کلمه جو
صفحه اصلی

field officer


(ارتش) افسر رزمی، افسر رسته ی رزمی، افسر عملیات صحرایی

انگلیسی به فارسی

افسر عملیات صحرایی


افسر مزرعه، افسر عملیات صحرایی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a military officer with the rank of colonel, lieutenant colonel, or major.

• army officer ranking above a captain

جملات نمونه

1. Henry Bergson, an experienced field officer, was assigned to be 3d Brigade night duty officer.
[ترجمه af] هنری برگسون، یک افسر رزمی با تجربه، به عنوان مامور وظیفه تیپ 3 شب منصوب شد
[ترجمه ترگمان]هنری برگسون، یک افسر پلیس با تجربه، به عنوان افسر وظیفه شب ۳ منصوب شده بود
[ترجمه گوگل]هنری برگسون، یک افسر منطقه ای با تجربه، به عنوان یک افسر نیروی دریایی تیپ 3d اهدا شد

2. Our detectives and field officers are to be debriefed Monday night by case supervisors.
[ترجمه ترگمان]کارآگاهان ما و افسران می دانی ما در شب دوشنبه توسط ناظران مورد استفاده قرار خواهند گرفت
[ترجمه گوگل]کارفرمایان ما و افسران میدانی باید روز دوشنبه از سوی سرپرستان پرونده بررسی شوند

3. Each district is policed by a field officer responsible to an area supervisor.
[ترجمه ترگمان]هر ناحیه توسط یک افسر می دانی که مسیول یک ناظر ناحیه است، پر می شود
[ترجمه گوگل]هر ناحیه توسط یک مأمور پلیس مسئول به سرپرست منطقه تحت نظارت است

4. Since the field officer is a loner, he controls his output to a substantial degree.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که افسر میدان فردی منزوی است، وی خروجی خود را به میزان قابل توجهی کنترل می کند
[ترجمه گوگل]از آنجایی که افسر مزرعه تنها یک فرد است، او خروجی خود را به میزان قابل توجهی کنترل می کند

5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

6. My field officers and adjutant were all dead.
[ترجمه ترگمان]افسران و آجودان من همگی مرده بودند
[ترجمه گوگل]افسران و افسران من همه مرده بودند

7. The field officer, after all, has the power to make a discharger spend a substantial sum of money.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، این افسر می دانی قدرت گرفتن مبلغ قابل توجهی از پول را دارد
[ترجمه گوگل]بعد از همه، افسر مزرعه توانسته است مبلغ قابل توجهی را صرف جریمه کند

8. The FAO's field officer Patrick Durst, based in Bangkok, Thailand, ran the 200conference.
[ترجمه ترگمان]پاتریک durst، افسر می دانی فائو، مستقر در بانکوک، تایلند، ۲۰۰ کنفرانس را برگزار کرد
[ترجمه گوگل]پاتریک دورست، افسر فائو، که در بانکوک، تایلند مستقر است، این مسابقه را برگزار کرد

9. At dawn the next morning, STE's chief field officer David Daballen went to identify the elephant, and discovered it was 'Hope', an elephant STE had been studying for some time.
[ترجمه ترگمان]صبح روز بعد، رئیس اداره پلیس، دیوید Daballen رفت تا فیل را شناسایی کند و پی برد که این امید است، یک فیل STE که مدتی مشغول مطالعه بود
[ترجمه گوگل]صبح صبح، دیوید Daballen، افسر اصلی STE، فیلمی را شناسایی کرد و آن را 'امید' دانست، فیلمی که STE برای مدتی مطالعه کرده بود

10. Robert Baer, a former CIA field officer assigned to the Middle East, is the author of "See No Evil" and The Devil We Know: Dealing with the New Iranian Superpower.
[ترجمه ترگمان]رابرت بائر، یکی از افسران سابق سازمان سیا که به خاور میانه اختصاص یافته است، نویسنده کتاب \"بدون شیطان\" و \"شیطان ما Know\" است
[ترجمه گوگل]رابرت بئر، یکی از افسران سابق سیا در خاورمیانه، نویسنده 'دیدن هیچ شیطان' است و شیطان که ما می دانیم: در برخورد با ابرقدرت های جدید ایران است

11. Major Derlin was an Alliance field officer assigned to the Rebel base on Hoth at the time of the battle that drove the Rebels from that system.
[ترجمه ترگمان]سرگرد Derlin یک افسر می دانی اتحاد بود که در زمان جنگ که شورشیان را از آن سیستم بیرون می راند به پایگاه شورشیان در Hoth گماشته شده بود
[ترجمه گوگل]سرلین درلین یک افسر میدان اتحاد بود که در زمان نبردی که شورشیان را از آن سیستم راندند، به پایگاه شورشیان در هوت اختصاص یافت

12. A National Parks and Wildlife field officer named Mary Anne Locher was appointed to the task of rounding up the koalas and shipping them to greener pastures on the mainland.
[ترجمه ترگمان]پارک ملی حیات وحش و حیات وحش به نام ماری آن Locher به وظیفه جمع آوری the و حمل آن ها به چراگاه های سبزتر در سرزمین اصلی منصوب شد
[ترجمه گوگل]یک مأموریت پارک های ملی و حیات وحش به نام ماری آن لکهر به منظور جمع کردن کوالا و انتقال آنها به مراتع خلیج در سرزمین اصلی منصوب شد

13. One field officer in February -- around the start of the crisis -- reported to his superiors in Tripoli that the protesters in his city of Al-Marj were merely local alcoholic troublemakers.
[ترجمه ترگمان]یک افسر می دانی در ماه فوریه - در حدود شروع بحران - - به superiors در طرابلس گزارش داد که تظاهر کنندگان در شهر \"آل -\" تنها \"مشکل الکلی محلی\" بوده اند
[ترجمه گوگل]یک افسر منطقه در ماه فوریه - در آغاز بحران - به طالبان خود در طرابلس گزارش داد که معترضان در شهر المج تنها به دلیل مشکلاتی در زمینه الکلی محلی بودند

14. The Field Officer reports directly to the Planning Coordinator.
[ترجمه ترگمان]افسر فیلد مستقیما به هماهنگ کننده برنامه ریزی گزارش می دهد
[ترجمه گوگل]مأمور پلیس به طور مستقیم به هماهنگ کننده برنامه ریزی گزارش می دهد

15. Work closely with the Field Officer and Program Officer to ensure their inputs into DART recommendations.
[ترجمه ترگمان]کار نزدیک با افسر و افسر برنامه کار کنید تا از ورودی های آن ها به توصیه های DART اطمینان حاصل شود
[ترجمه گوگل]برای اطمینان از ورودی آنها به توصیه های DART، با کارکنان فیلد و مدیر برنامه همکاری کنید


کلمات دیگر: