کلمه جو
صفحه اصلی

velvety


(مانند مخمل) نرم، مخملی، مخمل نما، نرم

انگلیسی به فارسی

مخملی، مخمل نما، نرم


انگلیسی به انگلیسی

• like or suggestive of velvet, smooth and soft
something that is velvety is soft to touch and has the appearance of velvet.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] مخملی - مخمل نما - نرم

جملات نمونه

1. the velvety touch of this cloth
پرماس (یا نرمی) مخمل مانند این پارچه

2. Elaine looked up at the black, velvety sky studded with tiny, twinkling stars.
[ترجمه ترگمان]الین به آسمان سیاه و مخمل گون نگاه کرد که پر از ستاره درخشان و درخشان بود
[ترجمه گوگل]ایلین نگاهی به آسمان سیاه و خیس، با ستاره های کوچک و پر زرق و برق دار کرد

3. She draped some velvety material over the old sofa.
[ترجمه ترگمان]مقداری مخمل مخمل بر روی نیمکت کهنه انداخته بود
[ترجمه گوگل]او روی یک مبل بسیار سرسبزانه ای از مواد مخملی استفاده کرد

4. The material has a warm, velvety touch.
[ترجمه ترگمان]ماده یک لمس گرم و مخملی دارد
[ترجمه گوگل]مواد دارای لمس گرم و سفت و سخت است

5. His voice was soft and velvety.
[ترجمه ترگمان]صدایش نرم و نرم بود
[ترجمه گوگل]صدای او نرم و نرم است

6. His velvety brown eyes had been his passport to fame.
[ترجمه ترگمان]چشمان قهوه ای و قهوه ای او passport برای شهرت بود
[ترجمه گوگل]چشمان قهوه ای مخملی او گذرنامه ای برای شهرت بوده است

7. The grass grew thick and velvety.
[ترجمه ترگمان]علف ها پر از مخمل و مخمل بودند
[ترجمه گوگل]چمن ضخیم و خیس شد

8. And its velvety touch was perversely sensuous although, fortunately for Creed, not quite enough to gain his favour.
[ترجمه ترگمان]با این حال، با آن تماس با مخمل آن، به خصوص که خوشبختانه به نفع مذهب نبود، نه به اندازه ای که نفع خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل]و لمس خیاطی آن به طرز شگفت انگیزی حساس بود، اگر چه، خوشبختانه برای Creed، به اندازه کافی برای به دست آوردن نفع او نداشت

9. His skin felt soft and velvety, like a baby's.
[ترجمه ترگمان]پوستش نرم و مخمل بود، مثل بچه ها
[ترجمه گوگل]پوست او مانند نرمی و نرمی احساس می کرد

10. A priest was kneeling on a low velvety shelf, the only furniture in the stark room.
[ترجمه ترگمان]یک کشیش روی قفسه کوتاه مخمل پوش زانو زده بود، تنها مبل ها در اتاق استارک
[ترجمه گوگل]یک کشیش بر روی یک قفسه سرسبز کم، تنها مبلمان در اتاق شلوغ، زانو زد

11. Slightly spicy and redolent with cilantro, the velvety soup also contained chopped tomatoes, corn, carrots, celery and onion.
[ترجمه ترگمان]سوپ کلم، ذرت، هویج، کرفس و پیاز خرد شده، کمی تند و redolent بود سوپ کلم نیز شامل گوجه فرنگی، هویج، کرفس و پیاز بود
[ترجمه گوگل]سوپ مخملی کمی تند و طعم دار با سیب زمینی نیز شامل گوجه فرنگی خرد شده، ذرت، هویج، کرفس و پیاز است

12. She saw her own skin velvety, glowing.
[ترجمه ترگمان]او پوست خود را می دید که مخمل بر تن داشت و می درخشید
[ترجمه گوگل]او پوست خود را مخفی، درخشان دید

13. I stroked his lovely velvety pelt and smelt his warm meaty breath.
[ترجمه ترگمان]به پوست نرم مخملی او دست کشیدم و نفس گرم او را حس کردم
[ترجمه گوگل]من شلوار مخملی دوست داشتنی خود را شستشو دادم و نفس نفس نفس نفس کشیدم

14. She buried her nose in the fragrant, velvety petals.
[ترجمه ترگمان]دماغش را میان گلبرگ های معطر و مخمل فرو برد
[ترجمه گوگل]او بینی خود را در گلبرگ های معطر، سفت و سخت مخفی کرد

پیشنهاد کاربران

The sand under my feet felt cool and velvety
ماسه زیر پاهام عالی و نرم و مخملی بود


کلمات دیگر: