کلمه جو
صفحه اصلی

excite


معنی : بر انگیختن، تحریک کردن، اشوبناک کردن، تهییج کردن، براشفتن، القاء کردن
معانی دیگر : به جنبش آوردن، به شورآوردن، به هیجان آوردن، انگیختن، انگیزاندن، شوراندن، (برق و مکانیک) به کار اندازی (موتور)، راه اندازی، میدان مغناطیسی ایجاد کردن، (مدار ترانزیستوری یا لامپ را) دارای signal کردن، (فیزیک) اتم یا هسته ی اتم و غیره را به سطح بالاتری از انرژی رساندن، نیرو ورکردن

انگلیسی به فارسی

برآشفتن، برانگیختن، تحریک کردن، القا کردن


هیجان زده، بر انگیختن، تحریک کردن، القاء کردن، براشفتن، اشوبناک کردن، تهییج کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: excites, exciting, excited
(1) تعریف: to stimulate or cause to be aroused or agitated.
مترادف: agitate, ignite, inflame, kindle, stimulate, stir
متضاد: bore, calm, quiet, soothe
مشابه: electrify, fluster, frenzy, galvanize, heat, intoxicate, irritate, provoke, quicken, rouse, thrill, tickle, titillate, wind up, work

- The closeness of the race excited everyone.
[ترجمه ترگمان] نزدیکی نژاد همه را هیجان زده می کرد
[ترجمه گوگل] نزدیکی مسابقه همه را هیجان زده کرد

(2) تعریف: to arouse.
مترادف: arouse, fire, provoke, raise, stimulate, stir
مشابه: challenge, elicit, heat, inflame, rouse, spark, tickle, whet

- His appearance here excited much interest.
[ترجمه ترگمان] در اینجا ظاهر او به هیجان آمده بود
[ترجمه گوگل] ظاهر او در اینجا بسیار هیجان زده شده است

(3) تعریف: to provoke to action.
مترادف: arouse, incite, provoke, stir up, work
متضاد: discourage
مشابه: animate, energize, fire, foment, inflame, rouse, whip up

- The speaker's words excited the people of the audience, who suddenly rose out of their seats and began to shout.
[ترجمه ترگمان] کلمات سخنران، مردم حضار را هیجان زده کرد که ناگهان از صندلی بلند شدند و شروع به فریاد زدن کردند
[ترجمه گوگل] سخنان سخنرانان مردم مخاطبان را هیجان زده کرد، که ناگهان از صندلی خود بلند شد و شروع به فریاد کرد

(4) تعریف: in physics, to raise (an atom, particle, or molecule) to a state of higher energy.
مترادف: energize
مشابه: charge

(5) تعریف: to give a pleasant thrill to.
مترادف: thrill
متضاد: depress

- Seeing the many presents excited all the children.
[ترجمه ترگمان] دیدن بسیاری از هدایا همه بچه ها را هیجان زده کرد
[ترجمه گوگل] دیدن بسیاری از هدایا هیجان زده تمام کودکان است

• well-known internet search engine
stir up, arouse feelings, provoke, stimulate
if something excites you, it makes you interested and enthusiastic.
if someone or something excites you, they give you strong feeling of happiness, nervousness, or worry that make you unable to react.
if something excites a feeling or reaction, it causes it to happen; a formal use.
see also excited, exciting.

مترادف و متضاد

inspire; upset


برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

اشوبناک کردن (فعل)
excite, alarm, pother

تهییج کردن (فعل)
excite, stimulate, incense, ferment, motivate, whet, buck up

براشفتن (فعل)
embarrass, excite, ruffle

القاء کردن (فعل)
infuse, excite, induct, inspire, implant

Synonyms: accelerate, agitate, amaze, anger, animate, annoy, arouse, astound, awaken, bother, chafe, delight, discompose, disturb, electrify, elicit, energize, evoke, feed the fire, fire, fluster, foment, galvanize, goad, incite, induce, inflame, infuriate, instigate, intensify, irritate, jar, jolt, kindle, madden, mock, move, offend, precipitate, provoke, quicken, rouse, start, stimulate, stir up, taunt, tease, thrill, titillate, touch off, vex, waken, wake up, warm, whet, work up, worry


Antonyms: bore, calm, compose, deaden, lull, moderate, pacify, quiet, repress, tranquilize


جملات نمونه

1. His playing is technically brilliant, but it doesn't excite me.
[ترجمه ترگمان]بازی او عملا درخشان است، اما من را تحریک نمی کند
[ترجمه گوگل]بازی او از نظر فنی درخشان است، اما من را تحریک نمی کند

2. Try not to excite your baby too much before bedtime.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید قبل از وقت خواب کودک خود را بیش از حد تحریک نکنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید نوزاد خود را بیش از حد قبل از خواب نباشید

3. Daniel's early exposure to motor racing did not excite his interest.
[ترجمه ترگمان]به زودی در معرض دید و قرار گرفتن شرکت قرار گرفت توجه او را به خود جلب نکرد
[ترجمه گوگل]ابتلا به دانیل در مواجهه با مسابقات موتور، علاقه او را تحریک نکرد

4. The speaker has been warned to excite violence in the crowd.
[ترجمه ترگمان]سخنران نسبت به تحریک خشونت در جمعیت هشدار داده شده است
[ترجمه گوگل]سخنران هشدار داده است که موجب خشونت در جمعیت می شود

5. He tried not to do anything to excite the suspicion of the police.
[ترجمه ترگمان]می کوشید هیچ کاری نکند که سوظن پلیس را برانگیزد
[ترجمه گوگل]او سعی نکرد هیچ کاری را انجام دهد تا سوء ظن پلیس را تحریک کند

6. Lawrence is one of those writers who either excite you enormously or leave you cold.
[ترجمه ترگمان]لارنس یکی از آن نویسندگان است که یا شما را خیلی تحریک می کند و یا از سرما you می کند
[ترجمه گوگل]لارنس یکی از نویسندگان است که شما را به شدت تحریک می کند یا شما را سرد می کند

7. Excite will pay for McKinley by issuing 2 million shares of stock, currently valued at $ 18 million.
[ترجمه ترگمان]Excite با صدور ۲ میلیون سهم سهام، که در حال حاضر به ارزش ۱۸ میلیون دلار ارزش دارد، به دنبال مک کینلی خواهد بود
[ترجمه گوگل]Excite برای McKinley با صدور 2 میلیون سهام سهام، در حال حاضر با ارزش 18 میلیون دلار پرداخت خواهد کرد

8. McKinley and Excite currently command two of the five most prominent spots for search engines on the Netscape browser home page.
[ترجمه ترگمان]McKinley و Excite در حال حاضر دو مورد از پنج نقطه برجسته را برای موتورهای جستجو در صفحه وب سایت نت اسکیپ فرماندهی می کنند
[ترجمه گوگل]McKinley و Excite در حال حاضر دو مورد از پنج نقطه برجسته را برای موتورهای جستجو بر روی صفحه اصلی مرورگر Netscape فرمان می گیرند

9. These excite detectors for letters consistent with the active features.
[ترجمه ترگمان]این صداها ردیاب را برای حروف سازگار با ویژگی های فعال تحریک می کنند
[ترجمه گوگل]این آشکارسازهای هیجان انگیز برای حروف سازگار با ویژگی های فعال است

10. More recently, the use of lasers to excite specific upper state levels has allowed emission spectra to be studied.
[ترجمه ترگمان]به تازگی، استفاده از لیزر برای تحریک سطوح بالاتر دولت، امکان مطالعه طیف انتشار را فراهم آورده است
[ترجمه گوگل]اخیرا استفاده از لیزرها برای تحریک سطوح خاص سطح بالایی موجب شده است طیفهای انتشار مورد مطالعه قرار گیرند

11. The workshops are designed to encourage and excite an interest in the different possibilities of performance.
[ترجمه ترگمان]این کارگاه ها برای تشویق و برانگیختن علاقه به احتمالات مختلف عملکرد طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]این کارگاه ها برای تشویق و تحریک علاقه به امکانات مختلف عملکرد طراحی شده اند

12. She had done her utmost to excite, please, soothe, serve; yet everything had gone awry.
[ترجمه ترگمان]فانی نهایت سعی خود را کرده بود که سر و صدا کند، خواهش کند، آرام بگیرد، خدمت کند، با این همه، همه چیز غلط از آب در آمده بود
[ترجمه گوگل]او تا به حال او را انجام داده است برای تحریک، لطفا، آرامش بخش، خدمت می کنند؛ با این حال همه چیز به دور بود

13. Access to the Internet did not much excite these older buyers either.
[ترجمه ترگمان]دسترسی به اینترنت هم این خریداران قدیمی تر را هیجان زده نکرده است
[ترجمه گوگل]دسترسی به اینترنت نیز این خریداران قدیمی را بسیار هیجان زده کرد

14. They can't excite the angry salivation needed to oil battle-bus wheels.
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند بزاق خشم لازم برای چرخ های اتوبوس - اتوبوس را تحریک کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند بزاق عصبانی مورد نیاز برای چرخ های اتوبوس نفت را تحریک کنند

15. This can excite continuous, even steady, poleward flow as the boundary subsequently relaxes poleward.
[ترجمه ترگمان]این می تواند جریان پیوسته، یکنواخت و یکنواخت را تحریک کند چون این مرز متعاقبا poleward را آزاد می کند
[ترجمه گوگل]این می تواند جریان پیوسته، حتی ثابت، پیوسته را تحریک کند، به همین دلیل مرز پس از آن شتاب می گیرد

Shaking the hive excited the bees.

تکان دادن کندو زنبورها را به شور آورد.


The rumors excited her curiosity.

شایعات کنجکاوی او را برانگیخت.


I was excited to hear the news of David's engagement.

از شنیدن خبر نامزدی دیوید هیجان‌زده شدم.


The leader's speech excited the soldiers.

نطق رهبر سربازان را به جوش‌وخروش آورد.


پیشنهاد کاربران


خوشحال کردن

به هیجان اوردن . بر انگیختن

هیجان زده شدن

1 - به وجد آوردن
2 - ( احساس ) برانگیختن


کلمات دیگر: