composed

معنی : ارام، مصنف، خونسرد، ترکیب شده، مرکب

معانی دیگر : آرام، متین، خوددار، متعادل

انگلیسی به فارسی

ترکیب‌شده، مرکب، آرام، خونسرد

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

• : تعریف: in a calm and collected state; serene.
• مترادف: calm, collected, peaceful, placid, sedate, serene, tranquil
• متضاد: discomposed
• مشابه: cool, easygoing, even, even-tempered, level, mellow, pacific, self-possessed, steady, unruffled

- The accident witness was composed now and could tell the officers what he'd seen.

[ترجمه ترگمان] شاهد تصادف اکنون آرام شده بود و می توانست آنچه را که دیده بود به افسران بگوید
[ترجمه گوگل] شاهد تصادف در حال حاضر تشکیل شده است و می تواند به افسران آنچه را که دیده است بگوید

• self-controlled, calm, serene
if someone is composed, they are calm and able to control their feelings.

مترادف و متضاد

Antonyms: agitated, angered, annoyed, aroused, distressed, excited, perturbed, upset, worried

ارام (صفت)

calm, quiet, silent, imperturbable, moderate, gentle, still, stilly, appeasable, peaceful, placid, tranquil, whist, bland, placable, composed, self-composed, daft, sedate, serene, staid, taciturn, irenic, pacific, peaceable, self-possessed, unruffled, waveless

مصنف (صفت)

composed, written

خونسرد (صفت)

imperturbable, cool, cool-headed, cold-blooded, composed, dispassionate, cold-livered, even-tempered, self-possessed

ترکیب شده (صفت)

composed, combined

مرکب (صفت)

intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

calm, collected

Synonyms: at ease, calmed, clearheaded, commonsensical, confident, cool, cool as cucumber, disimpassioned, dispassionate, easy, easygoing, have one’s act together, imperturbable, keeping a stiff upper lip, keeping one’s shirt on, levelheaded, nonchalant, not turn a hair, placid, poised, possessed, quieted, relaxed, repressed, sedate, self-assured, self-possessed, sensible, serene, serious, soothed, staid, suppressed, sure of oneself, temperate, together, tranquil, unflappable, unruffled, untroubled

جملات نمونه

1. he composed this poem in one day

او این شعر را یک روزه نگاشت (سرود).

2. be composed of

متشکل بودن از

3. china is composed of several distinct nationalities

کشور چین از چندین ملیت متمایز تشکیل شده است.

4. germany is composed of a few states

آلمان از چند ایالت تشکیل شده است.

5. our outfit was composed of ten mountain climbers and one guide

دسته ی ما مرکب از ده کوهنورد و یک راهنما بود.

6. this mortar is composed of lime, sand, and water

این ملات از آهک و شن و آب ترکیب شده است.

7. the human skin is composed of different layers

پوست انسان از چند لایه تشکیل شده است.

8. the new government is composed of a bunch of nonentities

دولت جدید از گروهی تشکیل شده که بود و نبودشان فرقی ندارد.

9. the tunes which he composed

آهنگ هایی که او تصنیف کرد

10. this music has been composed for female voices

این موسیقی برای آواز زنانه تدوین شده است.

11. a pack of cards is composed of four suits of thirteen cards each

یک دسته ورق از چهار خال سیزده تایی تشکیل شده است.

12. this line of poetry is composed of five feet

این سطر شعر از پنج پایه تشکیل شده است.

13. Our class is composed of eighteen boys and twelve girls.

[ترجمه ترگمان]کلاس ما مرکب از هیجده پسر و دوازده دختر است
[ترجمه گوگل]کلاس ما از هجده پسر و دوازده دختر تشکیل شده است

14. He was pale but perfectly composed.

[ترجمه ترگمان]رنگش پریده بود اما کام لا آرام بود
[ترجمه گوگل]او رنگی اما کاملا تشکیل شده بود

15. The committee was composed mainly of teachers and parents.

[ترجمه ترگمان]این کمیته عمدتا از معلمان و والدین تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل]این کمیته عمدتا از معلمان و والدین تشکیل شده است

16. He appeared very composed despite the stress he was under.

[ترجمه ترگمان]او به رغم فشار روحی که تحت فشار قرار داشت، بسیار آرام به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او با وجود استرسهایی که در آن بود، بسیار متشکل شد

17. At that time, women composed only 6% of the US forces.

[ترجمه ترگمان]در آن زمان، زنان تنها ۶ درصد نیروهای آمریکایی را تشکیل می دادند
[ترجمه گوگل]در آن زمان، زنان تنها 6 درصد نیروهای ایالات متحده را تشکیل می دادند

18. Water is composed of the elements hydrogen and oxygen.

[ترجمه ترگمان]آب از عناصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل یافته است
[ترجمه گوگل]آب از عناصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده است

پیشنهاد کاربران

تشکیل شده است از

تشکیل شدن ، تشکیل دادن

متشکل

خونسرد و آرام

متشکل از
The human body is composed of billions of small cells
بدن انسان متشکل از میلیون ها سلول کوچک است 💴💴

نوشته، تالیف شده

تشکیل شده از _ متشکل از

composed ( موسیقی )
واژه مصوب: ساخته
تعریف: اثر موسیقایی خلق‏شده توسط یک آهنگ ساز معین

اشاره دوستمون:
⁦✔️⁩اثر موسیقایی خلق ‏شده توسط یک آهنگ ساز معین

music 💥composed💥 and conducted
. . . by
تنظیم و اجرای موسیقی توسط . . .

کلمات دیگر: