کلمه جو
صفحه اصلی

pique


معنی : انزجار، رنجش، پیکه، پارچهء راهراهنخی، زخم زبان زدن، بالیدن، تحریک کردن
معانی دیگر : دلخوری (در اثر بی اعتنایی و غیره)، آزردگی، دلخور شدن، رنجاندن، انگیزاندن، برانگیختن، مشاجره، منبت کاری

انگلیسی به فارسی

پیکه، رنجش، انزجار، پارچهء راهراهنخی، زخم زبان زدن، تحریک کردن، بالیدن


مشاجره، رنجش، انزجار، تحریک کردن، زخم زبان زدن،پارچه راه راه نخی، پیکه، منبت کاری


انگلیسی به انگلیسی

• textured cotton fabric, ribbed cotton fabric
irritation, anger; resentment, grudge, enmity
insult, offend; anger, irritate; arouse, excite, stimulate (curiosity, interest, etc.)
pique is the feeling of resentment you have when your pride is hurt.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] پارچه پیکه - بافت پیکه - نوعی بافت تافته راه راه

مترادف و متضاد

انزجار (اسم)
abhorrence, disgust, antipathy, nausea, phobia, pique, scunner

رنجش (اسم)
pique, offense, acrimony, resentment, annoyance, irritation, dudgeon, bother, vexation, grief, umbrage, displeasure, miff

پیکه (اسم)
pique

پارچهء راهراهنخی (اسم)
pique

زخم زبان زدن (فعل)
pique, belabor, belabour, rebuke, lambast, lambaste, swinge, tongue-lash

بالیدن (فعل)
pique, brave, pride, magnify, grow, glory, boast, flaunt, brag, preen, plume, set up

تحریک کردن (فعل)
arouse, excite, pique, abrade, stimulate, annoy, incense, agitate, prime, edge, inspirit, move, actuate, goad, incite, prick, fuel, vitalize, motivate, fillip, drive, bestir, knock up, egg on, impassion, foment, ginger, hypo, instigate, provoke, steam up

anger, irritation


Synonyms: annoyance, blowup, conniption, dander, displeasure, flare-up, grudge, huff, hurt, irk, miff, offense, peeve, pet, provocation, resentment, rise, ruckus, slow burn, snit, sore, stew, storm, tiff, umbrage, vexation


Antonyms: cheer, happiness, joy


offend, provoke


Synonyms: absorb, affront, annoy, arouse, bother, bug, displease, egg on, exasperate, excite, fire up, gall, galvanize, get, get a rise out of, get under skin, give a hard time, give the business, goad, goose, grab, ignite, incense, irk, irritate, kindle, make waves, miff, mortify, motivate, move, nettle, offend, peeve, prick, put out, quicken, rile, rouse, spur, stimulate, sting, stir, vex, whet, work up, wound


Antonyms: delight, please


جملات نمونه

1. pique oneself on (or upon)
(قدیمی) به خود بالیدن

2. she went off in a pique
خیلی به او برخورد و رفت.

3. Mimi had gotten over her pique at Susan's refusal to accept the job.
[ترجمه ترگمان]می می می سون از امتناع سوزان از امتناع سوزان از پذیرفتن شغل خودداری کرده بود
[ترجمه گوگل]میامی بیش از حد خود را در حال حاضر در سوزان سلب مسئولیت پذیرش شغل دریافت کرد

4. He stormed out in a fit of pique .
[ترجمه ترگمان]با خشم و غضب از خانه بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او به تنهایی از پیکه بیرون زد

5. She'd lied about it out of pique.
[ترجمه ترگمان]درباره آن از رنجش و رنجش دروغ گفته بود
[ترجمه گوگل]او در مورد آن از پیکه دروغ می گوید

6. Out of pique they refused to accept the compromise offered.
[ترجمه ترگمان]از آن پس، آن ها قبول نکردند که سازش پیشنهاد شده باشد
[ترجمه گوگل]آنها از پذیرش مصالحه ارائه شده خودداری کردند

7. Lawrence, in a fit of pique, left the Army and took up a career in the City.
[ترجمه ترگمان]لارنس، با خشم و رنجش، ارتش را ترک گفت و شغلی در شهر به دست آورد
[ترجمه گوگل]لارنس، در حالت پیکه، ارتش را ترک کرد و در شهر کار می کرد

8. Yellow pique with little cap sleeves.
[ترجمه ترگمان]pique زرد با آستین های کوتاه
[ترجمه گوگل]زرد کمربند آستین کوتاه

9. Freshfields's new marbled offices off Fleet Street would pique the ego of the grandest City banker.
[ترجمه ترگمان]offices سفید جدید از خیابان فلیت استریت را نشان خواهد داد و از بزرگ ترین بانکدار شهر بزرگ بهره مند خواهد شد
[ترجمه گوگل]دفاتر جدید مرمری Freshfields در خارج از ناوگان خیابان، نفس از بزرگترین بانکدار شهر را جلب می کند

10. She'd lied about it out of pique, but now it seemed to be turning to her advantage.
[ترجمه ترگمان]او درباره این موضوع از رنجش دروغ گفته بود، اما حالا به نظر می رسید که دارد به نفع خودش عمل می کند
[ترجمه گوگل]او در مورد آن از پیکه دروغ می گوید، اما اکنون به نظر می رسد که به مزایای او تبدیل شده است

11. Five years later, he created the original cotton pique shirt embroidered with the famous crocodile.
[ترجمه ترگمان]پنج سال بعد، پیراهن original cotton را که با یک سوسمار معروف گلدوزی شده بود، به وجود آورد
[ترجمه گوگل]پنج سال بعد، او پیراهن اصلی پنبه pique را با دوختن تمساح معروف ایجاد کرد

12. In July, in a fit of progressive pique, I considered bolting for Nader.
[ترجمه ترگمان]در ماه ژوئیه، با a of، من را به سمت Nader در نظر گرفتم
[ترجمه گوگل]در ماه ژوئیه، در جای مناسب پیروی مترقی، برای نادر در نظر گرفتم

13. Pique may utilize heavy yarns, called stuffer yarns, to produce an accentuated pattern.
[ترجمه ترگمان]Pique ممکن است از رشته های ضخیم، به نام stuffer yarns، برای تولید یک الگوی برجسته استفاده کند
[ترجمه گوگل]Pique می تواند از نخ های سنگین، به نام threader، برای تولید یک الگوی برجسته استفاده کند

14. She went off in a fit of pique.
[ترجمه ترگمان]با حالتی حاکی از رنجش از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او به تناسب پیک رفت

15. Do not pique yourself on defeating so weak an enemy.
[ترجمه ترگمان]شما خودتان را به شکست دادن این دشمن آزرده نکنید
[ترجمه گوگل]خودتان را در شکست دادن دشمن ضعیف ضعیف نکنید

She went off in a pique.

خیلی به او برخورد و رفت.


Her apparent indifference piqued her suitor.

بی‌توجهی آشکار او خواستگارش را رنجاند.


are you piqued at me?

از من دلخوری؟


His answers piqued my curiosity.

پاسخ‌های او کنجکاوی مرا برانگیخت.


اصطلاحات

pique oneself on (or upon)

(قدیمی) به خود بالیدن


پیشنهاد کاربران

اندیشه، تامل

to arouse an emotion or provoke to action

1 - دلخوری، رنجش
2 - برانگیختن، تحریک کردن

Verb - transitive :
ناراحت کردن
عصبانی کردن
آزرده خاطر کردن کسی ( به خصوص با نادیده گرفتن وی و یا انجام کاری که باعث شود وی فردی نادان به نظر برسد. )
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/pique


کلمات دیگر: