کلمه جو
صفحه اصلی

disorganised

انگلیسی به فارسی

بی نظم


انگلیسی به انگلیسی

• disarranged, lacking order; disordered (also disorganized)

جملات نمونه

1. The troops were dispirited and disorganised.
[ترجمه ترگمان]سربازها درهم ریخته و درهم ریخته بودند
[ترجمه گوگل]سربازان دچار ناتوانی و بی نظمی بودند

2. The train schedule was disorganised by heavy snow - storms.
[ترجمه ترگمان]برنامه قطار با طوفان برف سنگین سازماندهی شده بود
[ترجمه گوگل]برنامه قطار توسط برف های سنگین - طوفان های غرق شد

3. He believes their disorganised state is turning off more and more prospective students.
[ترجمه ترگمان]او بر این باور است که وضعیت آشفته آن ها بیشتر و بیشتر به دانشجویان آینده تبدیل می شود
[ترجمه گوگل]او معتقد است که وضعیت نابجای خود دانشجویان آینده و آینده را خاموش می کند

4. Does a disorganised clothing industry with little commercial interest in quality simply reflect our own limited needs and aspirations?
[ترجمه ترگمان]آیا صنعت پوشاک disorganised با منافع تجاری اندکی در کیفیت، نیازها و آرمان های محدود ما را منعکس می کند؟
[ترجمه گوگل]آیا یک صنعت لباس پوشیدنی با علاقه تجاری کمی به کیفیت به سادگی نیازهای و آرزوهای محدود خود را نشان می دهد؟

5. My boss is completely disorganised.
[ترجمه ترگمان]رئیسم گفت: \" رئیس من کاملا فاقد سازماندهی است
[ترجمه گوگل]رئیس من کاملا بی نظم است

6. A report by the state prosecutor described the police action as confused and disorganised.
[ترجمه ترگمان]گزارشی از سوی دادستان دولتی اقدام پلیس را گیج و آشفته توصیف کرد
[ترجمه گوگل]یک گزارش توسط دادستان دولتی اقدام پلیس را به عنوان اشتباه و ناسازگار توصیف کرد

7. The new government provoked widespread rebellion by instituting a series of far-reaching reforms in a brutal and disorganised manner.
[ترجمه ترگمان]دولت جدید با برپا کردن مجموعه ای از اصلاحات گسترده در یک شیوه وحشیانه و نا منظم شورش گسترده ای را برانگیخت
[ترجمه گوگل]دولت جدید، با ایجاد یک سری اصلاحات وسیع در شیوه ای بی رحمانه و ناسازگار، شورش گسترده ای را آغاز کرد

8. However, they were put off by his rambling and disorganised sermon.
[ترجمه ترگمان]با این همه، از خطابه آشفته و آشفته او خاموش شدند
[ترجمه گوگل]با این حال، آنها توسط روح و روان خود غلبه کرد

9. Mr de Klerk's people say the Congress is dragging its feet because it is too disorganised to talk.
[ترجمه ترگمان]افراد آقای دی کلارک می گویند که کنگره پاهای خود را می کشد، چرا که آن بیش از حد نامناسب است که صحبت کند
[ترجمه گوگل]مردم آقای د کلرک می گویند کنگره پای خود را کشید، زیرا صحبت کردن بیش از حد ناسازگار است

10. The other is that the book is a bit repetitive and disorganised.
[ترجمه ترگمان]دیگری این است که این کتاب کمی تکراری و نا منظم است
[ترجمه گوگل]دیگر این است که کتاب کمی تکراری و ناسازگار است

11. He has helped to transform the party from a disorganised, demoralised rabble into a force which must again be taken seriously.
[ترجمه ترگمان]او به تبدیل حزب از گروهی نا منظم و تضعیف روحیه به نیرویی کمک کرده است که باید دوباره جدی گرفته شود
[ترجمه گوگل]او کمک کرده است که حزب را از یک رنج ناخوشایند و تحقیر آمیز تبدیل به یک نیرویی کند که باید دوباره جدی گرفته شود

پیشنهاد کاربران

بی سامان
درهم و برهم
دچار اختلال

نامنظمی. بی نظمی


کلمات دیگر: