کلمه جو
صفحه اصلی

ply


معنی : لا، یک لای طناب، تخته چندلا، لایه کاغذ، تاه، تاه کردن، تردد کردن، دولا کردن، رفت و آمد کردن، چند لا کردن
معانی دیگر : (چوب یا پارچه و غیره) لایه، (نادر) خم کردن، تا کردن، پیچاندن، پیچیدن، (مهجور) تسلیم شدن، تن در دادن، تابیدگی، (در هم) بافتگی، خمیدگی، خماندگی، به کار بردن، به کار زدن، استفاده کردن، (کار یا کاسبی) کردن، (حرفه یا پیشه) داشتن، (سوال) پیچ کردن، (مرتبا) تحویل دادن، رساندن (به ویژه خوراک یا هدیه یا آشامیدنی)، دادن، (مرتبا) مسیری را طی کردن، آمد و شد کردن (به ویژه کشتی و اتوبوس و غیره)، رفت وامدکردن

انگلیسی به فارسی

بستن، لا، تاه، یک لای طناب، تخته چندلا، لایه کاغذ، رفت و آمد کردن، تاه کردن، چند لا کردن، دولا کردن، تردد کردن


لا، تاه، یک لای طناب، تخته چندلا، لایه کاغذ، تاه کردن، چند لا کردن، دولاکردن، رفت وامدکردن، تردد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: plies, plying, plied
(1) تعریف: to employ (something) as a weapon or tool.
مترادف: manipulate, wield
مشابه: apply, employ, handle, manage, operate, use

- She plied the hatchet skillfully.
[ترجمه ترگمان] او ماهرانه تبر را تکان داد
[ترجمه گوگل] او ماهرانه با چنگال پرتاب کرد

(2) تعریف: to follow or work at (a trade or the like).
مترادف: practice, pursue
مشابه: busy, engage, exercise, perform, undertake

(3) تعریف: to offer something to (someone) repeatedly, esp. as a means of persuasion.
مشابه: feed, furnish, load, press, shower

- The detective plied him with rum until he confessed.
[ترجمه ترگمان] کارآگاه با عرق نیشکر او را به ستوه آورد تا اینکه اعتراف کرد
[ترجمه گوگل] کارآگاه او را با ریمل ریخت تا او اعتراف کند

(4) تعریف: to cross or travel regularly.
مشابه: cross, navigate, travel, traverse

- This schooner plies the north seas.
[ترجمه ترگمان] این کشتی در دریاهای شمال تغییر می کند
[ترجمه گوگل] این ماهیگیر در دریاهای شمال می کوبد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: plyingly (adv.)
(1) تعریف: to cross or travel a given route regularly.
مترادف: run
مشابه: commute, cross, go, shuttle, traverse

- The shuttle bus plies between the hotel and the station.
[ترجمه ترگمان] The اتوبوس های خطی بین هتل و ایستگاه است
[ترجمه گوگل] اتوبوس شاتل بین هتل و ایستگاه بین می رود

(2) تعریف: to work steadily.
مشابه: labor, persevere, toil, travail, work
اسم ( noun )
حالات: plies
(1) تعریف: a layer, as of wood products.
مشابه: lamina, layer, sheet, stratum, thickness, veneer

(2) تعریف: a strand, as one of many twisted together in yarn or thread.
مترادف: strand, thread

• measure of thickness, degree of thickness
travel regularly on a specific course; be busy with, engage in, work hard at
if you ply someone with food or drink, you keep giving them more of it.
if you ply someone with questions, you keep asking them questions.
ply is the thickness of wool, thread, or rope measured by the number of strands it is made from.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] لایه ( رشته های موجود در یک نخ چندلا ) - قشر - چندلا تابیدن - چندلاکردن - تا کردن - دولا کردن - خمیدگی

مترادف و متضاد

لا (اسم)
strand, ply, layer, la

یک لای طناب (اسم)
ply

تخته چندلا (اسم)
ply, plywood

لایه کاغذ (اسم)
ply

تاه (اسم)
fold, ply, plication, plica, plait, tuck, plicae

تاه کردن (فعل)
ruff, fold, ruffle, ply, lap

تردد کردن (فعل)
traffic, ply, haunt

دولا کردن (فعل)
bend, double, double up, ply

رفت و آمد کردن (فعل)
ply

چند لا کردن (فعل)
ply

use, work at


Synonyms: carry on, dispense, employ, exercise, exert, follow, function, handle, maneuver, manipulate, practice, pursue, put out, swing, throw, utilize, wield


Antonyms: be lazy, idle


جملات نمونه

1. ply for hire
(تاکسی و غیره) در محل یا مسیر بخصوص کاسبی کردن

2. ply one's trade
پیشه ی خود را دنبال کردن،کسب و کار کردن

3. hooshang learned to ply the oars correctly
هوشنگ به کار بردن صحیح پارو را آموخت.

4. the street where fishmongers ply their business
خیابانی که در آن ماهی فروشان کسب و کار می کنند.

5. What ply do you need for that knitting pattern?
[ترجمه ترگمان]برای اون طرح بافتن چی لازم داری؟
[ترجمه گوگل]چه الگوی شما برای این الگوی بافندگی نیاز دارید؟

6. Ferries ply across a narrow strait to the island.
[ترجمه ترگمان]از تنگه باریکی عبور کرد و به سوی جزیره رفت
[ترجمه گوگل]کشتی ها در امتداد تنگه باریک به جزیره زندگی می کنند

7. In some areas, drug dealers openly ply their trade on street corners.
[ترجمه ترگمان]در برخی مناطق، فروشندگان مواد مخدر آشکارا از تجارت خود در گوشه خیابان دست می زنند
[ترجمه گوگل]در برخی از مناطق، فروشندگان مواد مخدر آشکارا تجارت خود را در گوشه های خیابان قرار می دهند

8. Fishermen in small boats ply their trade up and down the coast.
[ترجمه ترگمان]قایق های کوچک در قایق های کوچک از تجارت در ساحل و پایین ساحل عبور می کنند
[ترجمه گوگل]ماهیگیران در قایق های کوچک تجارت خود را به بالا و پایین ساحل

9. Ferry boats ply regularly between all the resorts on the lake.
[ترجمه ترگمان]کشتی های فری به طور منظم بین همه اقامتگاه ها از دریاچه فاصله دارند
[ترجمه گوگل]قایق های فرار به طور منظم بین تمام استراحتگاه ها در دریاچه قرار می گیرند

10. Two ferries ply between Tripoli and Malta every day.
[ترجمه ترگمان]دو کشتی که هر روز بین طرابلس و مالت کار می کنند
[ترجمه گوگل]دو کشتی هر روز بین طرابلس و مالت قرار دارد

11. It's illegal for unmarked mini-cabs to ply for hire.
[ترجمه ترگمان]برای استخدام cabs، غیر قانونی است
[ترجمه گوگل]این برای مینی کابین های نامشخص برای استخدام غیرقانونی است

12. But it is up front where the experts ply their trade and both Ian Wright and Les Ferdinand are bouncing with confidence.
[ترجمه ترگمان]اما این جبهه در جایی است که متخصصان تجارت خود را انجام می دهند و هر دو ایان رایت و لس فردیناند با اطمینان بالا و پایین می پرند
[ترجمه گوگل]اما این جبهه است که کارشناسان تجارت خود را در آن قرار می دهند و ایان رایت و لس فردیناند هم با اعتماد به نفس تندرست هستند

13. Miniature boats rigged with burlap sails ply intricate networks of rivers and canals.
[ترجمه ترگمان]قایق های کوچک با بادبان های گشوده از کانال های فاضلاب و کانال های ارتباطی استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]قایق های مینیاتوری با حصار های گنجشکی پیچیده شبکه های پیچیده از رودخانه ها و کانال ها

14. As Crilly can not drive, I ply myself with junk food and coffee, preparing myself for the wheel.
[ترجمه ترگمان]همچنان که Crilly رانندگی بلد نیست، خودم را با فست فود و قهوه درست می کنم و خودم را برای چرخ آماده می کنم
[ترجمه گوگل]همانطور که کریلی نمی تواند رانندگی کند، من خودم را با غذای ناخواسته و قهوه می شکنم، خودم را برای چرخ آماده می کنم

15. Finally, Mr Hung may ply you with the baked barbecue pork bun.
[ترجمه ترگمان]بالاخره آقای \"هانگ\" ممکنه شما رو با گوشت خوک کباب کنه
[ترجمه گوگل]در نهایت، آقای آویزان می تواند شما را با گوشت خوک کباب پز پخته

plywood

تخته‌ی چند‌لا


a shirt collar that has three plies of cloth

یقه‌ی پیراهن که از سه‌لایه پارچه درست شده است


three-ply wood

تخته سه‌لایه


a four-ply rope

طناب چهارلا


Hooshang learned to ply the oars correctly.

هوشنگ به کار بردن صحیح پارو را آموخت.


The street where fishmongers ply their business.

خیابانی که در آن ماهی‌فروشان کسب و کار می‌کنند.


The students plied me with questions.

شاگردان مرا سؤال پیچ کردند.


Pari plied us with food and drink.

پری خوراک و آشامیدنی به ما می‌رساند.


This ship plies between London and New York.

این کشتی بین لندن و نیویورک رفت و آمد می‌کند.


اصطلاحات

ply one's trade

پیشه‌ی خود را دنبال کردن، کسب و کار کردن


ply for hire

(تاکسی و غیره) در محل یا مسیر به‌خصوص کاسبی کردن


پیشنهاد کاربران

استفاده کردن

ply ( مهندسی بسپار - تایر )
واژه مصوب: لایه 3
تعریف: مجموعه ای از رَسَن های نخی یا فولادی موازی و اندود شده با لاستیک که استخوان بندی تایر را می سازند


کلمات دیگر: