمه ترگمان]هر روز نام دیگری در صدر جدول قرار داشت
[ترجمه گوگل]هر روز یک نام متفاوت در انتهای نمودار گذاشته شد

9. The pitcher beanballed purposely at the head of the batter.
[ترجمه ترگمان]پارچ به عمد سرش را به طرف کره زمین پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]جارچی به صورت هدفمند در سر خمیر قرار دارد

10. At the head of the table sat the senior partners.
[ترجمه ترگمان]سر میز the بزرگ نشسته بودند
[ترجمه گوگل]در سرمقاله، شرکای ارشد را دیدم

11. The country's main port is located at the head of fjord on Norway's southern coast.
[ترجمه ترگمان]بندر اصلی این کشور در مرکز استان جنوبی نروژ واقع شده است
[ترجمه گوگل]بندر اصلی این کشور در سرتاسر فجر در ساحل جنوبی نروژ قرار دارد

12. He cut in at the head of the line.
[ترجمه ترگمان]او سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او در سر خط بریده

13. His resignation has left a power vacuum at the head of the party.
[ترجمه ترگمان]استعفای او باعث ایجاد خلا قدرت در سر حزب شده است
[ترجمه گوگل]استعفای او خلاء قدرت را در سر حزب ترک کرده است

پیشنهاد کاربران

پیشاپیشِ، در رأس


کلمات دیگر: