کلمه جو
صفحه اصلی

beaming


معنی : درخشان، پرتودار، بشاش
معانی دیگر : تابناک، پرتو افکن، (مجازی) درخشان (در اثر خرمی)، شاد، خوشرو

انگلیسی به فارسی

بشاش، خوش‌رو، درخشان، پرتودار


تابش، بشاش، درخشان، پرتودار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: beamingly (adv.)
• : تعریف: glowing with happiness; joyful.
متضاد: frowning
مشابه: radiant

• bright, shining, gleaming, radiant

دیکشنری تخصصی

[نساجی] چله پیچی - نورد پیچی - پیچیدن نخ تار به دور اسنو

مترادف و متضاد

درخشان (صفت)
ablaze, bright, shining, luminous, shiny, stellar, phosphorescent, refulgent, beaming, starry, beamy, illustrious, luminescent, luminiferous, lucid, fulgent, glittery, luciferous, lightsome

پرتو دار (صفت)
asteriated, beaming, stellate

بشاش (صفت)
pleasing, merry, cheerful, heartsome, beaming, blithesome, rattling, canty, riant, eupeptic, roseate, jocund

radiant; beautiful


Synonyms: bright, brilliant, effulgent, flashing, fulgent, gleaming, glistening, glittering, glowing, incandescent, lambent, lucent, luminous, refulgent, scintillating, sparkling


Antonyms: ugly


very happy


Synonyms: animated, cheerful, genial, grinning, joyful, radiant, shining, smiling, sparkling, sunny


Antonyms: frowning, sad, sullen, unhappy


جملات نمونه

1. a beaming smile
لبخند درخشان

2. the beaming light of the morning sun
نور تابناک خورشید بامدادی

3. the beaming sun
خورشید تابناک

4. She was positively beaming with pleasure.
[ترجمه ترگمان]او از خوشحالی لبخند می زد
[ترجمه گوگل]او با خوشحالی می خندید

5. He strides around the room beaming like a crazy man.
[ترجمه ترگمان]او به اطراف اتاق قدم برمی دارد و مانند یک مرد دیوانه لبخند می زند
[ترجمه گوگل]او در اطراف اتاق گام برمیدارد مانند یک مرد دیوانه

6. She came out of his office, beaming from ear to ear.
[ترجمه Mim] از دفتر او بیرون آمد و لبخند پهنی روی صورتش بود.
[ترجمه ترگمان]از دفترش بیرون آمد و از گوش به گوشش لبخند زد
[ترجمه گوگل]او از دفترش بیرون آمد، از گوش به گوش می لرزید

7. This involved beaming heartily at all newcomers to the carriage and exuding humour, warmth and trivial monologue.
[ترجمه ترگمان]این موضوع، از ته دل، از همه تازه واردان به کالسکه، و exuding، گرم، گرم و خصوصی، لبخند می زد
[ترجمه گوگل]این موضوع در همه تازه واردین به حمل و نقل و خنده و طنز، گرما و مونولوگ بی اهمیت صدای تند و تیز را فرا گرفته است

8. One day Anna came in, all emotional, but beaming this time. Wonderful news!
[ترجمه ترگمان]روزی آنا وارد شد، همه احساساتی، اما این بار لبخند می زد خبر فوق العاده آیه
[ترجمه گوگل]یک روز آنا وارد شد، همه عاطفی، اما این زمان درخشان است اخبار شگفت انگیز!

9. The men hammering it together had beckoned us, beaming, inviting inspection.
[ترجمه ترگمان]مردان آن را با هم می کوبیدند و به ما اشاره می کردند، لبخند می زدند و از بازرسی دعوت می کردند
[ترجمه گوگل]مردانی که آن را با هم شلیک کردند، ما را صدا زدند و به دنبال بازرسی بودند

10. Just a short time before, they had been beaming with optimism.
[ترجمه ترگمان]فقط کمی قبل از آن، آن ها از خوش بینی برخوردار شده بودند
[ترجمه گوگل]فقط یک لحظه قبل، آنها خوش بین بودند

11. Yes, beaming, grinning like a shark.
[ترجمه ترگمان]بله، لبخند می زند، مثل شارک لبخند می زند
[ترجمه گوگل]بله، درخشان است، مانند یک کوسه نشسته است

12. She was beaming then, as she accepted the Olympic gold in Barcelona.
[ترجمه ترگمان]زمانی که مدال طلای المپیک بارسلونا را پذیرفته بود، او لبخند می زد
[ترجمه گوگل]پس از آن او به عنوان طلسم المپیک را در بارسلونا پذیرفت

13. Others showed beaming brides and grooms, looking, thanks to the copying process, like black-faced riverboat minstrels.
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر به عروس و داماد لبخند می زدند، نگاه می کردند، به لطف فرآیند کپی کردن، مانند minstrels سیاه روی کشتی های روی رودخانه
[ترجمه گوگل]دیگران عروس و دامادها را می پرورانند، به لطف فرایند کپی، مانند مینسترهای قایقرانی سیاه و سفید

14. Her parents stood there beaming as she went up to receive the prize.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش در آنجا ایستاده بودند و لبخند می زدند تا جایزه را بگیرند
[ترجمه گوگل]پدربزرگش ایستاده بود و در حالیکه بالاخره برای دریافت جایزه ایستاده بود

the beaming sun

خورشید تابناک


a beaming smile

لبخند درخشان


پیشنهاد کاربران

دلگشا


کلمات دیگر: