کلمه جو
صفحه اصلی

flop


معنی : صدای چلپ، صدای تلپ، شکست خوردن، با صدای تلپ افتادن
معانی دیگر : تلپی افتادن، (با سنگینی و بی حالی) پرت شدن، (با چیز پهن یا مسطح) زدن یا تقلا کردن، تلپی انداختن، (انگلیس - خودمانی) ضربه یا کتک زدن، (عامیانه) خوابیدن، به خواب رفتن، خیطی بالا آوردن، ناموفق بودن، به پیسی افتادن، پیسی بالا آوردن، رجوع شود به: flap، (غفلتا) عوض کردن یا شدن، دگرگون شدن یا کردن، تغییر کردن، (خودمانی) جای خوابیدن، بستر، (صدا) تلپ، پق

انگلیسی به فارسی

صدای تلپ، صدای چلپ، با صدای تلپ افتادن، شکست خوردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: flops, flopping, flopped
(1) تعریف: to fall down or over in a limp or heavy manner.
مشابه: plump

- His hair flops over his face.
[ترجمه ترگمان] موهایش روی صورتش افتاده بود
[ترجمه گوگل] موهای او بر چهره اش چسبیده است
- She flopped on the bed and began to cry.
[ترجمه ترگمان] روی تخت افتاد و شروع به گریه کرد
[ترجمه گوگل] او روی تخت افتاد و شروع به گریه کرد

(2) تعریف: to wave or flap loosely or erratically.

- The fish flopped in the net.
[ترجمه ترگمان] ماهی در تور افتاد
[ترجمه گوگل] ماهی در شبکه خالی بود

(3) تعریف: (informal) to fail completely.
متضاد: succeed
مشابه: fold, miss

- They put a lot of work into the play's production, but it flopped anyway.
[ترجمه ترگمان] آن ها کار زیادی در تولید این نمایشنامه کردند، اما به هر حال شکست خورد
[ترجمه گوگل] آنها کارهای زیادی را در تولید بازی انجام دادند، اما هرچند که فلاپی داشتند
- She flopped as an actress.
[ترجمه ترگمان] او خود را بازیگر سینما کرد
[ترجمه گوگل] او به عنوان یک بازیگر مرد فضایی

(4) تعریف: (informal) to sleep.

- Can I flop on your couch just for tonight?
[ترجمه Nia] میشه فقط امشب روی کاناپه بخوابم؟
[ترجمه ترگمان] میشه فقط واسه امشب روی کاناپه بخوابی؟
[ترجمه گوگل] آیا امشب می توانم روی نیمکت خود بچرخم؟
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to drop, fall, or flap limply or heavily.
مشابه: plump

- He flopped his laundry on the bed.
[ترجمه ترگمان] لباس ها را روی تخت انداخت
[ترجمه گوگل] او لباس خود را روی تخت گذاشت
اسم ( noun )
مشتقات: flopper (n.)
(1) تعریف: the act or sound of flopping.
مشابه: plump

- The fish slipped onto the floor with a flop.
[ترجمه ترگمان] ماهی روی زمین لغزید و روی زمین افتاد
[ترجمه گوگل] ماهی با یک فلاپ بر روی زمین افتاد

(2) تعریف: (informal) a complete failure.
متضاد: bestseller, hit, smash, success
مشابه: bust, failure, miss

- The movie was a flop with the critics, but audiences loved it.
[ترجمه ترگمان] این فیلم شکست منتقدان بود، اما تماشاگران آن را دوست داشتند
[ترجمه گوگل] این فیلم با منتقدان یک فلاپی بود، اما مخاطبان آن را دوست داشتند
- They'd had success with their first business venture, but their second was a flop.
[ترجمه ترگمان] آن ها با اولین اقدام their موفق شده بودند، اما دومین their بود
[ترجمه گوگل] آنها در ابتدا کسب و کار خود موفق بودند، اما دومین آنها یک فلاپی بود

(3) تعریف: (informal) a place to sleep.

• act of flopping, act of falling heavily; plunk, thud; huge failure (slang)
fall heavily, fall with a thud; plunk down; flap back and forth; fail (slang)
if you flop onto something, you sit or lie down suddenly and heavily because you are tired.
something that is a flop is a total failure; an informal use.
if something flops, it is a total failure; an informal use.

مترادف و متضاد

fail miserably


صدای چلپ (اسم)
flop, flap

صدای تلپ (اسم)
thump, flop

شکست خوردن (فعل)
lose, fail, flop, flunk, slip up, lose out

با صدای تلپ افتادن (فعل)
flop

miserable failure


Synonyms: bomb, bust, debacle, disaster, dud, fiasco, lemon, loser, miscarriage, nonstarter, washout


Antonyms: accomplishment, achievement, success


fall limply, collapse


Synonyms: dangle, droop, drop, flag, flap, flounder, flutter, hang, jerk, lop, quiver, sag, slump, stagger, teeter, topple, toss, totter, tumble, wave, wiggle


Synonyms: bomb, close, come apart, come to nothing, fall flat, fall short, flummox, fold, founder, miscarry, misfire, wash out


Antonyms: accomplish, achieve, succeed


جملات نمونه

1. it's time to flop
موقع خواب است.

2. The show was the biggest flop in TV history.
[ترجمه ترگمان]این نمایش بزرگ ترین شکست در تاریخ تلویزیون بود
[ترجمه گوگل]این نمایش بزرگترین فلاپی در تاریخ تلویزیون بود

3. After all the ballyhoo, the film was a flop.
[ترجمه ترگمان]بعد از همه the، فیلم شکست خورد
[ترجمه گوگل]پس از تمام ballyhoo، فیلم یک فلاپ بود

4. The share sale has been a flop with investors.
[ترجمه ترگمان]فروش سهام یک شکست با سرمایه گذاران بوده است
[ترجمه گوگل]فروش سهام فوپ با سرمایه گذاران بوده است

5. The play was a complete/total flop.
[ترجمه ترگمان]نمایش یک شکست کامل \/ کامل بود
[ترجمه گوگل]این بازی فلوپ کامل / کل بود

6. He fell with a flop into the water.
[ترجمه ترگمان]روی آب افتاد و روی آب افتاد
[ترجمه گوگل]او با یک فلاپ به آب افتاد

7. The concert may prove an expensive flop unless more people decide to go.
[ترجمه ترگمان]این کنسرت می تواند یک شکست پرهزینه را ثابت کند، مگر اینکه افراد بیشتری تصمیم بگیرند که بروند
[ترجمه گوگل]این کنسرت ممکن است یک فلاپ گرانقیمت باشد، مگر اینکه مردم بیشتر تصمیم به رفتن پیدا کنند

8. Commercially, the movie was a flop.
[ترجمه ترگمان]commercially، فیلم یک آلاکلنگ بود
[ترجمه گوگل]به صورت تجاری، فیلم یک فلاپ بود

9. The film was a complete flop.
[ترجمه ترگمان]این فیلم یک شکست کامل بود
[ترجمه گوگل]این فیلم یک فلاپ کامل بود

10. The get-together was a complete flop and nobody enjoyed it.
[ترجمه ترگمان]با هم بودن، یه flop کامل بود و هیچ کس از این کار لذت نمی برد
[ترجمه گوگل]جمع آوری یک فلاپ کامل بود و هیچکس از آن لذت نمی برد

11. The birds flop in the snow, learning to ski.
[ترجمه ترگمان]این پرندگان در برف و یادگیری برای اسکی بازی می کنند
[ترجمه گوگل]پرندگان فلاپ در برف، یادگیری اسکی

12. But the star attraction proved a flop with the bat - he was out first ball.
[ترجمه ترگمان]اما جاذبه ستاره ها یک شکست در ضربه زنی بود - او اولین توپ بود
[ترجمه گوگل]اما جذابیت ستاره یک لقب با لگن را نشان داد - او توپ اول را از دست داد

13. He had been a flop there too because, after a couple of years, he had left amidst rumours of misconduct.
[ترجمه ترگمان]بیش از چند سال بود که به آنجا رفته بود، زیرا پس از چند سال، او در میان شایعات of به جا مانده بود
[ترجمه گوگل]او در آنجا نیز یک فلاپی بود، زیرا پس از گذشت چند سال، در میان شایعات سوء رفتار قرار داشت

14. Then he turned with a flop, his belly following with alacrity, losing his only good angle.
[ترجمه ترگمان]بعد سرش را با بی حالی تکان داد، شکمش با چابکی و چابکی حرکت می کرد و تنها زاویه خوب خود را از دست می داد
[ترجمه گوگل]سپس او با یک فلاپی روبرو شد، شکمش بعد از زل زدن، تنها زاویه خوبی از دست داد

15. "Heaven's Gate" was a box-office flop.
[ترجمه ترگمان]\"دروازه بهشت\" یک شکست اداری بود
[ترجمه گوگل]دروازه آسمانی یک فلاش جعبه ای بود

16. Realising that this experiment was a flop, Mr Rahal ordered two Lolas for the remainder of the season.
[ترجمه ترگمان]با وقوف بر این که این آزمایش یک شکست بوده است، آقای Rahal به دو Lolas برای بقیه فصل دستور داد
[ترجمه گوگل]آقای Rahal با درک این که این آزمایش یک فلاپ بود، دستور داد که دو لولاس را برای فصل باقی مانده ببرند

He flopped over on his left side for a last nap.

برای آنکه یک چرت دیگر هم بزند، روی طرف چپ خود غلتید.


The fish flopped helplessly on the beach.

ماهی بیهوده روی ساحل تقلا می‌کرد.


The pelicans were flopping across the sky.

پلیکان‌ها بال می‌زدند و در آسمان پرواز می‌کردند.


I was so tired that I flopped into the bed.

آنقدر خسته بودم که تاپی توی تختخواب افتادم.


He flopped his rival on the head.

او دنگی زد تو سر رقیب خودش.


It's time to flop.

موقع خواب است.


The show flopped.

نمایش با شکست روبرو شد.


He took the exam but flopped.

او در امتحان شرکت کرد؛ ولی خیطی بالا آورد.


پیشنهاد کاربران

عمل ممیز شناور ( ریاضی )

fail totally

با صدای تلپ افتادن روی صندلی
I flop into my chair


بازنده
شکست خورده

شکست. ناموفق

( فیلم/نمایش و. . . ) ناموفق

Then drop on the deck and flop like a fish
به تقلای ماهی وقتی بیرون از خشکی قرار دارد گویند

گند زدن
bounce and flop
گنده گویی ( گنده گوزی ) و گندزدن

انداختن . افتادن

ناموفق، شکست تجاری

Noun

معنای دوستمون:
✔️شکست - عدم موفقیت تجاری

Ridley Scott is wrong to blame millennials for his flop🔵 - but he's right to be angry


کلمات دیگر: