کلمه جو
صفحه اصلی

tie up


معنی : حبس کردن، بستن، مقید کردن، پیچیدن
معانی دیگر : 1- (محکم) بستن 2- (محکم) گره زدن 3- (با ریسمان - محکم) پیچیدن 4- (قایق و کشتی و غیره) به تیر ساحلی بستن، مهار کردن 5-جلوگیری کردن، دست و بال کسی را بستن، گرفتار کردن 6- (ابزار و غیره) مشغول کردن یا بودن، مورد استعمال قرار دادن، گرفتاری، گرفتگی، وقفه، از کار افتادگی (موقت)، بازایستی، محل بستن قایق به لنگرگاه، مهارگاه، انسداد

انگلیسی به فارسی

انسداد، بستن، پیچیدن، مقید کردن، حبس کردن


کج کردن، مقید کردن، حبس کردن، بستن، پیچیدن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to tie someone with something like a rope to prevent that person from moving.

- He tied up the store owner and stole the money.
[ترجمه امیر پورقناد] او مالک مغازه را در هم پیچید و پولها را دزدید
[ترجمه ترگمان] مالک مغازه را بست و پول را دزدید
[ترجمه گوگل] او مالک صاحب فروشگاه را گره زد و پول را به سرقت برد

(2) تعریف: to require a lot of time and attention so that you cannot do other things.

- My business has been really tying me up recently.
[ترجمه هانیه اژدری] کسب و کار من این روزها حسابی مرا گرفتار کرده است
[ترجمه ترگمان] این اواخر کار من واقعا منو درگیر کرده
[ترجمه گوگل] کسب و کار من اخیرا به من نزدیک شده است
اسم ( noun )
• : تعریف: a temporary stoppage, as of traffic, service, or production, caused by some obstruction, accident, breakdown, or the like.

• temporary pause; temporary slowdown; link; anchor; bind, fasten by tying
if two companies decide on a tie-up, they decide to join together in order to do something.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] زه کشی - ریسمان کشی

مترادف و متضاد

hamper, hinder


حبس کردن (فعل)
arrest, jail, tie up, incarcerate, embay, grate, mew, shut in

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

مقید کردن (فعل)
bind, condition, fetter, tie up, bind up

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

hamper


Synonyms: bind, clog, confine, curb, delay, entrammel, fetter, hinder, hog-tie, hold, leash, limit, lock up, obstruct, restrain, restrict, shackle, stop, trammel


Synonyms: bind, clog, confine, curb, delay, entrammel, fetter, hog-tie, hold, leash, limit, lock up, obstruct, restrain, restrict, shackle, stop, tie one’s hands, trammel


Antonyms: aid, assist, encourage, free, help


جملات نمونه

1. I used tape to tie up the box.
[ترجمه ترگمان]من از نوار استفاده کردم تا جعبه رو ببندم
[ترجمه گوگل]از نوار برای بستن جعبه استفاده کردم

2. I'm so fat my bathrobe won't tie up!
[ترجمه ترگمان]من خیلی چاقم، لباسم به هم نمی رسد!
[ترجمه گوگل]من خیلی چاق هستم

3. Can you tie up this parcel for me?
[ترجمه ترگمان]می توانی این بسته را برایم ببندی؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این بسته را برای من ببندید؟

4. Could you tie up the parcel for me?
[ترجمه ترگمان]می توانی بسته را برای من ببندی؟
[ترجمه گوگل]می توانید بسته را برای من ببندید؟

5. Kingfisher confirmed that it hopes to tie up a deal within the next two weeks.
[ترجمه ترگمان]ماهی خوراک تایید کرد که امیدوار است در عرض دو هفته آینده قراردادی را به تساوی بکشاند
[ترجمه گوگل]Kingfisher تأیید کرد که امیدوار است در عرض دو هفته آینده یک معامله را انجام دهد

6. There are still a few loose ends to tie up .
[ترجمه ترگمان]هنوز چند تا تهش مونده که باید بسته بشه
[ترجمه گوگل]هنوز یک چشمانداز دست و پا گیر وجود دارد

7. Do/Tie up your shoelaces, Rosie.
[ترجمه ترگمان]رزی، بند کفشش را ببند
[ترجمه گوگل]انجام / بافتن زانوهای خود را، Rosie

8. The police are trying to tie up his escape from prison with the murder.
[ترجمه ترگمان]پلیس داره سعی می کنه که از زندان با قتل فرار کنه
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تلاش برای فرار از زندان خود با قتل است

9. Our country will tie up with another country to host this exhibition.
[ترجمه ترگمان]کشور ما با یک کشور دیگر برای میزبانی این نمایشگاه دیدار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کشور ما برای میزبانی این نمایشگاه با کشور دیگری روبرو خواهد شد

10. We'd better tie up the details with a solicitor.
[ترجمه ترگمان]بهتر است جزئیات را با مشاور حقوقی گره بزنیم
[ترجمه گوگل]ما بهتر می توانیم جزئیات را با یک وکیل ادغام کنیم

11. Shall I tie up your things in a parcel?
[ترجمه ترگمان]می خواهید things را ببندم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم چیزهای خود را در یک بسته بسته کنم؟

12. I cut a length of string to tie up the package.
[ترجمه ترگمان]من یه بسته نخ رو بریدم تا بسته رو ببندم
[ترجمه گوگل]من یک طول رشته را برای بستن بسته قطع کردم

13. I need to tie up a few loose ends before I go on vacation.
[ترجمه ترگمان]باید قبل از اینکه برم تعطیلات چند تا سر و تهش رو ببندم
[ترجمه گوگل]قبل از رفتن به تعطیلات، باید چند تا شلوار بریزم

14. Tie up the top of the bag so the rubbish doesn't fall out.
[ترجمه ترگمان]بالای کیف را ببندید تا این آشغال ها از بین نرود
[ترجمه گوگل]بالای کیسه را بالا بیا تا زباله بیرون بیاید

15. We are hoping to tie up the deal by tomorrow.
[ترجمه ترگمان]امیدواریم تا فردا قرارداد رو ببندیم
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که این معامله را فردا انجام دهیم

پیشنهاد کاربران

همبستگی، مناسبات و روابط ( در متون تجاری و اقتصاد ) ، راهبندان ( ترافیک خیابان و جاده و . . . )

مساوی کردن ( در مسابقه )
one more correct answer and you'll be able to tie up the score
یه جواب درست دیگه باعث میشه مساوی بشی

گرفتار شدن
درگیر شدن در کاری یا چیزی ( که پیرو آن وقت از دست می رود. )
دچار مشکل شدن

گره خورده
مثلا بگیم احساس من با او گره خورده.

گره زدن/خوردن

استفاده کردن از یک وسیله،
Tie up computer for 3 hours


، مشغول بودن،

گیر کردن بخاطر ترافیک و. .

حبش شدن پول یا سرمایه

They tied him up = tied his arms so that he couldn't move

اشغال بودن/کردن خط تلفن

بستن

سفت بستن
سفت گره زدن


کلمات دیگر: