1. a foster brother
برادر خوانده
2. a foster parent
پدر (یا مادر) خوانده
3. to foster discontent
ناخشنودی را رواج دادن
4. to foster hope
امیدوار بودن
5. the government is trying to foster carpet weaving
دولت می کوشد قالی بافی را رواج بدهد.
6. The captain did his best to foster a sense of unity among the new recruits.
[ترجمه ترگمان]ناخدا بهترین کار خود را کرد تا احساس وحدت در میان نیروهای جدید را تقویت کند
[ترجمه گوگل]کاپیتان تمام تلاشش را کرد تا هویت وحدت را در میان نیروهای جدید ایجاد کند
7. Frequent cultural exchange will certainly help foster friendly relations between our two universities.
[ترجمه ترگمان]تبادل مکرر فرهنگی قطعا به ترویج روابط دوستانه بین دو دانشگاه کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]قطعا تبادل فرهنگی مسلما به ایجاد روابط دوستانه میان دو دانشگاه ما کمک خواهد کرد
8. Mr Foster romped home with 141 votes.
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر با ۱۴۱ رای در خانه ظاهر شد
[ترجمه گوگل]آقای فاستر با 141 رای موافقت کرد
9. Little Jack was placed with foster parents.
[ترجمه ترگمان] جک کوچولو با پدر و مادرش قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]کوچک جک با والدین والدین قرار گرفت
10. The bishop helped foster the sense of a community embracing all classes.
[ترجمه ترگمان]اسقف به پرورش حس جامعه ای کمک کرد که همه طبقات را در بر می گرفت
[ترجمه گوگل]اسقف کمک کرد که احساس جامعه ای را که همه طبقات را در برگرفته است، تقویت کند
11. Foster joined in the laughter.
[ترجمه ترگمان]فاستر به خنده پیوست
[ترجمه گوگل]فاستر با خنده همراه شد
12. The children were placed with foster parents.
[ترجمه ترگمان]بچه ها را به پرورشگاه بردند
[ترجمه گوگل]کودکان با والدین فرزندان قرار گرفتند
13. He is going to run against Foster.
[ترجمه ترگمان]می خواهد علیه فاستر شرکت کند
[ترجمه گوگل]او در مقابل فاستر قرار می گیرد
14. Mr Foster has never been to China. Consequently / Hence he knows very little about it.
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر هرگز به چین نرفته است در نتیجه، در این باره خیلی کم می داند
[ترجمه گوگل]آقای فاستر هرگز به چین نرسیده است در نتیجه / از این رو او بسیار کمی در مورد آن می داند
15. Mr Foster is a tower of strength to his party.
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر یک برج قدرت برای حزبش است
[ترجمه گوگل]آقای فاستر برج قدرت برای حزب خود است
16. The mayor has tried to foster civic pride by having a new public library built in the city.
[ترجمه ترگمان]شهردار تلاش کرده است که با داشتن یک کتابخانه عمومی جدید در شهر، غرور مدنی را پرورش دهد
[ترجمه گوگل]شهردار با ایجاد یک کتابخانه عمومی جدید ساخته شده در شهر سعی دارد غرور مدنی را تقویت کند
17. Mr Foster confessed that he'd broken the speed limit.
[ترجمه ترگمان]آقای فاستر اعتراف کرد که محدوده سرعت را شکسته است
[ترجمه گوگل]آقای فاستر اعتراف کرد که محدودیت سرعت را از دست داده است
18. He was later placed with a foster family.
[ترجمه ترگمان]او بعدها با خانواده ای پروتستان جای گرفت
[ترجمه گوگل]او بعدا با یک خانواده پرورشگاه قرار گرفت