کلمه جو
صفحه اصلی

half price

انگلیسی به انگلیسی

• fifty percent of the cost or price
if something is half-price, you can buy it for half of its usual price.

جملات نمونه

1. They're selling off last year's stock at half price.
[ترجمه ترگمان]آن ها سهام سال گذشته را به نصف قیمت می فروشند
[ترجمه گوگل]آنها قیمت نیمی از قیمت سهام سال گذشته را فروختند

2. Main courses are half price from 30pm to 2pm.
[ترجمه ترگمان]دوره های اصلی نصف قیمت از ۳۰ بعد از ظهر تا ۲ بعد از ظهر است
[ترجمه گوگل]دوره های اصلی قیمت نیمی از 30 تا 2 بعد از ظهر است

3. Goods with slight defects are sold at half price.
[ترجمه ترگمان]محصولات با نقص های اندک به نصف قیمت فروخته می شوند
[ترجمه گوگل]محصولات با نقص های جزئی با قیمت نیمی فروخته می شود

4. Many shoes are at half price or less.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از کفش ها به نصف قیمت یا کم تر قیمت دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از کفش ها نصف قیمت یا کمتر می باشد

5. He only charged me half price.
[ترجمه ترگمان]اون فقط نصف قیمت منو گرفت
[ترجمه گوگل]او فقط به من نصف قیمت داد

6. Selected items are being sold at half price to woo customers into the store.
[ترجمه ترگمان]کالاهای انتخاب شده به نصف قیمت فروخته می شوند تا مشتریان را به داخل فروشگاه ببرند
[ترجمه گوگل]موارد انتخاب شده به قیمت نصف به فروش می رسد تا مشتریان را به فروشگاه منتقل کنند

7. The students were admitted to the concerts at half price.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان در نصف قیمت به این کنسرت ها اعتراف کردند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به نصف قیمت در کنسرت ها پذیرفته شدند

8. I bought these jeans at half price in the sale.
[ترجمه ترگمان]من این شلوار جین را با قیمت نصف قیمت خرید خریدم
[ترجمه گوگل]این شلوار جین را در فروش نیمی از قیمت ها خریدم

9. I sold my new bicycle at half price.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه جدیدم را با نصف قیمت فروختم
[ترجمه گوگل]دوچرخه جدیدم را به نصف قیمت فروختم

10. Children travel half price until age ten.
[ترجمه ترگمان]کودکان تا ده سالگی به نصف قیمت سفر می کنند
[ترجمه گوگل]بچه ها نیم ساعت تا ده سالگی سفر می کنند

11. We have many items at half price or less.
[ترجمه ترگمان]ما موارد زیادی را با قیمت نصف یا کم تر داریم
[ترجمه گوگل]ما دارایی های بسیاری با قیمت نصف یا کمتر داریم

12. Children aged 2-14 go half price.
[ترجمه ترگمان]کودکان ۲ تا ۱۴ ساله نصف قیمت را به خود اختصاص می دهند
[ترجمه گوگل]کودکان 2 تا 14 ساله نصف قیمت را به دست می آورند

13. By yesterday she was selling off stock at half price.
[ترجمه ترگمان]دیروز او سهام را به نصف قیمت می فروخت
[ترجمه گوگل]تا دیروز او سهام را به نصف قیمت فروخت

14. Selected leather goods and stationery half price.
[ترجمه ترگمان]کالاهای چرمی انتخاب شده و لوازم التحریر میان آن ها نصف قیمت است
[ترجمه گوگل]کالاهای چرمی و کالای مورد نظر انتخاب شده است

15. I got my shoes on sale for half price.
[ترجمه ترگمان]من به قیمت نصف قیمت، کفش هام رو حراج کردم
[ترجمه گوگل]من کفش هایم را برای فروش به قیمت نصف کردم

پیشنهاد کاربران

نصف قیمت

Adjective :
نیم بها
نصف قیمت
کالایی که ۵۰٪ تخفیف دارد.

half price ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: نیم‏بها
تعریف: قیمتی معادل نصف قیمت معمول


کلمات دیگر: