ازخاورگردانیدن، ازخودبیخودکردن
disorientate
ازخاورگردانیدن، ازخودبیخودکردن
انگلیسی به فارسی
از خاور گردانیدن، ازخود بیخود کردن
تخریب
انگلیسی به انگلیسی
• confuse, cause to lose one's bearings, cause to lose sense of time and place
if something disorientates you, you become confused or unsure about where you are.
if something disorientates you, you become confused or unsure about where you are.
جملات نمونه
1. We were quite disorientated by the maze of streets.
[ترجمه ترگمان]ما در مسیر پر پیچ وخم کوچه های پر پیچ وخم دیده بودیم
[ترجمه گوگل]ما از پیچ و خم خیابان ها کاملا متاثر بودیم
[ترجمه گوگل]ما از پیچ و خم خیابان ها کاملا متاثر بودیم
2. She felt shocked and totally disorientated.
[ترجمه ترگمان]گیج شده بود و گیج شده بود
[ترجمه گوگل]او احساس شوکه کرد و کاملا غیرقابل انکار بود
[ترجمه گوگل]او احساس شوکه کرد و کاملا غیرقابل انکار بود
3. Ex-soldiers can be disorientated by the transition to civilian life.
[ترجمه ترگمان]سربازان سابق می توانند با انتقال به زندگی مدنی گیج شوند
[ترجمه گوگل]سربازان سابق می توانند با گذار به زندگی غیرنظامی غرق شوند
[ترجمه گوگل]سربازان سابق می توانند با گذار به زندگی غیرنظامی غرق شوند
4. I felt completely disorientated with the jet lag.
[ترجمه ترگمان]من کاملا گیج شده بودم
[ترجمه گوگل]احساس خستگی جت را کاملا احساس نکردم
[ترجمه گوگل]احساس خستگی جت را کاملا احساس نکردم
5. Golding's office was grey and cheerless, with the disorientating feature of being substantially higher than it was wide.
[ترجمه ترگمان]دفتر گلدینگ خاکستری و غمگین بود و ویژگی disorientating آن بسیار بالاتر از آن بود که عریض بود
[ترجمه گوگل]دفتر Golding خاکستری و شاد و بی پروا بود، با ویژگی غریزه ساز بودن بسیار بالاتر از آن گسترده بود
[ترجمه گوگل]دفتر Golding خاکستری و شاد و بی پروا بود، با ویژگی غریزه ساز بودن بسیار بالاتر از آن گسترده بود
6. If a fight takes place in this room, the strains of disorientating Nipponese atonal music can be clearly heard.
[ترجمه ترگمان]اگر جنگی در این اتاق رخ دهد، آهنگ موسیقی disorientating Nipponese atonal به وضوح شنیده می شود
[ترجمه گوگل]اگر یک مبارزه در این اتاق اتفاق می افتد، می تواند به طور شفاهی از سوزن های غیرقابل توجه موسیقی موسیقی اتونال نپونس استفاده شود
[ترجمه گوگل]اگر یک مبارزه در این اتاق اتفاق می افتد، می تواند به طور شفاهی از سوزن های غیرقابل توجه موسیقی موسیقی اتونال نپونس استفاده شود
7. The minister said he felt disorientated, the blinds were drawn, and he lost track of time.
[ترجمه ترگمان]وزیر گفت که در گم شده است، کرکره ها بسته بودند و زمان را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]وزیر گفت او احساس غرور می کند، پرده ها کشیده شده است، و او مسیر از دست رفته است
[ترجمه گوگل]وزیر گفت او احساس غرور می کند، پرده ها کشیده شده است، و او مسیر از دست رفته است
8. Whilst a mirror can allow a clear view of a painted ceiling, it can none the less be disorientating and disquieting.
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک آینه می تواند نمای روشنی از سقف نقاشی شده را امکان پذیر سازد، اما این می تواند باعث ناراحتی و اضطراب شود
[ترجمه گوگل]در حالی که یک آینه اجازه می دهد تا یک دید روشن از سقف نقاشی شده، آن را می تواند هرگز disorientating و نگران کننده
[ترجمه گوگل]در حالی که یک آینه اجازه می دهد تا یک دید روشن از سقف نقاشی شده، آن را می تواند هرگز disorientating و نگران کننده
9. It was a strange, discomfiting and disorientating landscape.
[ترجمه ترگمان]منظره ای غریب و عجیب و غریب بود
[ترجمه گوگل]این یک چشم انداز عجیب و غریب و بی نظیر بود
[ترجمه گوگل]این یک چشم انداز عجیب و غریب و بی نظیر بود
10. Waking with a jump, disorientated for a moment, Hilary stared in disbelief at the kitchen clock.
[ترجمه ترگمان]هیلاری با یک جهش در حالی که برای لحظه ای گیج شده بود، با ناباوری به ساعت آشپزخانه خیره شد
[ترجمه گوگل]هیلاری با یک پرش از خواب بیدار شد و برای یک لحظه نادیده گرفت هیلاری در ساعت آشپزخانه بی اعتمادی به خنده افتاد
[ترجمه گوگل]هیلاری با یک پرش از خواب بیدار شد و برای یک لحظه نادیده گرفت هیلاری در ساعت آشپزخانه بی اعتمادی به خنده افتاد
11. With one part of her bemused and disorientated mind she knew that she must call a halt - right now!
[ترجمه ترگمان]با یک قسمت از حیرت و سردرگمی او می دانست که باید همین الان متوقف شود!
[ترجمه گوگل]با یک بخشی از ذهن بی نظیر و متواضعانه او می دانست که او باید یک توقف متوقف کند - در حال حاضر!
[ترجمه گوگل]با یک بخشی از ذهن بی نظیر و متواضعانه او می دانست که او باید یک توقف متوقف کند - در حال حاضر!
12. The darkness had disorientated him.
[ترجمه ترگمان]تاریکی او را گم کرده بود
[ترجمه گوگل]تاریکی او را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل]تاریکی او را نادیده گرفت
13. You will feel this range of powerful, primal emotions with dizzying, disorientating frequency.
[ترجمه ترگمان]شما این محدوده احساسات اولیه و اولیه را با فرکانس سرگیجه اور و disorientating احساس خواهید کرد
[ترجمه گوگل]شما این طیف وسیعی از احساسات قدرتمند و ابتدایی را با فرکانس غم انگیز و غم انگیز احساس خواهید کرد
[ترجمه گوگل]شما این طیف وسیعی از احساسات قدرتمند و ابتدایی را با فرکانس غم انگیز و غم انگیز احساس خواهید کرد
14. 3D TV can disorientate the brain, causing eye strain, headaches, nausea and sickness, scientists have warned.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان هشدار داده اند که تلویزیون سه بعدی می تواند مغز را کنترل کند و باعث خستگی، سردرد، تهوع و بیماری شود
[ترجمه گوگل]دانشمندان هشدار دادند که تلویزیون 3D میتواند مغز را تخریب کند، باعث ایجاد فشار خون، سردرد، تهوع و بیماری شود
[ترجمه گوگل]دانشمندان هشدار دادند که تلویزیون 3D میتواند مغز را تخریب کند، باعث ایجاد فشار خون، سردرد، تهوع و بیماری شود
15. Some of them disorientate the prosperity of the object and some others are confined to the teaching aims and methods.
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها به کامیابی این موضوع اعتقاد دارند و برخی دیگر به اهداف و روش های تدریس محدود می شوند
[ترجمه گوگل]برخی از آنها رفاه جسم را از بین می برند و برخی دیگر محدود به اهداف و روش های تدریس هستند
[ترجمه گوگل]برخی از آنها رفاه جسم را از بین می برند و برخی دیگر محدود به اهداف و روش های تدریس هستند
پیشنهاد کاربران
گیج شدن
گنگ بودن
گنگ بودن
کلمات دیگر: