مردد، از روی دودلی، از روی بی علاقگی سرد، غیرقلبی، بی میل، بی خلوص، با دو دلی، دودلانه، با بی میلی، از سر سیری، تردیدآمیز، تردیدآمیز to make a half hearted effort با تردید کوشش کردن
half hearted
مردد، از روی دودلی، از روی بی علاقگی سرد، غیرقلبی، بی میل، بی خلوص، با دو دلی، دودلانه، با بی میلی، از سر سیری، تردیدآمیز، تردیدآمیز to make a half hearted effort با تردید کوشش کردن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: halfheartedly (adv.), halfheartedness (n.)
مشتقات: halfheartedly (adv.), halfheartedness (n.)
• : تعریف: accomplished with or showing little interest or enthusiasm.
• مترادف: cursory, indifferent, lukewarm, perfunctory, unenthusiastic
• متضاد: concentrated, dynamic, earnest, enthusiastic, fervid, hearty, strenuous, wholehearted
• مشابه: apathetic, blas�, desultory, dispassionate, half-baked, lackadaisical, neutral, superficial
• مترادف: cursory, indifferent, lukewarm, perfunctory, unenthusiastic
• متضاد: concentrated, dynamic, earnest, enthusiastic, fervid, hearty, strenuous, wholehearted
• مشابه: apathetic, blas�, desultory, dispassionate, half-baked, lackadaisical, neutral, superficial
- He made a halfhearted attempt to write poetry.
[ترجمه ترگمان] از روی بیمیلی برای نوشتن شعر تلاش کرد
[ترجمه گوگل] او تلاش نزولی برای نوشتن شعر کرد
[ترجمه گوگل] او تلاش نزولی برای نوشتن شعر کرد
• someone or something that is half-hearted shows no real effort or enthusiasm.
unenthusiastic, perfunctory, apathetic
unenthusiastic, perfunctory, apathetic
جملات نمونه
1. to make a half-hearted effort
با تردید کوشش کردن
2. He made a rather half-hearted attempt to clear up the rubbish.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد این چرندیات را پاک کند
[ترجمه گوگل]او تلاش نادرستی برای پاک کردن زباله انجام داد
[ترجمه گوگل]او تلاش نادرستی برای پاک کردن زباله انجام داد
3. Joanna had made one or two half-hearted attempts to befriend Graham's young wife.
[ترجمه ترگمان]جوانا یک یا دو بار تلاش قلبی کرده بود تا به همسر جوان گراه ام نزدیک شود
[ترجمه گوگل]جوآن یک یا دو تلاش نیمهشب برای دوست داشتن با همسر جوان گراهام انجام داد
[ترجمه گوگل]جوآن یک یا دو تلاش نیمهشب برای دوست داشتن با همسر جوان گراهام انجام داد
4. He made a half-hearted attempt to justify himself.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد خودش را تبرئه کند
[ترجمه گوگل]او تلاشی نادرست برای توجیه خود را انجام داد
[ترجمه گوگل]او تلاشی نادرست برای توجیه خود را انجام داد
5. Congress has made half-hearted attempts at finance reform.
[ترجمه ترگمان]کنگره تلاش های نیمی برای اصلاحات مالی انجام داده است
[ترجمه گوگل]کنگره تلاش های ناسالم در اصلاحات مالی انجام داده است
[ترجمه گوگل]کنگره تلاش های ناسالم در اصلاحات مالی انجام داده است
6. Government action has been half-hearted and uncoordinated.
[ترجمه ترگمان]عمل دولت half و ناهماهنگ بود
[ترجمه گوگل]اقدام دولت ناسازگار و غیر هماهنگ است
[ترجمه گوگل]اقدام دولت ناسازگار و غیر هماهنگ است
7. His efforts, the Duke recollected many years later, were distinctly half-hearted.
[ترجمه ترگمان]به یاد آورد که چندین سال بعد دوک به یاد آورد
[ترجمه گوگل]تلاش های او، دوک سال ها بعد به یاد می آورد، کاملا متمایز بود
[ترجمه گوگل]تلاش های او، دوک سال ها بعد به یاد می آورد، کاملا متمایز بود
8. We're also wondering why the university is now covering its butt legally with this half-hearted gesture.
[ترجمه ترگمان]همچنین به این فکر می کنیم که چرا دانشگاه الان با این حالت نیمه خوش قلب زیر و رو می کند
[ترجمه گوگل]ما همچنین بدانیم که چرا دانشگاه در حال حاضر به صورت قانونی با این حرکات نادقیق روبرو است
[ترجمه گوگل]ما همچنین بدانیم که چرا دانشگاه در حال حاضر به صورت قانونی با این حرکات نادقیق روبرو است
9. He tried to start things up in a halfhearted sort of way, but she gave him an ultimatum.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با اکراه شروع به کار کند، اما او به او اولتیماتوم داد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد همه چیز را در یک مسیر نیمه خالی شروع کند، اما او اوتیاماتوم را به او داد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد همه چیز را در یک مسیر نیمه خالی شروع کند، اما او اوتیاماتوم را به او داد
10. A re-check should never be necessary, since this only implies the acceptance of a half-hearted check in the first place.
[ترجمه ترگمان]یک بررسی مجدد هرگز نباید مورد نیاز باشد، زیرا این تنها نشان دهنده قبول یک چک نیم صادقانه در وهله اول است
[ترجمه گوگل]بررسی مجدد هرگز نباید ضروری باشد، زیرا این امر تنها به پذیرش بازرسی نیمی از دلایل می پردازد
[ترجمه گوگل]بررسی مجدد هرگز نباید ضروری باشد، زیرا این امر تنها به پذیرش بازرسی نیمی از دلایل می پردازد
11. Her responses to the usual chorus of cheery greetings were half-hearted; all she could focus on was Vitor d'Arcos.
[ترجمه ترگمان]عکس العمل او به گروه سرود شاد of، نیمی از احساسات بود؛ تنها چیزی که می توانست روی آن تمرکز کند، Vitor بود
[ترجمه گوگل]پاسخ های او به طرفداران خوشبختی معمولی نادری بود؛ همه او می تواند تمرکز بر Vitor d'Arcos بود
[ترجمه گوگل]پاسخ های او به طرفداران خوشبختی معمولی نادری بود؛ همه او می تواند تمرکز بر Vitor d'Arcos بود
12. After a couple of halfhearted bucks he settled and found the whole thing rather boring.
[ترجمه ترگمان]بعد از چند ثانیه درنگ کرد و همه چیز را نسبتا کسل کننده یافت
[ترجمه گوگل]پس از چند قهرمانی نیمه خالی او حل و فصل کرد و همه چیز را خسته کننده یافت
[ترجمه گوگل]پس از چند قهرمانی نیمه خالی او حل و فصل کرد و همه چیز را خسته کننده یافت
13. Those who cannot work with their hearts achieve but a hollow, half-hearted success that breeds bitterness all around. A. P. J. Abdul Kalam
[ترجمه ترگمان]آن هایی که نمی توانند با قلب هایشان کار کنند، به جز یک موفقیت توخالی و نیمه خالی که تلخی را در همه جا به وجود می آورد الف پی جی Abdul
[ترجمه گوگل]کسانی که نمی توانند با قلب خود کار کنند، دستاوردهای توخالی و نیمی از موفقیت را به وجود می آورند که باعث تلخی می شود A P J Abdul Kalam
[ترجمه گوگل]کسانی که نمی توانند با قلب خود کار کنند، دستاوردهای توخالی و نیمی از موفقیت را به وجود می آورند که باعث تلخی می شود A P J Abdul Kalam
14. Nor was it a half-hearted anthropomorphism.
[ترجمه ترگمان]و همین طور هم یک زن نیمه شاد هم نبود
[ترجمه گوگل]این یک انسان شناسی نیمه دل نیست
[ترجمه گوگل]این یک انسان شناسی نیمه دل نیست
15. The same half-hearted recognition of the concept of human capital can be detected in government education policies during the nineteenth century.
[ترجمه ترگمان]همین رسمیت شناختن نیمه قلب مفهوم سرمایه انسانی را می توان در سیاست های آموزشی دولت در طول قرن نوزدهم شناسایی کرد
[ترجمه گوگل]همان شناخت ناسازگارانه مفهوم سرمایه انسانی در قرن نوزدهم در سیاست های آموزش و پرورش دولتی قابل تشخیص است
[ترجمه گوگل]همان شناخت ناسازگارانه مفهوم سرمایه انسانی در قرن نوزدهم در سیاست های آموزش و پرورش دولتی قابل تشخیص است
پیشنهاد کاربران
با اکراه
بدون شور و شوق
بی علاقه
بی حوصله
با بی حوصلگی
با بی حوصلگی
بی میل ، بی علاقه
کلمات دیگر: