کلمه جو
صفحه اصلی

fiancee


نامزد زن یادختر

انگلیسی به فارسی

نامزد (زن یا دختر)


نای


انگلیسی به انگلیسی

• woman engaged to be married

مترادف و متضاد

person engaged to marry


Synonyms: affianced person, betrothed, engaged person, future, husband-to-be, intended, prospective spouse, steady, wife-to-be


جملات نمونه

1. robert was looking at his fiancee with rapture
روبرت با شیدایی به نامزدش نگاه می کرد.

2. the suitor's attentions to his fiancee
توجهات خواستگار نسبت به نامزدش

3. he procrastinated so much that his fiancee married someone else
آنقدر امروز فردا کرد که نامزدش با یک نفر دیگر ازدواج کرد.

4. Paul and his fiancee were there.
[ترجمه ترگمان]پائول \"و نامزدش اونجا بودن\"
[ترجمه گوگل]پل و نامزدش آنجا بودند

5. His fiancee knitted him a pullover.
[ترجمه ترگمان]نامزدش به او یک pullover می بافت
[ترجمه گوگل]نایب او را با یک پیراهن زنانه به او زد

6. His fiancee is a promissing young terpsichorean.
[ترجمه ترگمان]نامزد او a جوان promissing است
[ترجمه گوگل]نایب او یک ترپسکیور جوان است

7. He was jilted by his fiancee.
[ترجمه ترگمان] اون از نامزدش جدا شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط نایب او سوار شد

8. But his fiancee may think that all time not allocated to necessities such as work should be spent together.
[ترجمه ترگمان]اما نامزد او ممکن است فکر کند که تمام زمان اختصاص داده شده به necessities مانند کار باید با هم سپری شود
[ترجمه گوگل]اما نایب وی ممکن است فکر کند که تمام وقت برای نیازهای مانند کار باید اختصاص داده شود

9. His fiancee, Gillyanne Anglin-Jarrett was due to give vital evidence for the prosecution today.
[ترجمه ترگمان]نامزد او، Gillyanne anglin - جارت به دلیل ارائه مدارک حیاتی برای پی گرد قانونی امروز بود
[ترجمه گوگل]نامزد او، گیلانیان انگلین-جارت، مجبور شد تا مدرکی را برای پیگرد قانونی ارائه دهد

10. His car was released to his fiancee, who was riding in the passenger seat and was sober, Ditzenberger said.
[ترجمه ترگمان]Ditzenberger گفت که اتومبیلش به طرف نامزدش که در صندلی مسافر سوار شده و هوشیار بود، آزاد شد
[ترجمه گوگل]دیتزنبرگر می گوید اتومبیلش به نامزدش آزاد شد، که در صندلی مسافر سوار شد و آرزو داشت

11. His fiancee plans a tourist jaunt with a girl friend.
[ترجمه ترگمان]نامزد او یک توریست با یک دوست دختر را برنامه ریزی می کند
[ترجمه گوگل]نایب او یک جوان توریست با یک دوست دختر را برنامه ریزی می کند

12. Stephen Mujerm, 40, and new fiancee Victorine Taboh began arguing about 6 a. m. Monday as they drove home from the party in northern York County.
[ترجمه ترگمان]استفان Mujerm ۴۰ ساله و نامزد جدید ویکتور ین Taboh شروع به بحث درباره ۶ a کردند متر دوشنبه که از حزب در بخش شمالی نیویورک به خانه باز می گشتند
[ترجمه گوگل]استفن موجرم، 40 ساله و مجری جدید ویکتورین تابو، شروع به بحث در مورد 6 ساله کردند متر دوشنبه به عنوان آنها از طرف حزب در شمال شهر یورک رانده شدند

13. Nathaniel Hahn and his fiancee Sarah Kaster share a moment following a send-off ceremony for the 290-member 147th Aviation Battalion based in Madison, Wisconsin which soon will be deployed in Iraq.
[ترجمه ترگمان]دکتر Nathaniel هان و نامزد او سارا Kaster یک لحظه پس از یک مراسم فرستادن برای واحد حمل و نقل هوایی ۱۴۷th مستقر در مدیسون، ویسکانسین که به زودی در عراق مستقر خواهد شد، سهیم هستند
[ترجمه گوگل]ناتانیل هان و نائومی او، سارا کستر، یک لحظه بعد از یک مراسم ختم زدن برای گردان 147th Aviation Battalion 290 عضو در مدیسون، ویسکانسین که به زودی در عراق مستقر خواهند شد، به اشتراک گذاشته خواهد شد

14. I'm looking for a wedding ring for my fiancee.
[ترجمه ترگمان]من دنبال یه حلقه ازدواج برای نامزدم می گردم
[ترجمه گوگل]من به دنبال حلقه عروسی برای نامزد من هستم

15. The whole incident had upset me and my fiancee terribly.
[ترجمه ترگمان]تمام این واقعه مرا ناراحت و نامزدم را ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]این حادثه من و ناخدای من وحشت زده بود

Hassan's fiancée is called Pervin.

نامزد حسن پروین نام دارد.


پیشنهاد کاربران

نامزد برای ازدواج

نامزد ( زن )


کلمات دیگر: