(با اشکال) فرو دادن، (با اشکال) قورت دادن
choke down
(با اشکال) فرو دادن، (با اشکال) قورت دادن
جملات نمونه
1. She choked down a bowl of cooked rice.
[ترجمه ترگمان]او یک کاسه برنج پخته شده را فرو برد
[ترجمه گوگل]او یک کاسه برنج پخته شده را خرد کرد
[ترجمه گوگل]او یک کاسه برنج پخته شده را خرد کرد
2. For saving face Mary had to choke down the manager's insult.
[ترجمه ترگمان]برای نجات دادن صورت مری مجبور بود اهانت مدیر را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]برای صرفه جویی در صورت مری مجبور به خنثی کردن توهین مدیر بود
[ترجمه گوگل]برای صرفه جویی در صورت مری مجبور به خنثی کردن توهین مدیر بود
3. He choked down his breakfast and rushed to the hospital.
[ترجمه ترگمان]صبحانه اش را پایین آورد و به طرف بیمارستان دوید
[ترجمه گوگل]او صبحانه خود را خیس کرد و به بیمارستان سر داد
[ترجمه گوگل]او صبحانه خود را خیس کرد و به بیمارستان سر داد
4. He choked down his anger.
[ترجمه ترگمان]او خشمش را فرو داد
[ترجمه گوگل]او خشم خود را خفه کرد
[ترجمه گوگل]او خشم خود را خفه کرد
5. We would never choke down the insult.
[ترجمه ترگمان]ما هرگز این توهین را از خود بی خود نمی کردیم
[ترجمه گوگل]ما هرگز این توهین را خفه نخواهیم کرد
[ترجمه گوگل]ما هرگز این توهین را خفه نخواهیم کرد
6. I hate to have to choke down these pills.
[ترجمه ترگمان] متنفرم که این قرص ها رو خفه کنم
[ترجمه گوگل]من از اینکه باید این قرص ها را خنثی کنم متنفرم
[ترجمه گوگل]من از اینکه باید این قرص ها را خنثی کنم متنفرم
7. He would never choke down the insult.
[ترجمه ترگمان]او هرگز این توهین را از خود بی خود نمی کرد
[ترجمه گوگل]او هرگز این توهین را فراموش نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]او هرگز این توهین را فراموش نخواهد کرد
8. She found it hard to choke down her anger.
[ترجمه ترگمان]به سختی توانست خشمش را خفه کند
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که خشم او را سخت می کند
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که خشم او را سخت می کند
9. She had to choke down her breakfast in order to catch her bus.
[ترجمه ترگمان]برای گرفتن اتوبوس باید برای صبحانه او را خفه می کرد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود تا صبحانه خود را به منظور گرفتن اتوبوس خود را خفه کند
[ترجمه گوگل]او مجبور بود تا صبحانه خود را به منظور گرفتن اتوبوس خود را خفه کند
پیشنهاد کاربران
یکجا بخورید
کلمات دیگر: