کلمه جو
صفحه اصلی

field goal


(بسکتبال) امتیاز (در اثر انداختن توپ در حلقه)، گل

انگلیسی به فارسی

(بسکتبال) امتیاز (در اثر انداختن توپ در حلقه)، بسکت، گل


هدف زمین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: in football, a score worth three points, made by kicking the ball through the opponent's goalposts.

(2) تعریف: in basketball, a two-point or three-point goal made while the ball is in play.

• goal scored while a game is in progress (not by a free kick)

جملات نمونه

1. The field goal he missed cost the team the game.
[ترجمه ترگمان]هدف می دانی که او از دست داد این بازی را برای تیم هزینه کرد
[ترجمه گوگل]هدف میدان او از دست رفته هزینه تیم بازی

2. Sure, Florida State had another late field goal sail wide right.
[ترجمه ترگمان]البته، ایالت فلوریدا یک هدف دیگر دیگر نیز داشت که به سمت راست حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]مطمئنا، دولت فلوریدا یک هدف دیگر را که در اواخر پایانی به سر می برد، درست کرد

3. In the fourth quarter, a field goal cut the Cowboys lead to
[ترجمه ترگمان]در ربع چهارم، یک هدف می دانی تیم Cowboys را شکست داد
[ترجمه گوگل]در سه ماهه چهارم، یک هدف میدان، رهبر کابوی ها را کاهش داد

4. Wilkins kicked a 35-yard field goal.
[ترجمه ترگمان]ویلکینز با یک گل ۳۵ یارد به دروازه برخورد کرد
[ترجمه گوگل]ویلکینز هدف دروازه 35 متر را لمس کرد

5. They lost in overtime to a field goal by Pete Stoyanovich, Miami's rookie kicker.
[ترجمه ترگمان]آن ها در وقت اضافه به یک هدف می دانی توسط پت Stoyanovich، rookie kicker میامی از دست دادند
[ترجمه گوگل]آنها پیت استیانوویچ، کیکر تازه کار میامی را در یک زمان به یک هدف میدان از دست دادند

6. He led the nation in field goal percentage for several weeks.
[ترجمه ترگمان]او برای چند هفته تیم ملی را به ثمر رساند
[ترجمه گوگل]او در طی چندین هفته به اهداف زمین اهدا کرد

7. Indiana had just one field goal in the final four minutes.
[ترجمه ترگمان]ایندیانا تنها یک گل در چهار دقیقه آخر داشت
[ترجمه گوگل]ایندیانا در چهارمین فینال تنها یک هدف میدان داشت

8. This time, the Jaguars managed one measly field goal and nothing else.
[ترجمه ترگمان]این بار، یک هدف می دانی را مدیریت کرد و هیچ چیز دیگر
[ترجمه گوگل]در این زمان، جگوارها یک هدف میدان مغرضانه و هیچ چیز دیگری را مدیریت کردند

9. Chip Lohmiller's 45-yard field goal had put the Redskins 15-14 ahead with just three minutes left.
[ترجمه ترگمان]هدف میدان ۴۵ متری Chip ۱۵ - ۱۴ پیش از باقی مانده بود
[ترجمه گوگل]هدف 45 متری چیپ لویمیلر Redskins 15-14 را تنها سه دقیقه باقی گذاشت

10. He bounced one field goal off an upright and had two others blocked, including one returned for a touchdown.
[ترجمه ترگمان]او یک گل زمین را از یک راست بالا آورد و دو نفر دیگر مسدود شدند، از جمله یک نفر به خاطر ست نیمه راه برگشت
[ترجمه گوگل]او یک گل زده از یک گلدان درست کرد و دو نفر دیگر مسدود شده بود، از جمله یکی برای بازگشت به زمین

11. I had never kicked a field goal like that in the snow.
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت با لگد زدن به زمین مثل این توی برف لگد نزده بودم
[ترجمه گوگل]من هرگز یک هدف میدان را در برف ندیده بودم

12. Jaeger booted a 37-yard field goal for the winning points.
[ترجمه ترگمان]Jaeger یک گل ۳۷ یارد به ثمر رساند تا امتیاز برد را کسب کند
[ترجمه گوگل]Jaeger یک هدف مشخص 37 یارد برای نقاط برنده را بارگذاری کرد

13. They're tops in opponents'scoring and second in defensive field goal percentage.
[ترجمه ترگمان]آن ها در صدر جدول مخالفان قرار دارند و در مقابل درصد گل های تیم دفاعی قرار دارند
[ترجمه گوگل]آنها به ثمر رساندند و در دقایق تمرینات دفاعی به ثمر رساندند

14. Scoring can be done from the field goal, the penalty corner, and the penalty stroke.
[ترجمه ترگمان]امتیاز گیرندگان را می توان از گل می دانی، گوشه پنالتی و ضربه پنالتی بدست آورد
[ترجمه گوگل]نمره دهی می تواند از هدف میدان، توپ مجاز، و ضربه مجاز انجام شود


کلمات دیگر: