کلمه جو
صفحه اصلی

alleviate


معنی : ارام کردن، کم کردن، سبک کردن
معانی دیگر : تسکین دادن، آرام کردن، تخفیف دادن، فرونشاندن، گساریدن، کاهش دادن، کاستن

انگلیسی به فارسی

سبک کردن، آرام کردن، کم کردن


تسکین، کم کردن، سبک کردن، ارام کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: alleviates, alleviating, alleviated
• : تعریف: to make more bearable; ease.
مترادف: allay, assuage, ease, mitigate, relieve, soothe
متضاد: aggravate, compound, exacerbate
مشابه: abate, ameliorate, appease, calm, comfort, console, diminish, lessen, lighten, mollify, palliate, reduce, relax, release, slacken, smooth, solace, succor

- A good nurse alleviates suffering.
[ترجمه فواد بهمنی] یک پرستار خوب رنج را کاهش می دهد.
[ترجمه فاطمه‌] یک پرستار خوب باعث تسکین رنج و درد می شود
[ترجمه ترگمان] یک پرستار خوب رنج می برد
[ترجمه گوگل] یک پرستار خوب رنج می برد
- The medication will alleviate the pain, but it will not eliminate it.
[ترجمه ترگمان] این دارو درد را تسکین خواهد داد اما از بین نخواهد رفت
[ترجمه گوگل] دارو این درد را کاهش می دهد، اما آن را از بین نمی برد

• allay, soothe, relieve; moderate, soften; lessen, diminish
if you alleviate pain, suffering, or an unpleasant condition, you make it less severe.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] ساده کردن - رقیق کردن

مترادف و متضاد

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

سبک کردن (فعل)
mitigate, simplify, alleviate, lighten, ease, attenuate

relieve; lessen


Synonyms: allay, assuage, ease, lighten, mitigate, mollify, pacify, pour oil on, soft-pedal, take the bite out, take the edge off, take the sting out


Antonyms: aggravate, heighten, increase, intensify, magnify


جملات نمونه

1. to alleviate poverty
کم کردن فقر

2. to help alleviate the food shortage in africa
برای کمک به برطرف کردن کمبود غذا در افریقا

3. a drug to alleviate a toothache
دارویی برای تسکین دندان درد

4. Helping to alleviate poverty in developing countries also helps to reduce environmental destruction.
[ترجمه ترگمان]کمک به کاهش فقر در کشورهای در حال توسعه نیز به کاهش تخریب محیط زیست کمک می کند
[ترجمه گوگل]کمک به کاهش فقر در کشورهای در حال توسعه نیز به کاهش تخریب محیط زیست کمک می کند

5. The organization works to alleviate world hunger and disease.
[ترجمه ترگمان]سازمان برای کاهش گرسنگی و گرسنگی جهانی تلاش می کند
[ترجمه گوگل]این سازمان برای کاهش گرسنگی و بیماری در جهان کار می کند

6. A cold compress can alleviate your pain.
[ترجمه ترگمان]کمپرس سرد می تواند درد شما را کم کند
[ترجمه گوگل]فشرده سازی سرد می تواند درد شما را کاهش دهد

7. Nowadays, a great deal can be done to alleviate back pain.
[ترجمه محمد] امروزه تلاش های زیادی برای کاهش درد کمر انجام شده
[ترجمه ترگمان]امروزه، یک معامله بزرگ می تواند برای تسکین درد کمر انجام شود
[ترجمه گوگل]امروزه می توان یک معامله بزرگ برای کاهش درد پشتی انجام داد

8. The doctor gave her an injection to alleviate the pain.
[ترجمه ترگمان]پزشک به او تزریق کرد تا درد را تسکین دهد
[ترجمه گوگل]دکتر به او تزریق کرد تا درد را کاهش دهد

9. Her words did little to alleviate his fears.
[ترجمه ترگمان]حرف های او کم مانده بود تا ترس هایش را کم کند
[ترجمه گوگل]کلمات او کمی برای کاهش ترس خود را

10. The drugs did nothing to alleviate her pain/suffering.
[ترجمه ترگمان]داروها برای تسکین درد و رنج او کاری انجام نمی دادند
[ترجمه گوگل]داروها هیچ کاری برای کاهش درد و رنج او انجام ندادند

11. These measures are designed to alleviate the situation.
[ترجمه ترگمان]این اقدامات برای کاهش وضعیت طراحی شده اند
[ترجمه گوگل]این اقدامات برای کاهش وضعیت طراحی شده اند

12. A number of measures were taken to alleviate the problem.
[ترجمه ترگمان]تعدادی از تدابیر برای کاهش این مشکل اتخاذ شدند
[ترجمه گوگل]تعدادی از اقدامات برای رفع مشکل صورت گرفته است

13. People who feel unloved and depressed often alleviate those stressful feelings by going out and buying things.
[ترجمه ترگمان]افرادی که احساس unloved و دلتنگی می کنند اغلب با بیرون رفتن و خریدن چیزها، احساس استرس زا را کم می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی که احساس ناراحتی و افسرده می کنند اغلب احساسات استرس زا را از بین می برند و چیزهایی را می یابند

14. The best way to alleviate stress is to remove the stressor.
[ترجمه ترگمان]بهترین راه برای کاهش استرس، حذف استرس زا است
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای کاهش استرس، حذف استرس است

15. The intercorporate dividend exclusion was designed to alleviate just this problem.
[ترجمه ترگمان]حذف سود سهام به گونه ای طراحی شد که تنها این مشکل برطرف شود
[ترجمه گوگل]جدایی سود سهام میان شرکت ها فقط برای حل این مشکل طراحی شده است

16. The moves are designed to alleviate Lonrho's estimated £1 billion debts.
[ترجمه ترگمان]این حرکت برای کاهش بدهی های ۱ میلیارد پوندی Lonrho شده است
[ترجمه گوگل]این حرکت ها برای رفع بدهی های 1 میلیارد دلاری Lonrho طراحی شده اند

a drug to alleviate a toothache

دارویی برای تسکین دندان درد


When a fever is alleviated and its alleviation is through a fragrant and clean distillation.

چون تب بگسارد و گساریدن آن به عرقی خوشبوی و پاکیزه باشد. (ذخیرهی خوارزمشاهی)


to alleviate poverty

کم کردن فقر


to help alleviate the food shortage in Africa

برای کمک به برطرف کردن کمبود غذا در افریقا


پیشنهاد کاربران

کاهش

to be alleviated = فروکش کردن، فرونشستن

تخفیف دادن
فرونشاندن
تکسن دادن

برطرف کردن

*Alleviate also has this sense of lightening a burden such as physical pain or emotional duress.
سبک کردن assuage, palliate, relieve


کلمات دیگر: