کلمه جو
صفحه اصلی

fall apart


فروریختن، به هم خوردن

انگلیسی به فارسی

سقوط کردن


فرو ریختن


در بحران احساسی بودن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to break into pieces.

- The cheap toy fell apart after two days.
[ترجمه منا جهانبخشی] اون اسباب بازی ارزون بعد از دو روز تیکه تیکه شد.
[ترجمه A.A] اون اسباب بازی ارزان پس از دو روز داغون شد
[ترجمه سام] اون اسب باب بازی ارزون بعد از دو روز خراب شد
[ترجمه مرتضی] آن اسباب بازی ارزان پس از دو روز از هم پاشید
[ترجمه ترگمان] پس از دو روز اسباب بازی ارزان قیمت از هم پاشید
[ترجمه گوگل] اسباب بازی ارزان پس از دو روز افتاد

مترادف و متضاد

disintegrate


Synonyms: collapse, crumble, break down, go to pieces, crack up, break


Be emotionally in crisis


جملات نمونه

1. Sometimes things have to fall apart to make way for better things.
[ترجمه A.A] بعضی وقتها چیزهایی باید متلاشی بشن تا چیزهای بهتری ساخته بشه
[ترجمه محمد م] بعضی وقت ها چیزهایی باید از هم پاشیده شوند تا راهی برای چیزهای بهتر ایجاد کنند .
[ترجمه هدیه] گاهی اوقات باید چیزایی رو کنار گذاشت تا راه برای چیزهای بهتر باز بشه.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها چیزها باید از هم جدا شوند تا کاره ای بهتری بکنند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات چیزهایی که باید برای چیزهای بهتر از هم جدا شوند، سقوط می کنند

2. If you buy cheap shoes, they'll fall apart after a few months.
[ترجمه A.A] اگه کفش ارزان بخرید بعد از چند ماه داغون میشن
[ترجمه ترگمان]اگر کفش های ارزان بخری، بعد از چند ماه از هم جدا خواهند شد
[ترجمه گوگل]اگر کفش های ارزان قیمت را بخرید، پس از چند ماه سقوط خواهند کرد

3. Don't be reckless or your plans may fall apart.
[ترجمه ترگمان]نگران نباش، نقشه هات ممکنه از هم جدا بشن
[ترجمه گوگل]بی احتیاط نکنید و یا طرح های خود را از بین ببرید

4. After his wife died, he began to fall apart.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه زنش مرد، اون از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]پس از مرگ همسرش، او شروع به فروپاشی کرد

5. I thought the whole meeting was going to fall apart but you rescued it like a true professional!
[ترجمه محمد م] فکر کردم جلسه داره از هم می پاشه اما تو مثل یک حرفه ای واقعی جلسه رو نجات دادی
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم همه جلسه داره از هم می پاشه اما تو اون رو مثل یه حرفه ای واقعی نجات دادی
[ترجمه گوگل]من فکر می کردم کل جلسه در حال سقوط بود اما شما آن را نجات داد مانند یک حرفه ای واقعی!

6. Even the seasoned troupers fall apart.
[ترجمه ترگمان]حتی the seasoned هم از هم جدا می شوند
[ترجمه گوگل]حتی گروه های چاشنی هم سقوط می کنند

7. A few combinations scrambled over only to fall apart on landing.
[ترجمه ترگمان]پس از چند لحظه، تنها برای فرود آمدن از زمین به زمین افتاد
[ترجمه گوگل]چند ترکیب تنها برای فرو رفتن در فرود بود

8. His world, it's safe to say, will not fall apart if the Lemonheads do.
[ترجمه ترگمان]دنیای او، امن است که بگوییم، اگر the این کار را بکنند، از هم جدا نمی شوند
[ترجمه گوگل]دنیای او، آن را بی خطر است می گویند، اگر Lemonheads انجام شود، سقوط خواهد کرد

9. The lamb rolls fall apart with the first prick of the fork.
[ترجمه ترگمان]بره با اولین ضربه چنگال از هم جدا می شه
[ترجمه گوگل]رول های بره جدا از هم با اولین خنگ چنگال

10. My grocery bag started to fall apart, so I held it under my coat.
[ترجمه ترگمان]کیف My شروع به پاره شدن کرد و من آن را زیر کتم نگه داشتم
[ترجمه گوگل]کیسه مواد غذایی من شروع به تجزیه کرد، بنابراین من آن را تحت کت من نگه داشت

11. Conversely, political integration will inevitably fall apart if there is no financial benefit.
[ترجمه ترگمان]بالعکس، اگر هیچ فایده مالی وجود نداشته باشد، یکپارچگی سیاسی به طور اجتناب ناپذیری از هم جدا خواهد شد
[ترجمه گوگل]برعکس، اگر یک مزیت مالی وجود نداشته باشد، یکپارچگی سیاسی از بین خواهد رفت

12. The journal was dusty and beginning to fall apart.
[ترجمه ترگمان]دفتر یادداشت گرد و غبار گرفته بود و از هم جدا می شد
[ترجمه گوگل]مجله غبارآلود بود و شروع به فروپاشی کرد

13. She had to get some rest or she was going to fall apart.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود استراحت کند وگرنه از هم جدا می شد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود بقیه را بپوشد و یا قصد دارد به هم بریزد

14. The dinner table sometimes became a battleground. I feared we would all fall apart if we kept this up much longer.
[ترجمه ترگمان]میز غذا گاهی به میدان جنگ تبدیل می شد می ترسیدم اگر بیشتر از این قضیه را ادامه دهیم، همه از هم جدا شویم
[ترجمه گوگل]میز شام گاهی اوقات به میدان جنگ تبدیل شد من ترسیدم که همه ما از بین میرفتیم اگر این را خیلی طولانی تر نگه داشتیم

15. All they had to do was sit back and wait for it all to fall apart.
[ترجمه ترگمان]تنها کاری که باید می کردند این بود که بنشینند و منتظر بمانند که همه از هم جدا شوند
[ترجمه گوگل]همه آنها مجبور به انجام دادن بودند، پشت سر گذاشتند و منتظر بمانند تا همه چیز از بین برود

پیشنهاد کاربران

فروپاشیدن/ فروپاچیدن

متلاشی شدن ، فرو ریختن

از هم گسیختن

در متون اقتصادی، معنی به هم خوردن میده. مثلا به هم خوردن معامله:
the deal fell apart by buyer yesterday
خریدار، دیشب معامله را به هم زد.

حالت بد شدن ( برای کسی اتفاق ناگواری پیش بیاد مثل دزدیده شدن ماشین یا ویران شدن خانه و کسی که این بلا سرش میاد میشه گفت fall apart شده ) . ناراحت شدن

از هم پاشیدن

از دست رفتن

متلاشی شدن

پاره شدن my favorite shoes are falling apart
کفشهای مورد علاقه من دارن پاره میشن ( متلاشی میشن )

متلاشی شدن، فرو ریختن و. . . درمورد اشیا درسته اما این فعل درمورد آدما و روح و روانشون، بیشتر کارایی داره که میشه اینجور معنیش کرد: داغون شدن، کنترل از دست دادن، از پا دراومدن
مثال:
When Ali was fired, he fell apart.
علی وقتی اخراج شد، او داغون شد/ کنترلش ر از دست داد / از پا دراومد.

فروپاشیدن
متلاشی شدن

of a person ) lose one's capacity to cope ) .
"I fell apart after his death"
ضربه یِ روحی خوردن، دچار فروپاشی ذهنی شدن
پس از مرگِ او ضربه یِ روحی خوردم

تکه تکه شدن. برای مثال:
The house broke and the man fell apart.
خانه خراب شد و مرد زیر آن تکه تکه شد.


. . .
👈Please, don't 👉fall apart
I can't face your breaking heart
. . .
Love in the Dark
Song by Adele


کلمات دیگر: