معنی : حبس کردن، بستن، مقید کردن، پیچیدن
معانی دیگر : 1- (محکم) بستن 2- (محکم) گره زدن 3- (با ریسمان - محکم) پیچیدن 4- (قایق و کشتی و غیره) به تیر ساحلی بستن، مهار کردن 5-جلوگیری کردن، دست و بال کسی را بستن، گرفتار کردن 6- (ابزار و غیره) مشغول کردن یا بودن، مورد استعمال قرار دادن، گرفتاری، گرفتگی، وقفه، از کار افتادگی (موقت)، بازایستی، محل بستن قایق به لنگرگاه، مهارگاه، انسداد