ریشه دار، ریشه کرده، جایگیر شده، عمیق
rooted
ریشه دار، ریشه کرده، جایگیر شده، عمیق
انگلیسی به فارسی
ریشه دار ،ریشه کرده،جای گیر شده،عمیق
نشات گرفتن، ریشه کن کردن، داد زدن، از عددی ریشه گرفتن، ریشه دار کردن، پوزه بخاک مالیدن
انگلیسی به انگلیسی
• having roots; fixed in place, firmly set in place; spellbound, fascinated; (slang) very tired, exhausted; frustrated (slang)
if one thing is rooted in another, it is strongly influenced by that thing or has developed from it.
a rooted opinion is a firm one that is unlikely to change.
if one thing is rooted in another, it is strongly influenced by that thing or has developed from it.
a rooted opinion is a firm one that is unlikely to change.
جملات نمونه
1. fear rooted her to the spot
ترس او را در جای خود میخ کوب کرد.
2. i rooted through the garbage in order to find the ring
برای یافتن انگشتر خاکروبه ها را زیرو رو کردم.
3. her story is rooted in reality
داستان او برپایه ی واقعیات است.
4. She was rooted to her seat because she was afraid to speak in front of a large group.
[ترجمه mamood] او ( زن ) سر جایش دوخته ( میخکوب ) شده بود، چون او از صحبت کردن جلوی یک گروه بزرگ، واهمه داشت.
[ترجمه ترگمان]او به صندلی اش تکیه داده بود، چون می ترسید در مقابل یک گروه بزرگ حرف بزند[ترجمه گوگل]او به صندلی اش ریشه داشت چون او از جلوی یک گروه بزرگ می ترسید صحبت کند
5. They rooted out all the dead plants.
[ترجمه ترگمان]همه گیاهان مرده را ریشه کن کردند
[ترجمه گوگل]آنها تمام گیاهان مرده را ریشه کن کردند
[ترجمه گوگل]آنها تمام گیاهان مرده را ریشه کن کردند
6. They rooted their football team on to victory.
[ترجمه ترگمان]آن ها تیم فوتبال خود را به پیروزی رساندند
[ترجمه گوگل]آنها تیم فوتبال خود را به پیروزی ریشه کردند
[ترجمه گوگل]آنها تیم فوتبال خود را به پیروزی ریشه کردند
7. A pig rooted in the orchard.
[ترجمه ترگمان]خوکی در باغ ریشه داشت
[ترجمه گوگل]خوک ریشه دار در باغچه
[ترجمه گوگل]خوک ریشه دار در باغچه
8. There is not a passion so strongly rooted in the human heart as envy.
[ترجمه ترگمان]در قلب انسان شور و هیجانی وجود ندارد که به آن غبطه بخورد
[ترجمه گوگل]یک اشتیاق به شدت ریشه در قلب انسان به عنوان حسادت وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک اشتیاق به شدت ریشه در قلب انسان به عنوان حسادت وجود دارد
9. Fear rooted her to the ground.
[ترجمه ترگمان]ترس او را به زمین میخکوب کرد
[ترجمه گوگل]ترس او را به زمین ریشه داد
[ترجمه گوگل]ترس او را به زمین ریشه داد
10. The pigs have rooted up the muddy ground in search of food.
[ترجمه ترگمان]خوکها در جستجوی غذا، زمین پر از گل و لای را rooted
[ترجمه گوگل]خوک ها زمین خاکی را در جستجوی غذا ریشه کرده اند
[ترجمه گوگل]خوک ها زمین خاکی را در جستجوی غذا ریشه کرده اند
11. Each year one vicious habit rooted out,in time minght make the worst man good throughout.
[ترجمه ترگمان]هر سال یک عادت شرورانه ریشه می گیرد، در حالی که minght بدترین فرد را به خوبی انجام می دهد
[ترجمه گوگل]هر سال یک عادت بدبختی ریشه کن می شود، در حالی که منجر به بدترین فرد در سراسر جهان می شود
[ترجمه گوگل]هر سال یک عادت بدبختی ریشه کن می شود، در حالی که منجر به بدترین فرد در سراسر جهان می شود
12. She was rooted to her chair.
[ترجمه ترگمان]او به صندلی اش تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]او به صندلی اش ریشه داشت
[ترجمه گوگل]او به صندلی اش ریشه داشت
13. Clumps of thyme had rooted themselves between the rocks.
[ترجمه ترگمان]انبوه of خود را در میان تخته سنگ ها به ریشه درآورده بودند
[ترجمه گوگل]کلمهای از آویشن آویزان بین سنگها بودند
[ترجمه گوگل]کلمهای از آویشن آویزان بین سنگها بودند
14. Racism is a deeply rooted prejudice which has existed for thousands of years.
[ترجمه ترگمان]نژادپرستی یک تعصب ریشه دار است که هزاران سال وجود داشته است
[ترجمه گوگل]نژاد پرستی تعصب عمیق ریشه دار است که برای هزاران سال وجود داشته است
[ترجمه گوگل]نژاد پرستی تعصب عمیق ریشه دار است که برای هزاران سال وجود داشته است
15. He rooted the tulip bulbs in potting soil.
[ترجمه ترگمان]او پیاز گل لاله را در خاک گلدان می گذاشت
[ترجمه گوگل]او لامپ های لاله را در خاک گلدان ریشه دار کرد
[ترجمه گوگل]او لامپ های لاله را در خاک گلدان ریشه دار کرد
پیشنهاد کاربران
ریشه داشتن
نشعت گرفتن
کلمات دیگر: