کلمه جو
صفحه اصلی

shrilly


با صدای تیز

انگلیسی به فارسی

ترسناک


انگلیسی به انگلیسی

• with a high-pitched sound, with a piercing sound

جملات نمونه

1. The monkeys cry shrilly when they see danger.
[ترجمه ترگمان]وقتی خطر را می بینند، میمون ها فریاد می کشند
[ترجمه گوگل]وقتی که آنها خطر را ببینند، میمون ها گریه می کنند

2. A few mosquitoes are pinging shrilly.
[ترجمه ترگمان]چند تا پشه ناپدید شده
[ترجمه گوگل]پشه های کوچکی در حال تکان دادن هستند

3. "What are you doing?" she demanded shrilly.
[ترجمه ترگمان]چیکار داری می کنی؟ با صدای تیزی پرسید
[ترجمه گوگل]'چه کار می کنی؟' او خواستار شرمساری است

4. Then there was a woman's voice, rising shrilly above the barking.
[ترجمه ترگمان]بعد صدای زنانه ای به گوش رسید که از پارس بلند شد
[ترجمه گوگل]سپس صدای زن بود که در بالای لرز بلند می شد

5. The electric starter motor whined shrilly.
[ترجمه ترگمان]موتور برقی با صدایی تیز و گوش خراش زوزه کشید
[ترجمه گوگل]موتور راه انداز الکتریکی shrilly

6. He yelped shrilly and dropped his guard just sufficiently for a sword, swung by a surprised opponent, to skewer him.
[ترجمه ترگمان]او با صدای تیزی جیغ کشید و گارد را به اندازه کافی برای شمشیر پرت کرد، اما با یک حریف غافلگیر کننده به سیخ کشیده شد تا او را به سیخ بکشند
[ترجمه گوگل]او با صدای بلند صدای زنگ زد و صدای جیر جیر خود را به اندازه کافی برای شمشیر انداخت، توسط یک حریف شگفت انگیز چرخانده شد تا او را بچرخاند

7. They were calling for him, whistling shrilly, stamping their feet.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را صدا می زدند و سوت می زدند و پاها را به زمین می کوبیدند
[ترجمه گوگل]آنها خواستار او بودند، با صدای بلند صدای شنیده شدن را می شنیدند

8. He half rose in his seat, whistling shrilly between his teeth, waving his hand.
[ترجمه ترگمان]در صندلیش نیم خیز شد و سوت زنان دست او را تکان داد
[ترجمه گوگل]او نیمه در صندلی خود بلند شد، سوت زدن بین دندان هایش، تکان دادن دستش

9. Laughing shrilly that all the market - place could hear her, the weird old gentlewoman took her departure.
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند خندید که تمام بازار می توانست صدای او را بشنود، خانم اشرافی پیر بیرون رفت
[ترجمه گوگل]خندید و گفت که تمام بازارها می توانند او را بشنوند، خانم عجیب و غریب قدیمی، او را ترک کرد

10. A jay scolds me shrilly from high within the wildly whipping branches of a cedar.
[ترجمه ترگمان]یک جی با صدای تیز و تیزی جیغ کشان از بالای شاخه های درختان سرو صدا می کند
[ترجمه گوگل]یک جوی من را از درون شاخه های سفت و سخت سوپرمارکت سرخ می کند

11. The monkeys cry ( out ) shrilly when they see danger.
[ترجمه ترگمان]میمون ها فریاد می کشند و وقتی خطر را می بینند، جیغ می کشند
[ترجمه گوگل]وقتی می بینند که می بینند میمون ها گریه می کنند

12. The librarian threw back his head and laughed shrilly.
[ترجمه ترگمان]کتابدار سرش را عقب برد و با صدای تیزی خندید
[ترجمه گوگل]کتابدار سرش را انداخت و خندید

13. She sang rather shrilly.
[ترجمه ترگمان]با صدایی نسبتا تیز شروع به خواندن کرد
[ترجمه گوگل]او آواز خواند

14. On bad days he was frantic, with black bristles sprouting over his face, screaming shrilly so that he was quite incomprehensible.
[ترجمه ترگمان]روزه ای بد، آشفته و آشفته بود، با موهای سیاه انبوه که روی صورتش روییده بود، جیغ کشید، طوری که کاملا درک نکرده بود
[ترجمه گوگل]در روزهای بد او کینه و نفرت داشت، با چشمان سیاه و سفید بر روی چهره اش می چسبانند، فریاد زدند به طوری که او کاملا غیر قابل درک بود

15. Wagtails swooped across my path, and from the mouth of the Eske, curlews called shrilly to one another like owls.
[ترجمه ترگمان]پرواز کنان از راه من گذشت، و از دهانه of، مرغ های ماهی خوار مانند جغد جیغ کشان به یکدیگر نزدیک شدند
[ترجمه گوگل]وگتایل ها در سراسر مسیر من و از دهان اسکله، پیچ و تاب هایی که به صورت جادوگر به هم چسبیده اند، به همدیگر چسبیده اند


کلمات دیگر: