کلمه جو
صفحه اصلی

minimal


معنی : کمین
معانی دیگر : وابسته به حداقل، کمینه ای، کمینی

انگلیسی به فارسی

کمین


حداقل، کمین


انگلیسی به انگلیسی

• least possible, very small, smallest; pertaining to a minimum; simple
something that is minimal is very small in quantity or degree.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] کمین
[ریاضیات] کمین، مینیمال، حداقل، کوچکتر، کهینه، اقل، کمینه

مترادف و متضاد

کمین (صفت)
minimal

littlest, slightest


Synonyms: basal, basic, essential, fundamental, least, least possible, lowest, minimum, nominal, smallest, token


Antonyms: maximum, most


جملات نمونه

1. The work was carried out at minimal cost.
[ترجمه ترگمان]کار با حداقل هزینه انجام شد
[ترجمه گوگل]کار با حداقل هزینه انجام شد

2. There's only a minimal amount of risk involved.
[ترجمه ترگمان]تنها مقدار کمی از ریسک موجود وجود دارد
[ترجمه گوگل]تنها یک مقدار حداقل از خطر درگیر وجود دارد

3. The cost to taxpayers would be minimal.
[ترجمه ترگمان]هزینه مالیات دهندگان حداقل خواهد بود
[ترجمه گوگل]هزینه های مالیات دهندگان حداقل خواهد بود

4. The damage to the car was minimal.
[ترجمه ترگمان]خسارت وارد شده به اتومبیل حداقل بود
[ترجمه گوگل]آسیب به ماشین حداقل بود

5. The storm did only minimal damage.
[ترجمه ترگمان] طوفان فقط به کم ترین حد آسیب رسونده
[ترجمه گوگل]طوفان تنها آسیب کمتری را متحمل شد

6. The co-operation between the two is minimal.
[ترجمه ترگمان]هم کاری بین این دو حداقل است
[ترجمه گوگل]همکاری بین این دو حداقل است

7. The likelihood of infection is minimal.
[ترجمه ترگمان]احتمال ابتلا به این بیماری بسیار کم است
[ترجمه گوگل]احتمال عفونت حداقل است

8. This type of garden requires minimal maintenance.
[ترجمه ترگمان]این نوع باغ به حداقل نگهداری نیاز دارد
[ترجمه گوگل]این نوع باغ نیاز به حداقل نگهداری دارد

9. She gained only minimal recognition for her work.
[ترجمه ترگمان]او فقط در کم ترین آگاهی از کارش به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او تنها برای کار او به رسمیت شناخته شده است

10. The scheme offers only minimal supervision for young offenders.
[ترجمه ترگمان]این طرح تنها نظارت حداقلی برای مجرمان جوان ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]این طرح تنها نظارت کمتری برای مجرمان جوان ارائه می دهد

11. The set is minimal and the only props used in the show are a table, a chair and a glass of water.
[ترجمه ترگمان]مجموعه حداقل و تنها لوازمی که در این نمایش استفاده می شوند، یک میز، یک صندلی و یک لیوان آب هستند
[ترجمه گوگل]مجموعه حداقل است و تنها پروکسی های مورد استفاده در نمایش، یک میز، صندلی و یک لیوان آب است

12. This is a practical course, with only a minimal amount of theory.
[ترجمه ترگمان]این یک دوره عملی است، تنها با حداقل مقدار نظریه
[ترجمه گوگل]این یک دوره عملی است، با تنها مقدار حداقل از نظریه

13. We stayed with friends, so our expenses were minimal.
[ترجمه ترگمان]ما با دوستان اقامت داشتیم، بنابراین مخارج ما بسیار کم بود
[ترجمه گوگل]ما با دوستانمان ماندیم، بنابراین هزینه های ما حداقل بود

14. Johnson calls this phenomenon 'the principle of minimal effort'.
[ترجمه ترگمان]جانسون این پدیده را اصل تلاش حداقل می نامد
[ترجمه گوگل]جانسون این پدیده را 'اصل تلاش کم' می نامد

15. I stayed with friends, so my expenses were minimal.
[ترجمه ترگمان]من با دوستاش موندم پس هزینه های من کمه
[ترجمه گوگل]من با دوستانم باقی مانده بودم، بنابراین هزینه های من کم بود

پیشنهاد کاربران

حداقل - حداقلی

ناچیز

جزئی

ارزون و کم هزینه

کوچکترین


کلمات دیگر: