کلمه جو
صفحه اصلی

disorderly conduct


(حقوق) رفتار خلاف نظم عمومی، آشوب گری، آشوب انگیزی، فتنه گری

انگلیسی به فارسی

(حقوق) رفتار خلاف نظم عمومی، آشوبگری، آشوب‌انگیزی، فتنه‌گری


انگلیسی به انگلیسی

• lawless behavior, unruly behavior, conduct disruptive of public order

مترادف و متضاد

disturbance caused by a minor legal offense


Synonyms: aggro, breach of peace, disorder, disorderliness, disorderly behavior, disruption, disruptiveness, disturbance of the peace, hoodlumism, hooliganism, riotousness, rowdiness, rowdyism, ruffianism


جملات نمونه

1. He was arrested for disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار نامنظم دستگیر شده بود
[ترجمه گوگل]او برای رفتار ناسازگار دستگیر شد

2. You have to understand the disorderly conduct statute. . . .
[ترجمه ترگمان] تو باید درک کنی که قوانین نامنظم قانون
[ترجمه گوگل]شما باید از قانون رفتار رفتارهای ناسالم مطلع شوید

3. Mr Pennell has been charged with disorderly conduct and resisting arrest.
[ترجمه ترگمان]آقای pennell به رفتار غیر قانونی و مقاومت در برابر دستگیری متهم شده است
[ترجمه گوگل]آقای پنهل به اتهام رفتار غیرمعمول و مقاومت در برابر دستگیری متهم شده است

4. They were later charged with disorderly conduct and fined.
[ترجمه ترگمان]آن ها بعدا به رفتار غیر قانونی محکوم شدند و جریمه شدند
[ترجمه گوگل]آنها بعدا به اتهام رفتارهای ناسازگار و جریمه محکوم شدند

5. A total of 27 people were charged with disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان]در مجموع ۲۷ نفر به دلیل رفتار غیر قانونی محکوم شدند
[ترجمه گوگل]در مجموع 27 نفر به اتهام رفتار ناهنجار محکوم شدند

6. She was convicted of disorderly conduct and fined US $ 300.
[ترجمه ترگمان]او به دلیل رفتار غیر قانونی محکوم شد و ۳۰۰ دلار جریمه شد
[ترجمه گوگل]او به دلیل رفتارهای ناسالم محکوم شد و 300 دلار آمریکا را جریمه کرد

7. Lewis was with assault on a police officer, disorderly conduct and cruelty to animals.
[ترجمه ترگمان]لو یس با حمله به یک افسر پلیس، رفتار نامنظم و بی رحمی به حیوانات بود
[ترجمه گوگل]لوئیس با حمله به یک افسر پلیس، رفتار ناهنجار و ظلم به حیوانات بود

8. The police sergeant then arrested him for disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان]گروهبان پلیس او را به خاطر رفتار ناهنجاری بازداشت کرد
[ترجمه گوگل]سرهنگ پلیس او را به خاطر رفتارهای ناسالم دستگیر کرد

9. He was arrested for disorderly conduct in the street.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر رفتار ناهنجاری در خیابان بازداشت کردند
[ترجمه گوگل]او برای انجام رفتارهای ناسازگار در خیابان دستگیر شد

10. Gates was then arrested for disorderly conduct - a charge that was later dropped.
[ترجمه ترگمان]سپس گیتس به دلیل رفتار غیر قانونی دستگیر شد - اتهامی که بعدا رها شد
[ترجمه گوگل]گیتس برای انجام رفتارهای ناسازگار دستگیر شد - اتهامی که بعدا کاهش یافت

11. The demonstrators were thrown into prison for disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان]تظاهر کنندگان به دلیل رفتار غیر قانونی به زندان افتادند
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان برای انجام رفتارهای ناسالم به زندان انداخته شدند

12. He was hauled up before the local magistrates for disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان]او را به جرم رفتار disorderly در برابر قضات محلی حبس کرده بودند
[ترجمه گوگل]او قبل از محاکم محلی برای انجام رفتارهای ناسازگار ربوده شد

13. They arrested the peaceful marchers, put them in paddy wagons, and charged them with disorderly conduct.
[ترجمه ترگمان]آن ها راهپیمایی کنندگان صلح آمیز را دستگیر کردند، آن ها را در گاری ها قرار دادند و آن ها را به طرز رفتار غیر قانونی متهم کردند
[ترجمه گوگل]آنها راهپیمایان مسالمت آمیز را دستگیر کردند، آنها را در واگن برقی قرار دادند و به آنها رفتارهای ناسالم دادند


کلمات دیگر: