کلمه جو
صفحه اصلی

predecessor


معنی : جد، سلف، اسبق
معانی دیگر : متصدی پیشین، چیزی که جای خود را به دیگری داده است، سابق، قبلی، اجداد، درجمع پیشنیان

انگلیسی به فارسی

اسبق، سابق، قبلی، جد، اجداد، (درجمع) پیشنیان


ماقبل، سلف


سلف، اسبق، جد، سلف، اسبق، جد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who holds a position, job, or the like prior to another.
مترادف: forerunner, precursor
متضاد: successor
مشابه: antecedent

- Unlike her predecessor, she liked to keep her office neat and organized.
[ترجمه ترگمان] برخلاف گذشته، او دوست داشت دفترش را تمیز و مرتب نگه دارد
[ترجمه گوگل] بر خلاف پیشینیانش، او دوست داشت که دفترش را مرتب و سازماندهی کند
- The new king reversed the reform policies established by his predecessor.
[ترجمه ترگمان] پادشاه جدید سیاست های اصلاحی ایجاد شده توسط سلف خود را معکوس کرد
[ترجمه گوگل] پادشاه جدید سیاستهای اصلاحی که سلف خود را ایجاد کرده است را تغییر داده است

(2) تعریف: an earlier form of something, or something that has been largely replaced by something else.
مترادف: ancestor, antecedent, forerunner, precursor
مشابه: archetype, prototype

- The hammered dulcimer was a predecessor of the piano.
[ترجمه ترگمان] The که با چکش خرد شده بود، یکی از predecessor پیانو بود
[ترجمه گوگل] دالکیمر چکش پیش از پیانو بود

(3) تعریف: a forebear or ancestor.
مترادف: ancestor, forebear, forefather, progenitor
متضاد: descendant

- Our predecessors came to this country seeking safety and prosperity.
[ترجمه ترگمان] پیشینیان ما به دنبال امنیت و کامیابی به این کشور آمدند
[ترجمه گوگل] پیشینیان ما به این کشور به دنبال ایمنی و رفاه بودند

• one who came before (in a job, etc.); ancestor, forefather
someone's predecessor is the person who had their job or role before them.
the predecessor of an object or machine is the object or machine that it replaced.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] ماقبل، پیش نیاز
[ریاضیات] ما قبل، مقدم، ریشه ی قبلی، گره ی قبلی، قبلی، اسبق، سابق

مترادف و متضاد

جد (اسم)
ancestor, forefather, progenitor, predecessor, grandsire, forerunner, grandsir

سلف (اسم)
forefather, predecessor, peeling, starter

اسبق (اسم)
predecessor

something, someone that


Synonyms: comes before ancestor, antecedent, antecessor, forebear, foregoer, forerunner, former, precursor, previous, prior, prototype


Antonyms: derivative, descendant, successor


جملات نمونه

1. the new building is bigger than its predecessor
ساختمان جدید از ساختمان قبلی بزرگتر است.

2. Kennedy's predecessor as president was the war hero Dwight Eisenhower.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور کندی، دوایت آیزنهاور قهرمان جنگ بود
[ترجمه گوگل]پیشین کندی به عنوان رئیس جمهور، دوت آیزنهاور جنگ قهرمان بود

3. My predecessor worked in this job for twelve years.
[ترجمه ترگمان]جد من دوازده سال است که در این شغل کار می کند
[ترجمه گوگل]سلف من در این کار دوازده ساله کار کرده است

4. Our new doctor is much younger than his predecessor.
[ترجمه ترگمان]پزشک جدید ما بسیار کوچک تر از پزشک قبلی خود است
[ترجمه گوگل]دکتر جدید ما خیلی جوانتر از سلف است

5. His predecessor was accorded an equally tumultuous welcome.
[ترجمه ترگمان]جد او نیز با چنان استقبالی روبهرو شد
[ترجمه گوگل]پیشینیانش به همان اندازه خوشآمدید آشفته بود

6. I inherited a number of problems from my predecessor.
[ترجمه ترگمان]من تعدادی از مشکلات را از سلف من به ارث بردم
[ترجمه گوگل]من چندین مشکل را از سلف من به ارث بردم

7. This computer has a larger memory that its predecessor.
[ترجمه ترگمان]این کامپیوتر حافظه بزرگتری دارد که سلف خود دارد
[ترجمه گوگل]این رایانه حافظه بزرگتری دارد که سلف آن است

8. The ousting of his predecessor was one of the most dramatic coups the business world had seen in years.
[ترجمه ترگمان]برکناری رئیس جمهور قبل از او یکی از مهم ترین کودتاهای جهان بود که در سال های گذشته دیده بود
[ترجمه گوگل]خروج از سلف خود یکی از جنجالیترین تحولات بود که دنیای کسب و کار در سالها دیده بود

9. Each new leader would blame his predecessor for all the evils of the past.
[ترجمه ترگمان]هر رهبر جدید، سلف خود را برای تمام the گذشته سرزنش می کند
[ترجمه گوگل]هر رهبر جدید، سلف خود را برای تمام شرارت های گذشته سرزنش می کند

10. He is seen as more business-minded than his predecessor.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان فردی بیش از پیش فکری به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]او به عنوان مددکار بیشتر از سلف او دیده می شود

11. My present car is much better than its predecessor.
[ترجمه ترگمان]ماشینم بیشتر از قبل بهتر است
[ترجمه گوگل]ماشین کنونی من خیلی بهتر از پیشینش است

12. The new ambassador is more mature than his predecessor.
[ترجمه ترگمان]سفیر جدید بیش از قبل بالغ است
[ترجمه گوگل]سفیر جدید بالغ تر از سلف خود است

13. The car is some 40mm shorter than its predecessor.
[ترجمه ترگمان]خودرو حدود ۴۰ میلیمتر از قبل کوتاه تر است
[ترجمه گوگل]این خودرو 40 میلیمتر کوتاهتر از سلف آن است

14. And pleas from his predecessor for 50 more officers to fight crime have so far gone unanswered by the Home Office.
[ترجمه ترگمان]و درخواست ۵۰ افسر دیگر برای مبارزه با جرم تاکنون توسط اداره داخله بدون پاسخ مانده اند
[ترجمه گوگل]و درخواست های پیشین خود برای 50 افسر دیگر برای مبارزه با جرم و جنایت، تا کنون توسط دفتر خانه پاسخ داده نشده است

The president praised his predecessors.

رئیس‌جمهور از اسلاف خود (رئیس‌جمهوران پیشین) تعریف کرد.


The new building is bigger than its predecessor.

ساختمان جدید از ساختمان قبلی بزرگ‌تر است.


پیشنهاد کاربران

حاکم وقت

نیا، نیاکان

پیش درآمد

پیش نیاز

پیشکسوت

معاونِ سابق، مسئولِ قبلی

ancestor

پیشینیان، گذشتگان

نفر قبلی , نمونه قبلی

# My predecessor worked in this job for twelve years
# You need to learn from the mistakes of your predecessors
# This system is much more efficient than its predecessor
# The latest Ferrari is not only faster than its predecessors but also more comfortable

همتای قبلی، همتای پیشین، همطراز قبلی


کلمات دیگر: